هزاران سال از متمدن شدن جامعه بشری گذشته است و زمین کماکان در آتش جنگ های مختلف می سوزد. در این میان زنان با مشکلات متعدد و پیچیده ای در طول جنگ و پس از آن مواجه هستند. از به کار گرفته شدن به عنوان نیروهای نظامی گرفته تا هدف انواع خشونتها قرار گرفتن بهعنوان شهروندان غیرنظامی گرفتار در جنگ؛ خشونتهایی که در بسیاری از موارد جنسیتی است. جنگ برای زنان یعنی جدایی از اعضای خانواده و محل زندگی، یعنی آوارگی و بیسرپناهی. جنگ برای زنان یعنی آسیبدیدگی و محرومیت. برای طرح چند و چون وضعیت زنان پناه جویی که به دلیل جنگ آواره شده اند، با «مینا خانی» به گفتگو نشسته ایم. مینا فعال سیاسی و هنرمند ساکن آلمان، از آگوست ۲۰۱۵ در زمینهی پناهجویان در آلمان به کنشگری مشغول شده است. او به خاطر تسلط به زبان آلمانی و فارسی بیشتر با پناهجویان افغانستانی و ایرانی سر و کار دارد و کار در کمپ های بسیاری را تجربه کرده است. گفتگویی که در ادامه می خوانید کند و کاو وضعیت زنان پناهنده و مشکلات و چالش های پیش روی آنهاست.
مصاحبه با مینا خانی؛ هنرمند
چه مسائلی به لحاظ جنسیت مبنای پذیرش پناهندگی می شود و معمولا زنان می توانند از آن برای گرفتن پناهندگی استفاده کنند؟ به لحاظ واقعی چقدر زنان از این شرایط استفاده می کنند و دلایل درخواست پناهندگی شان عمدتا چیست؟
ببینید ما در حال حاضر یک شرایط کلی پناهجویی نداریم. ما آوارگانی را داریم که با دشواریهای زیادی برای رسیدن به خاک اروپا مواجه هستند. نگاهی به وضعیت آوارگان غرقشده در این ماههای اخیر این را خوب نشان میدهد. اما وقتی این آوارگان به خاک اروپای غربی و مرکزی رسیدند شرایطشان بسیار متفاوت و پیچیده خواهد بود. به عنوان مثال وضعیت پناهجویی در ماههای اخیر در آلمان را اگر مبنا قرار دهیم. خب چیزی حدود یک میلیون تخمین زده شدهاست که به خاک آلمان رسیدهاند. از این یک میلیون چیزی حدود چهل درصد از کشورهای حوزهی بالکان میآیند که آنها اصلن به عنوان پناهجو به رسمیت شناخته نمیشوند و معمولن دیپورت میشوند. از میان بقیه چیزی حدود بیست در صد از سوریه بودهاند که خب اینها از شانس بالاتری برخوردارند و با پروسهی پناهندگی نسبتن سادهتری مواجه هستند اگر موفق بشوند که خودشان را با نام پناهجو ثبت کنند، یعنی تقاضای پناهندگیشان را بدهند و پناهجویان عراقی و افغانستانی و ایرانی معمولن پروسههای طولانی و پیچیدهتری برای گرفتن پناهندگی طی میکنند. به لحاظ جنسیت آنچه ممکن است مبنای پناهندگی قرار بگیرد خب موارد همجنسگرایی و تعلق به جامعهی کوییر[۱] است که خب آن هم بیشتر در مورد کشورهای مثل ایران یا افغانستان صدق میکند. البته به این معنا نیست که ادعای کوئیر بودن مبنای پذیرش پناهندگی قرار میگیرد.
زنان هم در مواردی میتوانند مسایل مربوط به جنسیتشان را مطرح کنند؛ مثلن احتمال قتل ناموسی یا سنگسار در کشورهایی مثل افغانستان و ایران. خب از لحاظ قانونی اینجا مبنای پناهندگی دادن جنسیت قرار گرفتهاست ولی نمیتوان به طور کلی ادعا کرد که جنسیت شما لزومن مبنای پناهندگی گرفتن قرار میگیرد کمااینکه واقعن اثبات اینجور موارد بعضی اوقات ناممکن میشود و به این لحاظ دشواریهای جدی وجود دارد. به لحاظ واقعی هم واقعن من به آمار دقیقی از این نظر دسترسی ندارم. به هر حال بسیاری از پناهجویان برای حفاظت از خودشان دلایل فرارشان را به بقیه نمیگویند و طبق قوانین هم در آلمان بعد از پذیرفته شدن پناهندگی شما هیچ ادارهای حق ندارد دلیل فرار شما را بپرسد. به این دلیل دسترسی به این مساله ساده نیست. خب چیزی که حائز اهمیت بسیار است این است که نیمی از آوارگان فعلی دنیا کودک هستند. مادران اینها کجا هستند؟ این سؤال مهمی است به نظرم. بعضیهایشان از بین رفتهاند، بعضیهایشان همراه بچههایشان در حال فرارند و بعضیهایشان بچههایشان را به قاچاقچیها سپردهاند.
