روستای زینالدین نزدیکترین روستا به مشهد است که تمام مردان این روستا بیکارند و تنها امید زنان برای تأمین معاش زندگی و خرج فرزندان دریافت اندک یارانه از سوی دولت است.
به گزارش تارنگار حقوق بشر در ایران به نقل از فارس، ساعت ۶ بعد از ظهر است. در مینیبوسی آبی رنگ روبهروی ساختمان مرکزی آستان قدس در چهارراه شهدای مشهد در انتظار نشستهایم. برنامه، سفر به یکی از روستاهای اطراف شهر مشهد است، برای برگزاری جشن شب میلاد امام علی.
همراه کارکنان آستان قدس، دو عکاس و دو تن از خبرنگاران به سمت روستا حرکت میکنیم و بعد از عبور از خیابانهای شلوغ شهر به جادهای خاکی رسیدیم که به خاطر بارانهای اخیر کاملاً گل شده بود. بعد از آنکه از «بهشت آل عبا» گذشتیم به روستایی دیگر رسیدیم، با کوچههای باریک و پر از گل و لای، روستایی به نام زینالدین.
روستایی کوچک در بخش مرکزی مشهد با مردمانی ساده زیست. اگر چه روستا فاصله زیادی با کلان شهر مذهبی کشور ندارد اما انگار رنگ امکانات به خود ندیده است. با خوش آمدگویی یکی از اعضای شورای روستا از مینیبوس خارج میشویم. در مقابلمان کودکان به صف ایستادهاند و نگاهشان به دستانمان است که با خود چه آوردهایم.
دقایقی به اذان مغرب باقیمانده که با اصرار یکی از شهروندان برای استراحت به منزلشان میرویم. خانهای کوچک اما باصفا، در کنارشان به صحبت نشستم و از روستا پرسیدم و از مردمانش؛ خانم خانه که زنی جا افتاده و سرد و گرم روزگار چشیده بود سریع شروع به پاسخ دادن کرد آنچنان که گویی منتظر این سؤال بوده باشد.
از مشکلات نبود اشتغال در روستا گفت: «کار نیست، همه بیکارند، دو سال است مردانمان بیکارند و درآمدی ندارند. تمام مردان روستا بیکارند!» تعجب کردم، مگر میشود تمام مردان یک روستا بیکار باشند، با خود گفتم حتماً به خاطر سختیهای فراوانی که کشیده است بیکاری همسر خود را بیکاری همه میداند، همچنان که به سخنانش گوش میدادم، صدایی از سمت حیاط به گوش رسید، زن همسایه بود که به مهمانی میآمد.
به او سلام کردم؛ او همانطور که داخل میشد جوابم را داد و با خوشآمدگویی کنارم نشست. گفتوگو را ادامه دادیم او هم وارد بحث شد. از او نیز سؤال تکراریم را پرسیدم، او نیز جوابش همان بود، «همه بیکارند، مردانمان کار ندارند، درآمدی نداریم».
نوای اذان که از بام خانهها برخاست به همراه خانمهای دیگر برای رفتن به مسجد و اقامه نماز جماعت آماده شدیم. مسجدی کوچک در وسط روستا که به خاطر میلاد با سعادت امام علی چراغانی شده بود و مردمانی با ایمان که برای اقامه نماز جماعت به مسجد آمده بودند. بعد از اقامه نماز، همه برای شروع جشن آماده شدند.
به داخل حیاط مسجد که آمدم، مدیرکل روابط عمومیآستان قدس رضوی گوشهای ایستاده بود، به سراغش رفتم و با کسب اجازه سوالاتم را پرسیدم. سوال اولم درباره هدف از برگزاری این برنامه و دلیل انتخاب این روستا بود.
محمدامین توکلیزاده نیز در پاسخ با بیان اینکه در قدیم ۸۰۰ کوره آجرپزی در این روستا وجود داشته که در حال حاضر تعطیل شدهاند، گفت: حدوداً ۱۷ روستا در اطراف این کورهها است که مستقیماً معیشتشان را از این کورهها تأمین میکردند و به دلیل تعطیلی کورهها عمدتاً بیکار شده و شغل اصلیشان را از دست دادهاند.
وی نزدیکی روستا به مشهد را دلیل انتخاب این روستا عنوان کرد و افزود: روستای زینالدین نزدیکترین روستا به مشهد است که به محض خروج از شهر به آن میرسیم.
توکلیزاده دلایل تعطیلی کورهها را رکود ساختوساز، بهینه نبودن مصرف انرژی در کورهها، گران بودن قیمت گاز، تغییر در روشهای ساختوساز و جایگزینی مصالح جدید عنوان کرد و افزود: بیکاری در این روستاها باعث ایجاد مشکلات در حاشیه شهر و مهاجرت به شهر میشود.
