سندیکا و برخورداری از یک نظام صنفی قانونمند که نهادهای حکومتی رهبری آن را به عهده نداشته باشند، عمده خواسته کارگران ایرانی است. پس از آن که خواسته ای قانونمند سرکوب شد و رهبرانی از صنف کارگر سالهائی را در زندان سپری کردند، کارگران امکاناتی را برای گردهمائی هرچند به رهبری افرادی منسوب به حکومت از دست ندادند و هر سال اجتماعات بزرگی در جای جای کشور برگزار می کنند و به وضعیت نامطلوب خود در زمینه دستمزد و مطالبات معوقه و تخلفات کارفرما و نقض قانون، معترض می شوند.
امسال، روز کارگر حتا در شرایطی که کارگران ایرانی از حق قانونی تشکیل سندیکا محروم مانده اند، به سکوت برگزار نشد. تجمع کارگران با رهبری “خانه کارگر” که نهادی است زیر سلطه حکومت، صدای آنها را بازتاب داد. کارگران بر پایه یک تصمیمگیری عقلائی ترجیح دادند سکوت را در شرایطی که می دانند هسته تشکیلاتی “خانه کارگر” حکومتی است، بشکنند. شکستن سکوت مهمترین نیازی است که جامعه مدنی ایران در هر شرایطی به آن نیاز دارد و با آن تناور می شود. اصل این است که در همین شرایط نامطلوب سیاسی و اقتصادی و امنیتی، دستجات مردم خاموش نمانند و از نیازهای صنفی خود بگویند.
عمده سخن کارگران بر این پایه استوار بود که آنها:
نسبت به قراردادهای موقت معترض هستند.
خواهان پرداخت حقوق معوقه خود هستند.
خواهان همسان سازی نظام پرداخت هستند.
با وجود کنترل دقیق حکومتی بر این اعتراض وسیع که در آن هزاران کارگر شرکت داشتند، فاش شد که ۴۹۰ هزار نفر در دستگاه های دولتی به دلیل قراردادهای موقت امنیت شغلی ندارند.جمعیت به روایت عکس ها، بیشتر مردانه و کمتر زنانه بود. با این وصف چهره زنان دیده شده در این تجمع خسته و ناراضی به نظر می رسید. کارگران قراردادهای موقت را در شعار نوشته های خود در جارجوب مفاهیم نظام برده داری، تعریف کردند و به آن معترض شدند.
نمایش ها و اجتماعات اعتراضی، زیر کنترل حکومت در سالهای اخیر و به خصوص در دو سال اخیر، مشخصات تازه و مدرنی را از آن چه در عمق جامعه آسیب دیده ایران می گذرد نمایش می دهد که آینده ساز است. مثبت است. تلاش برای ورود به ساز و کار دموکراتیک در یک نظام سیاسی غیر دموکراتیک است. این وجه از مشخصه، به تحولات کشور رنگ و روی امیدبخشی داده که با هر درجه از بدبینی، نمی توان نادیده اش گرفت. چه کسی می تواند بگوید که این هزاران کارگر معترض به دلیل مراعات موازین حکومتی که از سوی خانه کارگر به آنها ابلاغ شده، دست نشانده های حکومت بوده و حضورشان در صحنه اعتراضی بی اثر و بی اعتبار است. کارگران ایرانی، حکومت را ناگزیر کرده اند حال که به ایجاد سندیکا رضایت نمی دهد، حضور اجتماعات آنها را به هر شکل که میسر است تحمل کند. این ناگزیری حکومت را نباید دست کم گرفت. وقتی دستجاتی از یک ملت می توانند در هر شرایطی دردها و موارد اعتراضی خود را فریاد بزنند، این مفهوم را تداعی می کنند که “هستند” و حقوق خود را از حکومتی که بر نیازهای آنها چشم بسته طلب می کنند. این درجه از حضور اگرچه به آرمان های دیرینه هنوز نزدیک نشده، ولی نمایشی است از مطالباتی که حکومت در برابر آن مقاومت می کند و در صورتی که خارج از محدوده ها و مرزهای تعیین شده از سوی خانه کارگر جدی بشود، سرکوبش می کند تا آن اندازه که کارگر را سالها زندانی کرده و مطالبه کارگران برای داشتن سندیکا و تشکل های مستقل از حاکمیت تبدیل می شود به اقدامی علیه امنیت ملی و تشویش اذهان عمومی. سخنی لغو که شان و منزلت سندیکا در تاریخ تحولات سیاسی و اقتصادی جهان را به تمسخر می گیرد.
