دو روز پیش خبرگزاری ایسنا به نقل از دبیر شورای هماهنگی مبارزه با مواد مخدر استان تهران نوشت «پولدارترین قاچاقچی مواد مخدر که ۱۶۴ کیلوگرم شیشه به همراه داشته، دارای اموال نجومی است و تنها یک شهرک شمال کشور به نام اوست.»
حسن که به تازگی از بند یک زندان رجایی شهر آزاد شده، پس از مدت ها همنشینی با دانه درشت های قاچاق مواد مخدر در زندان. او خوشحال است. قرار بوده ده سال از عمر گرانبهایش را در زندان بگذراند. اما زودتر از آنچه فکرش را می کرده با خدمت کردن به آقای «میم» در زندان به عافیت رسیده، آقای «میم» سی میلیون دیه اش را داده و او را از زندان بیرون فرستاده است.»
حسن می گوید «نوکرش هستم، حق آنهایی که او را لو داده و نامردی کرده اند را می گذارم کف دستشان.» آقای «میم » همه دیون مالی حسن را تا دینار آخرش پرداخت کرده و موجبات آزادی حسن را فراهم کرده است. حالا حسن قرار شده بیرون از زندان چشم و چراغ آقای «میم» باشد. «حسن» هیچ سابقه کیفری در پرونده اش ندارد. تنها جرمش تصادف منجر به فوت و بدون گواهینامه بوده است.
حسن می گوید آقای میم می تواند نصف تهران را بخرد و بفروشد. او در زندان کارهای عالم المنفعه بسیاری انجام داده، برای خیلی از زندانیان بی بضاعت یخچال و وسایل خنک کننده خریده و زیر دست و بال آدم های ناتوان زندان را گرفته، حتی سال گذشته صد میلیون تومان برای آزادی زندانیان دیه به یکی از موسسات خیریه کمک کرده است.
آقای «میم» یک باند عظیم توزیع کوکایین در تهران داشته و وقتی دستگیر شده، بیش از ده ها کیلوگرم کوکایین و شیشه ناخالص و کشنده از کارگاهش کشف و ضبط شده است. حسن می گوید رقبای ناجوانمرد آقای میم او را لو داده اند: «یک هفته قبل از دستگیری در جشن بزرگی که به مناسبت عروسی دخترش تدارک دیده و بیش از شش میلیارد تومان خرج آن جشن شده، پر و بال بعضی از رقبای ناخالص را قیچی می کند و بعد از آن است که دستگیر می شود.»
به گفته حسن، آقای «میم» در زندان هیچ کمک و کسری ندارد و مثل اشراف زاده ها زندگی می کند و نه تنها خودش کم و کسری ندارد بلکه به تجهیز زندان هم کمک های اساسی کرده: «کارهای زیادی به من سپرده که باید انجام بدهم. از رسیدگی به وضع زن و بچه کسانی که در زندان هستند تا کارهای دیگر، اما اول از همه می خواهم بروم سراغ کسی که آقای میم را لو داده، باید تاوان کارش را پس بدهد.»
«حسن» فقط یک ماه است از زندان آزاد شده: «فکر نکنید مجرمان مواد مخدر، همین معتادان کف خیابان یا خرده فروشان دوره گرد موادند. در زندان ها، زندانیانی حبس می کشند که به راحتی قادر به خرید و فروش کل ساختمان و تجهیزات همان زندان محل سکونت شان هستند. کار غالب آنها به اعدام نمی رسد. آنها برای خودشان تشکیلات، نوچه، معاون و آدم هایی دارند که رتق و فتق کارهایشان را به عهده می گیرند.»
هفته گذشته «علی اصغر جهانگیر»، رئیس سازمان زندان ها، در جریان بازدید از زندان بزرگ تهران گفت: ۳۲ هزار و ۲۷۷ زندانی در زندان های استان تهران محبوسند که چهارده هزار نفر آنان به خاطر جرایم مواد مخدر، ۹ هزار و ۵۰۰ نفر به علت سرقت و دو هزار و ۴۰۰ نفر به دلیل ارتکاب جرایم علیه اشخاص، در حبس به سر می برند.
«عزیز» بیست و هشت سال دارد، و در بند جوانان زندان رجایی شهر زندگی می کند. عزیز می گوید هیچ وقت بیرون از زندان، این میزان مواد مخدر به چشمش ندیده و حتی تصورش را هم نمی کرده که مواد مخدر با این سطح از تنوع، به این سادگی در یک محیط بسته و محدود دست به دست شود: «مسئولان زندان در انتقال مواد مخدر دست دارند. سال گذشته بود که دو زندانی عادی که خیلی هم مورد اعتماد روحانی بند دارالقران بودند و اتفاقا یکی شان با من همنام بود اگر اشتباه نکنم اسمش «عزیز» بود و آن یکی هم «رسول»، هر دوشان قاری قرآن بودند و همان موقع به جرم خرید و فروش مواد مخدراز این بند منتقل شدند. جالب است که آنها در قالب تعلیم و آموزش قرآن فعالیت می کردند.»
«عزیز» به زندگی راحت و آسوده برخی از دانه درشت های مواد در زندان اشاره می کند: « هیچ جوری شکل زندگی آنها شبیه زندانی نیست. توی اتاق هایشان پرده های گرانقیمت آویزان است و یخچال فریزر آن چنانی دارند، غدایشان را از بهترین رستوران ها سفارش می دهند. مرغی که دیگران می خرند کیلویی هفت هزار تومان، آنها سفارش می دهند مرغ محلی از بیرون برایشان بیاورند کیلویی پانزده هزار تومان، فکرش را بکنید آنقدر آش ماجرا شور شد که اینها زندان فشافویه حسن آباد را راه انداختند تا این عافیت طلب هایی که اینجا سلطنت می کنند را به آنجا منتقل کنند. حالا فشافویه شده است اردوگاه زندانیان مواد مخدر. اما مسئله اینجاست که دست دانه درشت های قاچاق دقیقا در دست دولتی ها و زندانبان هاست. حالا هر جا که بخواهند بروند چه فرقی می کند. حالا فشافویه را می کنند عشرت آبادشان»
بخشی از مخارج زندان از طرق پولشویی و کمک های همین دانه درشت های مواد مخدر تامین می شود. آنها در تعمیرات زندان مداخله می کنند و حتی در مناسبت های مذهبی مشهور، نذری می دهند: «شنیدم در زندان فشافویه در هر سالن یک تلویزیون نصب شده. چایخانه و قهوه خانه دارند و بهداری مجهز راه انداخته اند. بخشی از هزینه ساخت این زندان را همین سرکردگان قاچاق پرداخت کرده اند و حالا همه شان یک جا جمع می شوند به معامله هایشان بپردازند و از داخل زندان، بازار مواد بیرون را کنترل کنند.»
او می گوید به مدت سه ماه با یکی از این زندانی های معروف مواد مخدر هم سلولی بوده: «نشسته بودند دور هم و معامله می کردند. در طول آن سه ماه، من شاهد جا به جا شدن چندین میلیارد تومان پول و معامله ی شیرین بودم.»