سنخ شناسی جمعیت پناهندگان به لحاظ جنسیت، سن، تاهل، کشور مبدا چگونه است؟ چه تحلیل جنسیتی در مورد این پدیده که مردان تنها به میزان بالا از کشورهای آفریقایی و خاورمیانه به عنوان پناهنده وارد می شوند دارید؟ خانواده های آنها کجایند و چه وضعیتی به لحاظ بهداشت، تغذیه و … دارند؟
طبق آماری که در آلمان هست به طور متوسط وقتی از پناهجو صحبت میشود بیشتر منظور مردهای حدود و یا زیر سال سوری مدنظر هستند. من در آمارهایی که مربوط به کمیساریایی عالی حقوق بشر بود در این زمینه چیزی پیدا نکردم. چیزی که میدانم این است که نیمی ازآوارگان دنیا را کودکان تشکیل میدهند. برای همین هم در جواب به سوالهای قبلی این مساله را مطرح کردم که خب مادران این کودکان کجا هستند؟ آن دههزار کودکی در داخل مرزهای اروپا گمشدهاند از کجا میآمدند. چطور این بلا سرشان آمدهاست. ببینید من نمیخواهم یک تحلیل دقیق در این زمینه ارایه دهم. من مساله مطرح میکنم. این مردهای آفریقایی تبار و خاورمیانهای معمولن باید از راههای بسیار سختی بگذرند. این راهها راههایی نیست که زنان و کودکان با شرایط فیزیکی بدنشان همیشه از پس آن بر بیایند موضوع کودکان که جای خود دارد زنان هم به هر حال ماهی یکبار عادت ماهانه دارند. معمولن در کشورهای خاورمیانهای تحرک میانشهریشان کمتر است. ممکناست شنا بلند نباشند و همهی اینها خطر مرگ را در این راه دشوار به سمت اروپا برای آنها بالا میبرد. از اینکه کودکانی مجبورند سوار قایقهای مرگی شوند که از مدیترانه به امید دنیای بهتر جان قمار میکنند من به شخصه فکر میکنم کل دنیا باید شرم کند. در هر صورت وضعیت این میشود که میشود در صد زیادی شوهرها و برادرها و پدرهایشان را میفرستند تا به محض این که اینها توانایی ماندن پیدا کردند خودشان هم بعد از آنها بیایند با توجه به قانون پیوستن خانواده که وجود داشت. خبر بد اینکه قوانینی در حال تصویب شدن تحت نام پکیج پناهجویی دوم هستند که این مساله را چند سال به تأخیر میاندازند و همین دلیل باعث شده تا در صد زیادی از پناهجویان که طاقت این دوری و خطر را ندارند برگردند.
اگر زن یا کودکی به واسطه همراهی با خانواده غیرقانونی وارد شدند با آنها چگونه برخورد می شود و به لحاظ حقوقی در چه وضعیتی خواهند بود؟
حقیقتش این است که آلمان در سال ۱۹۹۲ پیماننامهی حقوق کودک را امضا کردهاست. دولتهایی که این پیماننامه را امضا کردهاند طبیعتن موظف به رعایت آن نیز هستند. بر اساس این معاهده به افراد زیر ۱۸ سال کودک گفته میشود. و بر اساس آن «کودکان نباید از تبعیض رنج ببرند. وقتی در موردشان تصمیم گرفته میشود باید منافع عالیشان در نظر گرفته شود.. کودک باید حق حیات و رشد داشته باشد». این حقوق برای تمام کودکان در نظر گرفته شدهاست معنای تئوریک این مساله این است که کودکان پناهجو نیز باید از این حقوق برخوردار باشند. در مورد زنان هم بالاخره مسایلی هست که در موردشان در واقع باید رعایت شود. حالا میشود دقیقتر وارد شد که چه مسایلی ولی خب طبق همان اصول کلی حقوق حداقلی زنان مثلن برخورداری از فضای امن جنسی در فضایی که زندگی میکنند، جز حقوقی است که درواقع پناهجو و شهروند نمیشناسد. اما این فقط در تئوری به این شکل مشخص است. نگاهی بیندازید به آمارهای رسمی ده هزار کودک پناهجو در اروپا گم میشوند. نگاهی بیندازید به فیلمها و تصاویری که از منابع «رسمی» از کمپهای موقت پناهجویی منتشر شدهاند. سولههایی پر شده از زنان و کودکان و مردانی که در راهروها هم میخوابند. زنانی که فضای خصوصی برای تعویض لباس خود ندارند. کودکانی که از حداقل بهداشت برای زندگی برخوردار نیستند. این وضعیت زنان و کودکان پناهجو بهخصوص در ماههای اول است. در اینجا کافیست که بخواهیم به همان گفتمان «حقوق بشری» بسنده کنیم که به زعم من از توضیح مسایل جهان عاجز است. اما حتی تنها با استناد به آنهم ما با نقض آشکار این حقوق حداقلی مواجه هستیم.