در وضعیت کنونی، البته همین درجه از هوشمندی کارگران ایرانی قابل اعتنا و با ارزش است. این که زیر سایه نومیدی خانه نشین نمی شوند، این که زیر کنترل خانه کارگر فریاد می زنند، این که سکوت نمی کنند، این که در جامعه ای که به شکل هراسناکی طبقاتی شده، خود را و گرسنگی و ناکامی و محرومیت خود از سهم بری از درآمد هنگفت ملی را، فریاد می زنند، قابل ستایش است و کارورزی است برای ایران آینده که در آن حقوق صنفی و تشکل های مستقل سندیکائی باید پذیرفته بشود.
اما یک نگرانی، بر خوش بینی ها سایه می افکند. نمی توان از بازگو کردن آن به غفلت گذشت. نمی توان از آن تا دیر نشده نگفت. ایرانیان مردمانی آگاه شده اند. در کوره حوادث این ۳۷ سال بسی پخته و با تجربه شده اند. اما شاید این را ندانند که در غیاب احزاب مستقل سیاسی، محتمل است همان خانه کارگر و دیگر نیروهای حکومتی که راه بر تجمع آنها می گشایند، در لحظه ا ی از تاریخ که هنوز به آن نرسیده ایم، بلای جان شان بشود. تجربه های تاریخی در این باره فراوان است و در این یادداشت نمی گنجد. فقط در جای یک اخطار و یک هشدار به کارگران شریف و شجاع ایرانی. شمه ای از این نگرانی نقل می شود.
زندگی اقتصادی مردم ایران گره خورده به توافق نامه ای به نام “برجام”. دو نیرو هم اکنون درون نظام سیاسی کشور با محوریت برجام رویاروی یکدیگر قرار گرفته اند. تندروها به صورت همه جانبه و در شرایطی که رهبر هم با آنها همسوئی می کند، برجام را می کوبند. هرچند در باره تاخیر در اجرای برجام سخن بسیار است و نقش منفی امریکا را هم در آن نمی توان نادیده گرفت، ولی آن چه به این یادداشت مربوط می شود حرف دیگری است. بر سر برجام دعوای سیاسی درون نظام برپاست. نمی دانیم به کجا ختم می شود، ولی تشخیص می دهیم بخش مهمی از این دعوا که جناحی است، با هدف حذف تیم روحانی از صحنه سیاسی کشور بالا گرفته است. محتمل است در شرایطی که کارگران فاقد سندیکاهای مستقل هستند، در یک لحظه خاص تاریخی که مشکلات و موانع پیش روی برجام جدی تر بشود، جناح تندرو و ضد برجام که کارگران و دیگر اصناف را سالهاست در آتش قوه قضائیه و نهادهای امنیتی مرتبط با آن کباب کرده، برنامه ریزی کند و برای تضعیف دولت کنونی که به صورت نسبی ممکن است از یک دولت تندرو مانند دولت احمدی نژاد بهتر باشد، تجمع کارگران را به صورت ابزاری به نقع تندروها به کار گیرد. در این صورت کارگران ابزار می شوند و باری دیگر تندروها دولت و مجلس را به انحصار خود در می آورند.
بنابراین امیدوار است در جمع کارگران و دیگر اصناف که فاقد سندیکاهای مستقل اند، جمعی مستقل حضور داشته باشند که به این دقایق سیاسی توجه کنند و در شرایط خاص زیر بار تجمع های اعتراضی که در نهایت به نفع تندروها تمام می شود و باری دیگر آنها را یکه تاز می کند نروند.
امید به این همه دقت در شرایط فلاکت بار اقتصادی کنونی، شاید محال باشد، اما آگاهی از خطرات پیش رو نیز ضروری است. آن چه مسلم است وضعیت کارگران و دیگر اصناف با حکومتی یک دست از تندروها بهبود نمی یابد. در حکومتی که یک دست در انحصار آنها نباشد، امید به بهبود بیشتر است. تاکنون در حوزه اشتغال و تامین رفاه اصنافی مانند کارگران و معلمین در پرتو دولت روحانی، رویداد قابل ذکری اتفاق نیفتاده. اما شکیبائی و فرصت دادن به این دولت بیشتر ممکن است به سود باشد تا تبدیل شدن به پلکانی برای یکه تازی تندروهائی که راه حل همه مشکلات را در حبس و شکنجه و اعدام و اخراج و بیکاری معترضان می جویند. این است که تجمع صنفی زیر سلطه و کنترل دولت ممکن است بی آن که کارگران و دیگر اصناف نیت آن را داشته باشند، در لحظات خاصی از تاریخ، به سود تندروها کارسازی بشود و به کام آنها نتیجه بدهد. به آن خوب است اندیشه کنیم.