سعید ماسوری، زندانی سیاسی محبوس در زندان رجائیشهر کرج و از قدیمیترین زندانیان سیاسی، به مناسبت بیست و دومین سال از حبس خود، نامهای منتشر کرده است.
به گزارش تارنگار حقوق بشر در ایران، سعید ماسوری که برای تحصیل در کشور نروژ اقامت داشت، در سال ۱۳۷۹ در شهرستان دزفول بازداشت شد. خبر بازداشت وی در اردیبهشتماه ۱۳۸۰ به خانواده وی اطلاع داده شده و او از زمان بازداشت مدت ۱۴ ماه را در سلولهای انفرادی اداره اطلاعات اهواز سپری میکرد. این زندانی سیاسی نهایتا در سال ۱۳۸۱ به اتهام محاربه به اعدام و در مرحله تجدید نظر به حبس ابد محکوم شد. وی از زمان بازداشت تاکنون بدون مرخصی در حبس بهسر میبرد.
سعید ماسوری در نامهای که به مناسبت بیست و دومین سال حبس خود منتشر کرده است، به تاثیر زندان بر مقاومت و زندگی زندانیان سیاسی پرداخته است که متن کامل آن را میتوانید در ادامه بخوانید:
«در بیستودومین سال زندان، روزهای اول را به یاد دارم که وقتی از سلول کناری پرسیدم: “چه مدت است که در زندان هستی؟” ۲ ماه و ۳ ماه برایم عمری مینمود. مشتها میکوبیدم بر در و پنجهها میسابیدم به دیوار. از همان روزهای اول به تقلید از فیلمها، روزها را با خطکشیدن به دیوار سلول شماره میکردم. تا تعداد روزها را بدانم ولی اکنون دیگر بهسختی حتی برخی وقایع زندان را بخاطر میآورم که در ۱۰ سال اول زندان بود یا ۱۰ سال دوم و حال سومین دهه هم به آن افزوده شده، تا جائیکه اکنون حتی در خواب و رویا هم چیزی به جز زندان نمیبینم. خاطرات بیرون از زندان به تمامی از ذهنم محو گشته و زیباترین خواب و رویای شبانه هم چیزی نیست جز داشتن یک سلول بهتر یا پنجرهای با نردههای کمتر و از این قبیل.
آری، اولین کار ویژه زندان منقطعکردن افراد از واقعیت بیرون است، محصور نگهداشتن آنها در یک چاردیواری محدود و بهتنگآوردن افراد از همه چیز! و این یعنی فروبردن افراد در دنیای محدود خود و غرقهکردن آنها در تخیلات و توهمات… و آنگاه که انسانها در خود فرو میروند، روابط انسانی هم به همان میزان فرو میکاهد و این خود آغاز فروپاشی خلقوخوی انسانی است.
اراده و استقامت در زندان یعنی “هر لحظه و ساعت و روز انتخابکردن” تا از این فروپاشی در امان بمانیم. برای کسانی که شهامت داشتن آرمان و رویاهای بلندپروازانه ندارند، این چاردیواری محدود و منحوس به قبرستان آرمانها و ارادهها تبدیل میگردد و اینجاست که سود و زیانهای کوچک و دم دستی به مسائلی بزرگ و لاینحل مبدل میگردند.
این مکانیزم عملکرد چاردیواری محدودکننده زندان است. زندانی عادی و سیاسی هم فرقی ندارد چون تفاوت این دو در ابتدا “داشتن و نداشتن” آرمان بود. فلذا در فقدان آن، مسائل به یک شکل بروز میکنند. در بدو ورود به زندان، علت زندانی شدن مطالبه حقوق و آزادیهای مردم و یا آرمان عدالتخواهی و از این قبیل بود و به طبع مشخصه و ویژگی زندانی سیاسی در “نداشتن منافع شخصی بود” و چنانچه “زندان” کسی را از این آرمانها دور کند، مسائل پیش پا افتاده جای آرمانها و رویاهای بزرگ مینشینند و زندانی، دیگر نمیتواند، بقیه زندانیان را “هم بند” تلقی کند بلکه آنها را رقیبانی میداند که در صدد بهیغمابردن حقوق و آزادیهای اوست و تنها کارشان آزار و اذیت (مفهوم زندان در زندان).
این ویژگی ذاتی و جوهری زندان است که زندانی را وادار میکند به سطح مسائل کوچک و دم دستی فرو بکاهد و آنگاه که این فروکاستن با برخی خصلتهای ناپسند و غیرقابل قبول فردی ممزوج میشوند، به معجونی پیچیده مبدل میگردد که تشخیص و حلوفصل آنها، تنها از عهده کسانی بر میآید که هر لحظه انتخاب کنند که در برابر فروپاشی مقاومت کنند و هر لحظه غفلت از آن تاوان و هزینهای بعضا غیرقابل تحمل بر فرد و اطرافیان او تحمیل میکند.”به تنگ آمدن” از زندان محصول این عملکرد است و خلاصه آن، دورشدن از رویاها و آرمانها و اسیرشدن در شرایط ناگوار”موجود” است و از قضا تلالو انسانیت در شرایط سخت و ناگوار پیرامون است که دیده میشود.
آنجائی که این ملت آزاده (از معلمان شریف و آزاده، کارگران زحمتکش و کشاورزان و همه اقشار) در مطالبه آزادی و حقوق خود در کف خیابان ترس و منافع شخصی خود را کنار گذاشتهاند و جوانان خود را هزار هزار فدیه این آزادی و آزادیخواهی میکنند همصدا و همدلنشدن با آنها همان گیرافتادن و محبوسشدن واقعی در دیوارهای زندان است. نتیجه اینکه هرگاه مسائل صنفی و روابط شخصی خود و افراد دیگر، در زندان تبدیل به معضل شده و عمده گردید باید دانست که از چه مسائلی دور افتاده و در چه مسائلی در غلطیدهایم.
سعید ماسوری / دیماه ۱۴۰۰ / زندان رجایی شهر کرج»