وی در ادامه گفت: هدف اصلی ما در دعوت از رسانهها بیان مشکلات مردم روستا در بحثهای مختلف از جمله اشتغال بود. وقتی خبرنگاران خودشان میآیند و فضا را میبینند بهتر میتوانند مشکلات را بیان کنند.
در ادامه به سراغ یکی از اعضای شورای دهیاری روستا رفتم. رضا دلیر درباره تعطیلی کورهها گفت: ساختوساز که خوابید کار کورهها هم خوابید؛ قبضهای گازی که میآید چندین برابر شده است و کورهداران رغبتی برای ادامه کار ندارند. در این منطقه ۲۵۰ کوره فعال بوده ولی فقط ۱۰ کوره باقی مانده است، در هر کوره حداقل ۳۰۰ نفر در تابستان و ۶۰ نفر در زمستان کار میکردند و در حال حاضر همه بیکارند.
بر مبنای این گزارش، برای دیدن مشکلات این روستا نیز کافیست در روستا قدم بزنی تا مشکلات را به چشم ببینی، از آسفالت نبودن جاده تا نبود سطلهای زباله در روستا؛ از نبود ایستگاه اتوبوس تا فقدان پارک.
با کودکان که صحبت میکنی از مشکلاتشان میگویند. از نبود معلم ورزش تا فقدان وسایل ورزشی، از اختلاط دختران و پسران در مدرسه تا نبودن مدرسه راهنمایی در روستا. تنها دبستان این روستا نیز نماز خانه ندارد، حرفهای گفتنی زیاد دارند اما مجالی نیست.
به داخل مسجد برمیگردم و در جمع زنان روستا مینشینم آنها نیز از مشکلاتشان میگویند از بیکاری شوهرانشان و از چشمانی که به روزهای تقویم است تا ۲۵ ماه برسد و یارانهای ناچیز به حسابهایشان واریز شود تا بتوانند به یکی از دردهای خود بزنند تا شاید دوای دردی از دردهایشان باشد. خبری از کار، حقوق و بیمه نیست، از نبود خانه بهداشت میگویند و از نبود امکانات گله دارند.
بعضیها از خوش شانسی زن همسایه میگویند که شوهرش توانسته ماشین بخرد و مسافرکشی کند، هر چند درآمد آنچنانی ندارد اما از هیچ بهتر است.
صدای فریاد و هلهله کودکان فضای مسجد را پر میکند: «آقا ما بیایم؟ آقا ما بیایم؟».
جشن همچنان با مسابقهای میان کودکان ادامه دارد. تلاش کودکان در رقابتی کودکانه برای دریافت هدایا، دیدگانشان به هدایایی دوخته شدهاست که آستان قدس برایشان فراهم کرده، خوشحال و با انرژی آنچنان تلاش میکنند که گویی المپیک و بازیهای جهانی است. گروهی از کودکان از آن طرف با عجله وارد میشوند تا اولین کسانی باشند که شعر و سورهای را که فرا گرفتهاند، بخوانند و جایزه بگیرند.
در کنار رقابت کودکانهشان قهقهههایشان شنیدنی است آنچنان میخندند که گویی مشکلی نیست، سختی ندارند، مدرسه آنها وسایل ورزشی و معلم ورزش دارد، روستای آنها ایستگاه اتوبوس، خانه بهداشت و پارک دارد، و از همه مهمتر پدرانشان بیکار نیستند و مادرانشان نگران خرجی خانه هم نیستند.
بر اساس این گزارش، با توجه به روی کار آمدن دولت تدبیر و امید، هنوز بسیاری از مردم به ویژه مردمانی که در مناطق محروم کشور زندگی میکنند در سختترین شرایط ممکن که حق هر شهروند است، زندگی میکنند و همچنان چشم به دستان دولتمردانی دوخته (که شاید برای یک روز هم سختی زندگی بر آنها غلبه نکرده و معنی و مفهوم بیکاری و فقر را احساس نکردهاند)، تا شاید بهبودی در معیشت و نحوه زندگیشان رخ دهد، آری مطالبی که در بالا خواندهایم دردهایی اندک از دردهای مردم ایران زمین است که واقعاً شایسته و بایسته مردمان این مرز و بوم نیست.
مردم این روستا و به ویژه کودکان و نوجوانان آن که باید در آینده به فکر آبادانی کشورشان باشند، هنوز هم در فقر و تهیدستی به سر میبرند تا شاید مسئولی دلش به حالشان سوخته و به وضعیت رو به سامان آنها نیز بیاندیشد. اما این امیدواری وجود دارد که مسئولان با حضور میدانی در این محیطها و نظاره کردن آلام چندین و چندساله مردمان این روستا، کمی به خود بیایند و به جبران عقبماندنهایی که طی این سالها شاهد آن بودیم همت گمارند.