من اینجا از یک مثال استفاده میکنم برای اینکه بگویم تا کجا میتواند پیش برود: در هفتههای گذشته یک اتوبوس پناهجو به شهری در شرق آلمان به نام کلاوس نیتز میرسند و خب گروهی از نژادپرستان جلوی اتوبوس آنها را میگیرند. پناهجویان حدود چهار ساعت در اتوبوس میمانند و طبیعتن ترسیدهاند و وقتی پلیس میخواهد آنها را پیاده کنند، کودکی مقاومت میکند و پلیس از خشونت پلیسی برای بردن این کودک به کمپ استفاده میکند.
عمده ترین مشکلات زنان پناهنده را چگونه دیده اید؟ وضعیت خشونت علیه زنان در کمپ ها چطور است؟ وضعیت بهداشتی به چه شکل است؟ امنیت جنسی به چه شکل است؟
زنان پناهجو ترکیب مناسبتری است. زمانی که تقاضای پناهندگی شما پذیرفته میشود، آن زمان شما «پناهنده» محسوب میشوید و آن زمان به هر حال شما به نحوی شهروند محسوب میشوید و شرایط کمی بهتر میشوند. اما در مورد زنان پناهجو ما با لایههای متفاوت از ستم مواجه هستیم. به هر حال آنها یکبار تحت فشارهایی قرار میگیرند که اصولن تقریبن همهی پناهجویان با آن مواجهند. مشکلات ثبتنام کردن. مشکلات اداری. کمبودهای داخل کمپها و بعضن شرایط بسیار غیر انسانی کمپها مثل فقدان بهداشت، فقدان جای کافی برای زندگی هر فرد، فقدان مایحتاج عادی زندگی و حتی دیرپرداخت کمکهای مالی. نداشتن اجازهی کار وتردد میان شهری در ماههای اول و غیره….خب به هر حال این مسائل مرد و زن ندارد. اما سؤال مهم این است که وقتی صد زن و مرد و کودک در یک سالن جا داده میشوند، شرایط برای کدام خطرناکتر میشود؟ طبیعتن کودکان و زنان. به این ترتیب ما اصولن از مسالهای به نام امنیت جنسی در مورد زنان در کمپها نمیتوانیم حرف بزنیم. ببینید من برای روشن شدن این مساله از یک مثال می زنم. به عنوان دانشجو شما هرگز مجبور نیستید اتاقتان را با یک مرد در آلمان تقسیم کنید که هیچ اگر بخواهید میتوانید کمپی دریافت کنید و که هم اتاقی مرد هم در یک خانه نداشته باشید. این مساله در مورد پناهجویان به طور عمده شبیه یک شوخی است. بگذریم که خود مسولان و نگهبان های کمپها معمولن دستشان در آزار جنسی زنان پناهجو کاملن باز است در این زمینه هم مساله را نمیشود به کمبودهای قانونی ارجاع داد. ما باید باور کنیم که مسالهی زنان هم یک مسالهی طبقاتی است. چون به فرض که گزارشی هم از این موارد در کمپها بیرون بیاید، نوع پرداخت عمومی به این مساله به هیچ عنوان برابر با زمانی که یک دختر دانشجوی آلمانی این اتفاق برایش بیفتد یکی نیست. میخواهم بگویم یک مجموعه شرایط هستند که وضعیت زن پناهجو را ناامن تر از حتی زن پناهنده میکند؛ چه برسد به زن اروپایی کارمند بانک.
