گفت و گو با آتنا دائمی درباره دوران بازجویی و حکم زندان/ ماهرخ غلامحسین پور

اخیرا حکم هفت سال زندان آتنا دائمی در دادگاه تجدید نظر تایید شد و او باید منتظر بماند تا دریافت نامه اجرای احکام، حکمی که در دادگاه بدوی ۱۴ سال بود. آتنا را پیش از آن در مهرماه سال ۱۳۹۳ به اتهام توهین به رهبری، توهین به مقدسات و مخفی کردن ادله جرم بازداشت کردند و مستنداتی که برای صدور این حکم اعلام شد نوشته های فیسبوکی آتنا در مورد مسئله حجاب اجباری،  شرکتش در اجتماعات اعتراضی به اعدام زندانیان و حمایت از کودکان کوبانی بوده است.

در دوران بازجویی بابت حجابت هم تحت فشار قرار گرفتی؟

خیلی زیاد. من یک بار تجربه ام را در مورد برخورد با یک بسیجی در صفحه فیسبوکم به اشتراک گذاشتم. سر چهار راه یک نفر بسیجی با همسر و بچه کوچک چهار یا پنج ساله ای که چادر سرش کرده بودند، با موتور جلوی من را گرفت و در مورد حجابم تذکر داد. شالم از سرم افتاده بود. من با او درگیر شدم و با هم بحث و جدل کردیم. ماشین هایی که پشت چراغ قرمز بودند به حمایت از من شروع کردند به بوق زدن و یکی از گلفروش های کنار خیابانی آخرین دسته گلش را به من هدیه کرد. گفتم تو حق نداری برای من انتخاب کنی. این مسئله را توی صفحه فیسبوکم نوشتم. روز دوم بازجویی با استناد به همین پست به من گفتند با بسیجی ها درگیر می شوم و اساسا اتهام توهین به بسیج را همان جا وارد برگه هایم کردند. گفتم با اصلیت حجاب مشکل ندارم مادرم حجاب دارد اما از حجاب اجباری نفرت دارم، این را کردند مصداق توهین به مقدسات.

توهین به مقدساتی که در پرونده ات مطرح شده بر اساس چه مصادیقی بوده ؟

حمایت از شاهین نجفی، مخالفت با حکم صریح قرآن از طریق مخالفت با اعدام و حجاب اجباری. در زندان که بودم رئیس اندرزگاه من را صدا زد و گفت از حفاظت زنگ زده اند و گفته اند دائمی خیلی بدحجاب است. اگر حجابش را مراعات نکند به او اجازه ملاقات نمی دهیم. گفتم وقتی تهدید می کنید من سر مواضعم می مانم، من به خاطر این اتهام بازداشت شده ام، بازجویی شده ام و در حکم چهارده سالم مسئله حجاب موثر بوده، اینجا هم سر موضعم می مانم و اصلا نمی روم ملاقات. وقتی بیرون آمدم چند مدتی بعد از آزادی یک عکسی گذاشتم که شالم از سرم افتاده بود، به یکی از دوستانم که بازداشت شده بود پیام داده بودند که کشف حجاب کرده ای؟ پس منتظر عواقبش هم باش. حواسمان به تو است.

برخوردشان در زندان چطور بود؟

خوب باید بگویم آنها میل عجیبی برای بهم ریختن اعصاب یک زندانی دارند. اولین بارم بود که از زندان اوین می رفتم بیمارستان، به سرطان سینه مشکوک بودم. مرا پیش متخصص فرستادند. از دفتر بازرسی زندان دستبند به دستم زدند، عین پنح ساعت دستبند داشتم. مادرم آمد سمت من، خانمی که همراهم بود کوبید به تخت سینه اش و گفت برو عقب. مادرم تعادلش را از دست داد  و نزدیک بود بیافتد که من شروع کردم به داد و بیداد و گفتم تو چه حقی داری دست روی مادرم بلند می کنی. وقتی رفتم برای معاینه گفتم تا زمانی که این خانم اینجا ایستاده نمی خواهم برهنه شوم. این اتفاق برای نرگس هم افتاد، او سر همین هم از اتاق معاینه برگشت به بند. می آیند کنارت می ایستند و بدنت را تماشا می کنند. دکتر خواست گلوی من را چک کند بابت تیروئید، دهانم خشک شده بود. گفت کمی آب بیاورید پدرم یک آب معدنی پلمب آورد. آن خانم اجازه نداد بخورم و گفت متهم در حین اعزام حق ندارد چیزی بخورد. گفتم نه معاینه می خواهم نه ادامه درمان، من را برگردانید زندان. همان روز خانم مامور برایم تشکیل یک پرونده جدید داد که مادرش به نظام توهین کرده و خودش به رهبر و مسئولان، حفاظت زندان سه ساعت بازجویی کرد. در نهایت سربازی که همراهم بود شهادت داد کل این ماجرا و این پرونده از سوی خانم مامور ساختگی بوده.

