تیراژ کتاب در ایران فاجعه است

جلد اول از کتاب «راهنمای کهکشان برای اتو استاپ‌زن‌ها» نوشته «داگلاس آدامز» نویسنده بریتانیایی را چند ماه پیش انتشارات چشمه با ترجمه «آرش سرکوهی» منتشر کرد. با توجه به ناشناخته بودن طنز به کار رفته در این رمان در ایران، استقبال خوبی از این کتاب شد و به چاپ دوم رسید.

به گزارش تارنگار حقوق بشر در ایران، رمان «راهنمای کهکشان برای اتواستاپ‌زن‌ها» داستانی پیچیده و طنزآمیزی را روایت می‌کند که از لحظه نابودی زمین به دست موجودات فضایی آغاز می‌شود.
برخی از منتقدان ادبیات جهان رمان ۵ جلدی «راهنمای کهکشان برای اتو‌استاپ‌زن‌ها» را جزو درخشان‌ترین طنزها و زیباترین آثار پست‌مدرن معاصر معرفی کرده‌اند. این کتاب پرفروش‌ترین کتاب‌های دهه‌ی ۸۰ و ۹۰ میلادی بوده و تا کنون به ده‌ها زبان ترجمه شده و بر اساس آن یک سریال نمایشنامه رادیویی، یک سریال تلویزیونی، یک نمایشنامه و یک فیلم سینمایی ساخته شده است.
از آثار «داگلاس آدامز» می‌توان رمان ۳ جلدی «ماجراهای دیرک جنتلی، کارآگاه خصوصی» را نام برد و نیز به نگارش ۱۴ قسمت از سریال تلویزیونی محبوب دکتر هو اشاره کرد.
مترجم این کتاب «آرش سرکوهی» دارای دکترای فلسفه از دانشگاه برلین است و کتا‌ب‌هایی مانند «سردسته‌ها»، نوشته ماریو بارگاس یوسا و «مداد نجار»، نوشته مانوئل ریباس را در ایران منتشر کرده است. آرش که در آلمان بزرگ شده است در مورد رمان «راهنمای کهکشان برای اتواستاپ‌زن‌ها» می‌گوید: این رمان یکی از محبوب‌ترین کتاب‌های من است که آن را در جوانی برای نخستین بار خواندم. یکی از آروزهای من این بود تا این رمان را به مخاطب فارسی زبان معرفی کنم. اما این گونه کارها و مخصوصا طنز‌های نزدیک به طنز «گروه مانتی پایتون» در ایران شناخته شده نیست. مخاطب این طنز را نمی‌شناسد. طنز «داگلاس آدامز» هم طنز خاصی است. مطمئن نبودم مورد استقبال مخاطب و بازار ایران قرار می‌گیرد یا نه. اما حالا خوشحالم که این کتاب مورد توجه خوانندگان فارسی زبان قرار گرفته و چاپ نخست آن در عرض شش هفته به فروش رسیده است.

به علت تفاوت‌های فرهنگی و تفاوت در طنز‌های اجتماعی «گروه مانتی پایتون»در ایران شناخته شده نیست؟
ـ به نظر من یکی از دلایل ناشناخته ماندن پایتون ها در ایران طنز خاص این گروه است که در مقاله‌ای درباره پایتون‌ها که در روزنامه شرق منتشر شد نیز به آن اشاره کرده‌ام. این طنز خاص، که در در زبان انگیسی به طنز پایتونی مشهور است (Pythonesque)، طنزی ست تلخ، بسیار نامستقیم، زیر پوستی و به قول انگلیسی ها subtle و با طنز غالب در ایران که بسیار مستقیم است تفاوت‌های زیادی دارد.
از طرف دیگر برای فهمیدن طنز پایتون‌ها باید با فرهنگ و آداب غرب و به خصوص انگلیس آشنا بود. شخصیت ها و چهره‌هایی که در فیلم‌ها و اسکچ‌های این گروه ظاهر می‌شوند تا پوست و استخوان انگلیسی تمام عیار‌اند. آنها سعی می‌کنند تا حتی در نامعقول‌ترین و ابزوردترین شرایط و موقیعت‌ها رفتاری کاملا مودب، عقلانی و متمدن از خود نشان دهند و این تناقض، که من آن را “مضحکه رفتار معقول در دنیای نا معقول” نام نهاده‌ام، یکی از عناصر مهم طنز پایتون‌هاست. طنز داگلاس آدامز، نویسنده رمان راهنمای کهکشان برای اتو استاپ زن ها نیز با طنز پایتون ها شباهت بسیاری دارد. آدامز با چند تن از اعضای پایتون‌ها دوست بود و به عنوان نویسنده برخی اسکچ‌ها با آنها همکاری کرده است. شاید به همین دلیل است که رمان راهنمای کهکشان نیز، که از رمان‌های مشهور پست مدرنیستی جهان به شمار می‌رود، در ایران شناخته شده نبود.

