شاهین ذوقیتبار، زندانی سیاسی زندان رجایی شهر کرج طی نوشتهای که در اختیار تارنگار حقوق بشر در ایران قرارگرفته است از وضعیت بازداشت و بازجویی خود پرده برداشته است.
میتوانید نامه این زندانی سیاسی را در ادامه مشاهده فرمایید:
بعدازظهر ۳۰ اردیبهشت ۹۲ بود که عدهای پاسدار و لباس شخصی با شکستن قفل در به درون خانه ما هجوم آوردند اما این بار مانند قبل شوکه نشدم چون سه روز قبل این اتفاق افتاده بود و مادرم را با خود برده بودند. این بار هم بهمانند قبل تمام خانه بههمریخته و به من چشمبند زدند و من را که در آن موقع ۲۵ سال داشتم با خود با بازداشتگاه ۲ الف واقع در زندان اوین بردند و سپس به سلول تاریک و کوچکی انتقال دادند. در آنجا سکوت سنگینی حکمفرما بود البته هرازگاهی صدای گریه از سلولهای اطراف میآمد ولی زیاد طول نمیکشید و دوباره سکوت همهجا را فرامیگرفت.
بر روی دیوار پر از نوشته و یادگاری از زندانیان قدیمی از قبیل آیه قرآن، شعر، خاطرات، تاریخ دستگیری و … بود آنها را با خردهسنگ بر روی گچ دیوارنوشته بودند. گاها دو، سه ماه باید در آن قبر انفرادی بدون هیچ اجازه تماس و یا ملاقاتی در انتظاری نامعلوم به سر برم. حتی از داشتن خودکار و کاغذ هم محروم بودم و بعضاً از دادن برخی لوازم ضروری با ادعای اینکه تو منافق هستی خودداری میکردند. مدتی بعد روز و تاریخ را فراموش کردم و سعی میکردم خودم را با خواندن نوشتههای روی دیوار و با حرف زدن با خودم پرکنم. پسازآن هنگامیکه برای بازجویی میرفتم با انواع توهینها و ناسزاها مواجه میشدم ولی هیچچیز بدتر از آن نبود که میدانستم مادرم را دستگیر کردهاند و از او خبری نداشتم. تا اینکه یک ملاقات دودقیقهای به من با پدرم دادند. ولی در آن ملاقات هم اجازه ندادند چشمبندم را بردارم و فقط در یکلحظه زیرچشمی پدرم را دیدم. آنجا از پدرم شنیدم برادرم را که در آن زمان ۱۸ سال بیشتر نداشت بعد از من و به خاطر من بازداشتشده است و علت دادن این ملاقات را هم فهمیدم… حال فشار چندین برابر شده بود…! در چنین شرایطی بیش از یک سال را در ۲ الف گذراندم و سپس به زندان اوین منتقل شدم زندان مشکلات و دردسرهای خاص خودش را داشت. البته نباید انتظار دیگری میداشتم.
آنجا مأمورین زندان با دادن تشویقی مثل ملاقات و مرخصی به عدهای اراذلواوباش و ایجاد دعوا و مرافه توسط آنها برای من مشکل درست میکردند البته زیاد طول نکشید که به خاطر یکی از همین دعواها من را به قول خودشان بهعنوان تنبیه به زندان گوهردشت فرستادند. فضای سنگینی در گوهردشت حاکم است اکثر زندانیان حکم اعدام دارند و یا دارای حبسهای سنگین و طولانیمدت هستند. پنجرههای کوچک دارد و هوای سالم درون بند نیست. هواخوری سه ساعت در روز است و به علت کمبود امکانات پزشکی و نبود دکترهای متخصص مرگومیر ناشی از بیماری بسیار زیاد است. دسترسی به تلفن نیز وجد ندارد. برخی در اینجا بیش از دو سال را در بازداشتگاهها و سلولهای انفرادی حکومت گذراندهاند و اگر من در دوران جام زهر و ناتوانی حکومت در زندان افتادم عدهای قبل از آن در شرایطی که حکومت از این به بعد دستش بازتر بود به زندان افتادهاند.
شاهین ذوقیتبار- ۱ دی ۱۳۹۴