جریان زندان قرچک ورامین چه بود؟

زمانی که بازجویی هایم تمام شده بود و رفتم به دفتر بازپرسی اوین، پرونده گردش کارم را که چیزی حدود ۲۵۰ صفحه بود دادند دستم و تهش هم نظریه کارشناس نوشته شده بود. آنجا نوشته بودند که از آنجایی که خانم دائمی با وقاحت و پررویی تمام به نظام مقدس جمهوری اسلامی و دین توهین کرده و بر مواضعش پافشاری می کند، ما درخواست اشد مجازات و تبعید او به زندان قرچک را داریم. در آن شرایط آتنا فرقدانی را هم فرستاده بودند قرچک و من احتمال می دادم با من هم همین کار را بکنند.

فرصت دفاع دادند؟

فقط پنج دقیقه به من وقت دادند تا نظرم را بنویسم. نوشتم تمام این گزارشی که سپاه نوشته، بر اساس سلیقه شخصی است و تنها درخواستم برگزاری یک دادگاه عادلانه است. یک ماه بعد، زمانی که در بند دو الف بودم و مراحل بازجویی تمام شده و تعیین شعبه شده بود، من را پیش قاضی مقیسه فرستادند. به خانواده ام گفته بود که بیایند و من را ببیند و اگر دختر خوبی باشم او من را با سند آزاد می کند. قبل از آن هم دوبار به خانواده ام گفته بودند سند بیاورید ولی هر بار با پذیرش سند مخالفت شده بود. اجازه نداد اصلا صحبت کنم. بیست و چهار دی سال ۱۳۹۳ بود. فقط شروع کرد به فحاشی که تو «پررو و وقیحی، در مقابل خدا ایستاده ای، توهین به مقدسات کرده ای، آهنگ های شاهین نجفی گوش می کنی. اعدام به تو چه ربطی دارد.» اصلا اجازه صحبت به من نداد. به من گفت همین امروز تو را به قرچک می فرستم، این هم نظر بازجوهاست، هم نظر خودم. وقتی از اتاق قاضی مقیسه بیرون آمدم و خانواده ام را پریشان دیدم، همان روز لباس هایم را آورند و گفتند می رویم قرچک. چندین بار پرسیدم من را کجا می برید، گفتند می بریمت قرچک اما من را تا یک ماه در بند نسوان اوین نگه داشتند و با هر زنگی که زده می شد، تصور می کردم آمده اند من را ببرند قرچک، بازی روانی شدیدی که درگیرش شده بودم.

منتظر چهارده سال حکم بودی؟

نه. هیچ چیزی نداشتم، نه یک کتاب نه یک مدرک، برای همین هم خودم را نهایتا برای ده سال حبس آماده کرده بودم. دادگاه خیلی بد بود. زمان دادگاه ده دقیقه بود. به وکیلم و به خودم اجازه دفاع ندادند، همان روز نه نفر از کردهای سنی مذهب را آورند وسط دادگاه من و حکم اعدام شان را ابلاغ کردند.

همین کردهایی که مردادماه امسال اعدام کردند؟

بله دقیقا. شروع کردم به گریه کردن. چهره یکی از آنها به نام فرزاد هنرجو از ذهنم خارج نمی شود. می گفتند حکم اعدام ما یک ماه پیش به ما ابلاغ شده. امروز برای چه دوباره ما را احضار کرده اید؟

آتنا آیا حکم اولیه تو هفت سال بود یا چهارده سال ؟ در این مورد خبرهای متفاوتی منتشر می شد.

اردیبهشت ۹۴ وقتی شفاهی به من گفتند ۱۴ سال حکم زندان داری ولی با اعمال ماده ۱۳۴ می شود هفت سال. شوکه شدم. هفت سال بابت اجتماع و تبانی، سه سال بابت توهین به رهبری و چهار سال بابت اختفای ادله جرم که روی هم رفته می شود چهارده سال. در واقع حکم من هفت سال نبود بلکه در برگه تایپی دادنامه که به وکیلم ابلاغ شده بود، چهارده سال بود.

واهمه نداری که وقتی به زندان برگشتی، تحت فشار باشی؟

برایم آسان نبوده این انتخاب. اما من تکلیفم را با خودم مشخص کرده ام. به جز خانواده ام که نگران شان هستم، در مورد زندگی شخصی ام بر این باورم که من این مسیر را انتخاب کرده ام. زمانی که در رابطه با حجاب پست گذاشتم، چندین پیام دریافت کردم که «آتنا داری چه می کنی؟ خیلی تندروی می کنی؟ برایت دردسر ایجاد می شود ». من بر این باورم تا زمانی که در ایرانم در امان نیستم. نزدیک هر انتخابات و هر مناسبتی ممکن است دستگیر و زندان بروم، حتی اگر بخواهم از ایران خارج شوم، این تهدیدها متوجه خانواده ام خواهد شد، چه بهتر تا زمانی که بیرونم و امکانش را دارم این مسائل را بازگو کنم. ترسی ندارم، می دانم سکوت کردن مرا به حاشیه امن نمی برد. خیلی ها سکوت کردند، حاشیه گرفتند به خاطر زندگی شان، کسانی بودند که تهدید شدند و به آنها گفتند موضوع را خبری نکنید تا حکم کمتری بگیرید، اما واقعا تاثیری در حکم شان نداشته. نظرم این است که لااقل خودم راضی باشم از کاری که می کنم.

ماهرخ غلامحسین پور

Post source : ایران وایر

Related posts

Leave a Reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.