انتخاب و ترجمه این کتاب به دلیل عدم شناخت مخاطب فارسی زبان از این نوع طنز بود یا سلیقه‌ شخصی شما؟ 
ـ من تا کنون سعی کرده‌ام کتابی را ترجمه کنم که خودم آن را، پیش از آنکه قصد ترجمه کردنش را داشته باشم، خوانده‌ام و از آن لذت برده‌ام. در مرحله بعد از لذت فردی، به این فکر می‌افتم که آیا این کتاب، که مورد علاقه من قرار گرفته، برای مخاطب ایران نیز جاذبه دارد یا نه و در مرحله سوم نگاه می‌کنم که آیا این کتاب با توجه به محدودیت‌های ایران قابل ترجمه و چاپ است یا نه. مثلا داستان‌های کوتاه یوسا «سردسته‌ها» از کتاب‌های محبوب من بود، می‌دانستم که یوسا در ایران بسیار محبوب است و داستان‌های کوتاه یوسا، که آنها را در سن ۲۴ سالگی نوشته، می‌تواند برای مخاطب فارسی زبان جالب باشد. اما در رمان مداد نجار، داستان متفاوت بود. نویسنده رمان برای خواننده ایرانی آشنا نبود اما حدس می‌زدم که موضوع رمان (جنگ داخلی اسپانیا ) و سطح بالای ادبی رمان، می‌تواند برای خواننده ایرانی جالب باشد. رسیدن این رمان به چاپ سوم حاکی از درست بودن حدس من بود.

بازار و فضای ترجمه، در ایران را چگونه می‌بینید.  در سال‌های گذشته مترجمان فارسی زبان موفق شده‌اند سلیقه و فکر مخاطب را درگیر آثار ترجمه شده بکنند؟
ـ بازار ترجمه در ایران بسیار آشفته است. ترجمه‌های پر غلط، ترجمه‌های متعدد از یک کتاب، ترجمه کردن رمان‌های چند صد صفحه‌ای در عرض چند هفته برای جلو افتادن در بازار و… بسیاری از مترجمان نه تنها به زبان اصلی تسلط کافی ندارند که حتی در زبان مادری خود، یعنی زبان فارسی، نیز با مشکلاتی فراوانی روبرو هستند. بسیاری از ناشران کتاب‌ها را بدون ویراستاری درست، روانه بازار می‌کنند، یا ویراستار حرفه‌ای استخدام نکرده‌اند و یا آن ویراستار نیز بر زبان اصلی و زبان فارسی تسلط کافی ندارند. چندی پیش یه یکی از دوستان گفتم که مترجم اگر از منتقد و مخاطب نمی‌ترسد باید حداقل در حین ترجمه از ویراستار خود بترسد. بترسد که مبادا در ترجمه اشتباه فاحشی کرده باشد و آبروی خود را جلوی ویراستار ببرد. در بازار ترجمه ایران متاسفانه مترجم نه از ویراستار و نه از منتقد می‌ترسد. در چند سال اخیر بار‌ها شاهد آن بوده‌ایم که در روزنامه یا مجله‌ای نقدی درباره ترجمه‌ای از فلان کتاب چاپ شده و در آن به اشتباهات متعدد و فاحشی در کتاب اشاره شده است که نشان از اطلاعات کم مترجم دارد. با این وجود مترجم هنوز برای ناشران معتبر کتاب ترجمه می‌کند.
سال پیش و در پس چند نقد جانانه به چند ترجمه در رسانه‌های فارسی زبان بحثی درگرفت درباره ترجمه و نقد. برخی به درستی اشاره کردند که این گونه نقد‌ها در واقع نقد ترجمه نیستند، ویراستاری در ملا عام اند، یا به عبارت دیگر مچ‌گیری‌اند. اشاره کردند که در هر ترجمه‌ای اشتباهاتی وجود دارد و کتاب‌های بهترین مترجمان فارسی زبان و چه بسا غربی نیز خالی از اشتباه نیستند. اشاره کردند که نقد ترجمه باید به لایه‌های عمیق‌تر بپردازد و ملزم آن است که منتقد نیز داری سطح بالایی از فهم ادبی باشد. این انتقادات البته به نقد‌های سرسری و مچ‌گیرانه به برخی نقد‌های ترجمه وارد‌ اند. اما مسئله این است که تا وقتی که ما با غلط‌های دستوری و کلمه‌های به کل غلط فهمیده و غلط ترجمه شده مواجه‌ایم، باید نخست کتاب را در ملا عام ویراستاری کنیم و سپس به نقد اصلی ترجمه بپردازیم. اما متاسفانه سطح پایین بسیاری از ترجمه‌ها جایی برای نقد درست نمی‌گذارند.

ترجمه،  وفاداری به متن است یا نزدیک کردن اثر از لحاظ فرم، ساختار و مولفه‌های ادبی به زبان دوم؟ 
ـ این پرسش یکی از دیرینه‌ترین مشکلات ترجمه است. متفکران بسیاری درباره آن سخن گفته‌اند. به نظر من ترجمه ادبی موفق ترجمه‌ای است که به پانویس‌های طولانی ِ توضیح دهنده نیازی نداشته باشد. البته درباره ترجمه نمی‌توان به سادگی حکم‌های کلی صادر کرد. نمی‌شود گفت باید این گونه باشد یا نباشد. به نظر من نه وفاداری کامل و دگماتیک به متن و نه نزدیک کردن افراطی متن ارجع به زبان دوم و به اصطلاح قدیمی ها ترجمه آزاد کردن راه حل مناسبی است.
مترجم در ترجمه هر کلمه کتاب با این پرسش روبروست که در میان این دو قطب چه گزینه ای را انتخاب کند. پاسخ به این پرسش که مترجم در این کار تا چه حد موفق بوده بر عهده مخاطب و خواننده است. برای مثال در بخشی از کتاب راهنمای کهکشان، کامپیوتر سفینه‌ای که قهرمانان کتاب در آن به سر می‌برند و با خطر نابودی روبروست چند دقیقه پیش از نابودی سفینه آوازی سر می‌دهد که در انگلستان بسیار مشهور است. ترانه‌ای مشهور که در سال ۱۹۵۴ برای یک نمایش موزیکال ساخته شد و خواننده‌هائی چون فرانک سیناترا، لویی آرماسترانگ، ری چارلز، الویس پرسیلی و دیگران آن را خوانده‌اند. این شعر همچنین مشهورترین ترانه‌ای است که طرفداران تیم لیورپول، آن را در استادیوم این تیم می‌خوانند.
من نخست به این فکر کردم که ترانه را به فارسی ترجمه کرده و در پانویس درباره اهمیت آن توضیح دهم اما سپس به این نتیجه رسیدم که شعر را در متن ترجمه نکرده و به جای آن از تصنیفی مشهور و محبوب در زبان فارسی (ترانه “مرا ببوس”) با معنای مشابه بهره بگیرم. همان گونه که گفتم فقط مخاطب است که تصمیم می‌گیرد که انتخاب من موفق یا نا موفق بوده است.

طنز در کتاب «راهنمای کهکشان برای اتو استاپ زن‌ها» طنزی با توجه به فرهنگ  کشور انگلستان است این طنز چه جذابیتی برای مخاطب فارسی زبان دارد؟
ـ طنز داگلاس آدامز در این رمان به طنز پایتون ها شباهت بسیاری دارد. بخش مهمی از این طنز، مثل هر طنز دیگری، با بازی‌های زبانی ساخته می‌شود. به همین دلیل ترجمه آثار طنز آمیز، مانند شعر، برای مترجمان بسیار سخت است. اگر موفق شده باشم بخش‌هایی از این طنز را به گونه‌ای ترجمه کنم که مخاطب فارسی زبان نیز با خواندن کتاب به خنده بیافتد از کار خود راضی‌ام. همان گونه که در مقدمه کتاب اشاره کرده ام این رمان در نگاه نخست فقط طنز آمیز است اما اگر دقیق تر به رمان نگاه کنیم با لایه های عمیق فلسفی و اجتماعی آن آشنا خواهیم شد. آدامز در این رمان با زبانی کنایه آمیز و طنز آمیز پوچی و ابزوردیتی جهان را به تصویر می‌کشد. یکی از نکات جذاب این رمان همین است که خواننده، در همان زمان که از ته دل به کتاب می‌خندد، نا خودآگاه با مسائلی فلسفی مواجه می‌شود که می توانند او را به فکر بیاندازند.
برخی از ترجمه‌هایی که در سال‌های گذشته به زبان فارسی منتشر شده‌اند، درک درستی از جامعه مادر به مخاطبان فارسی زبان نمی‌دهند. ناتوانی زبانی‌است یا کم‌کاری مترجمان .
ـ یکی از مشکلات بزرگ ما در ترجمه این است که بسیاری از مترجمان زبان‌هایی را که از آنها کتاب ترجمه می‌کنند، صرفا در کلاس زبان آموخته‌اند و با فرهنگی که این کتاب‌ها از بستر آنها بر می‌خیزد رابطه‌ای ندارند. به نظر من در ترجمه آثار ادبی تسلط به زبان مبدا و البته مقصد شرط لازم است. اما شرط کافی برای یک ترجمه آشنایی با فرهنگی‌ست که آن کتاب در آن نوشته شده است. من در پروسه ترجمه داستان های کوتاه یوسا، که بیشتر آنها در لیما، پایتخت پرو اتفاق می‌افتند، با دوست پرویی خود تماس گرفتم و از او خواستم که محله‌ای را که شخصیت‌های داستان‌ها ساکن آن هستند را برای من توصیف کند. می‌خواستم بدانم که مینافلورس در لیما چه منطقه‌ای‌ست، به تجریش شباهت دارد یا انقلاب. ساکنان آن منطقه متعلق به چه طبقه اجتماعی و فرهنگی‌اند. می‌خواستم بدانم که شخصیت‌های داستان به چه زبانی سخن می‌گویند، از چه کلمات و فرهنگی در صحبت کردن بهره می‌گیرند تا بتوانم این فرهنگ را در ترجمه نیز منتقل کنم.
شاید این امکانات همیشه برای مترجم در دسترس نباشد. اما به نظر من کار یک مترجم به ترجمه کردن جملات به کمک فرهنگ لغت خلاصه نمی‌شود. همان گونه که یک نویسنده خوب برای نوشتن یک رمان فقط از تخیلات خود کمک نمی‌گیرد و درباره موضوعی که درباره آن در حال نگارش است باید تحقیق بکند. مترجم هم موظف است تا در حد امکان خود را با فرهنگی که کتاب از بستر آن بر می‌خیزد آشنا کند.

موفقیت کتاب «راهنمای کهکشان برای اتو استاپ زن‌ها» و یا مابقی کتاب‌هایتان را در گروه ترجمه و زیست دو فرهنگی خودتان است یا  انتشارات چشمه و یا نام‌خانوادگی‌تان در این موفقیت سهیم بوده‌اند؟
ـ در بازتاب خوب کتاب‌ها در بازار ایران عوامل مختلفی نقش دارند. اسم شناخته شده نشر چشمه به عنوان ناشر کتاب‌های من مسلما به فروش کتاب‌ها کمک کرده است. در ایران خیلی از خوانندگان در خرید کتاب به نام ناشر توجه می‌کنند. همچنین نام نویسنده نیز تاثیر زیادی در فروش کتاب دارد. طبیعی است که برای مثال کتابی از یوسا با ترجمه هر کسی در بازار ایران نسبتا موفق خواهد بود. اما من امیدوارم که خوانندگان نوع ترجمه، کار، انتخاب و نثر مرا پسندیده باشند و این امر یکی از عوامل فروش خوب کتاب‌هایم بوده باشد.
هر چند از فروش و بازتاب کتاب‌هایی که تا کنون ترجمه کرده‌ام راضی‌ام اما این فروش با توجه به تیراژ بسیار پایین کتاب در ایران یک فاجعه است. من در دوران دانشجویی در برلین سردبیر یک مجله دانشجویی بودم با تیراژ ۵۰۰۰ نسخه در سطح دانشگاه. من حداقل یک سال روی یک ترجمه کار می‌کنم و این کتاب، اگر موفق باشد و به چاپ های سوم و چهارم برسد، به اندازه مجله دانشجویی که یک هفته روی آن کار کرده‌ام در یک کشور تیراژ خواهد داشت.

Post source : ایران وایر

Related posts

Leave a Reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.