به این ترتیب من عمده ترین مشکل زنان پناهجو را چند لایه بودن ستمی میبینم که به آنها میشود. آنها یک بار به عنوان پناهجو مورد راسیسم قرار میگیرند. یک بار به عنوان پناهجو مورد بی توجهی قرار میگیرند. یک بار به عنوان زن از پناهجویان مرد ممکن است بیشتر مورد خشونت قرار بگیرند. یک بار به عنوان پناهجوی زن ممکن است بیشتر مورد سوء استفادهی جنسی در جامعهی میزبان قرار بگیرند و یک بار به عنوان زن پناهجو کمتر به موارد آزار جنسی که آنها تجربه میکنند یا به حقوق اولیهشان کم توجهی میشود و الی آخر.
زنی که به عنوان پناهنده وارد می شود چه قانونی یا غیرقانونی اگر به او تعرض شود چگونه می تواند شکایت کند و به لحاظ واقعی چه میزان از زنانی که در کمپ ها مورد تجاوز قرار می گیرند شکایت می کنند؟ آنها که شکایت نمی کنند آیا به دلایل خاصی است؟ اگر موردی در این زمینه شنیده اید یا با آن مواجه بودید عنوان کنید.
خب ببینید تفاوت میان زنی که قانونی میاید و غیرقانونی بسیار زیاد است. کسی که غیرقانونی آمدهاست در روزهایی که نامش به عنوان پناهجو ثبت نشدهاست، به اصطلاح از لحاظ قانونی اصلن وجود خارجی ندارد. اما در مورد مهاجران قانونی هم به هر حال پیچیدگیها بسیار است من باز هم آماری در مورد کسانی که در میان پناهجویان مورد تعدی قرار گرفتهاند و شکایت کردهاند در دست ندارم. اساسن همین نداشتن آمار در اینجور موارد خودش خیلی چیزها را نشان میدهد. اما مشاهدات من از تجربهی شخصی خودم در کمپ تا زنانی که با آنها حرف زدهام و میزنم این است که راستش کسی را ندیده ام که از این تجارب نداشته باشد. این حقیقت سهمگین و تلخ ماجراست. اخیرا فجایای کُلن تبدیل به ابزاری شد برای اینکه قوانین پناهجویی ضد پناهجویی تر شوند و جالب اینکه آنجا دوباره با اینکه مسالهای که هیچ ربطی به زنان پناهجو نداشت، یقهی آنها را نیز گرفت و در نظر گرفته نشد که حتی اگر قرار است شرایط برای پناهجویان مرد به علت به اصطلاح خطری که حس شده سخت شود در اینجا زنان پناهجو چرا باید مجازات شوند و شرایطشان سخت تر شود؟ بله دقیقن در همین کشور است که مسالهی امنیت جنسی زنان پناه جو به هیچ عنوان در کمپها در نظر گرفته نمیشوند وآمار دقیقی از این مسایل هم در اختیار نیست و وقتی خبری از آن هم منتشر میشود حتی یک هزارم توجه خبر شب سال نوی میلادی را دریافت نمی کند. اسم این را چه میتوان گذاشت؟
زنی که به عنوان پناهنده وارد کشوری می شود در رابطه با حق حضانت بر کودک تا چه حد حقوق او تابع قوانین کشوری است که از آن آمده؟ در چه مواردی متفاوت اعمال می شود؟
در آلمان مشخصن پدر و مارد هر دو حق حضانت دارند. اگر کودک حاصل ازدواج رسمی باشد در غیر این صورت خود به خود کودک به مادر متعلق است و در صورت جدایی هم باز نگهداری کودک در سال های اولیه به مادر واگذار میشود مگر که مادر نخواهد، نتواند و صلاحیتش را نداشته باشد. این مساله معمولن نقض نمیشود مگر اینکه پیچیدگیهای خاصی در این مورد وجود داشته باشد و تا آنجایی که من در جریان هستم این در مورد زنان پناهجو هم صدق میکند. یعنی مشخصن بچه به حساب قانون کشور دیگر به زور از مادر گرفته نمیشود. البته من واقعن به پیچیدگیهای قانونی این مساله اشراف ندارم.
زنی که به عنوان پناهنده وارد می شود اگر مورد خشونت خانوادگی قرار بگیرد چگونه می تواند شکایت کند؟ به ویژه با توجه به اینکه معمولا از اجتماع خاصی هستند و وارد کشوری دیگر شده اند معمولا چه گونه آن زن برخورد می کند و چنانچه برخوردی کرد مثلا شکایت کرد آیا امکان طرد از اجتماع وی یا خطرات دیگر وجود دارد؟
ببینید برای روشنتر شدن مساله ترجیح من این است که در این مورد اول مساله را از زاویهی کلی بررسی کنیم. حدود ۶۰ درصد زنان آلمانی حداقل یک بار در زندگیشان مورد خشونت جنسی قرار گرفتهاند. اگر قرار بود همهی اینها شکایت کنند، یعنی ما باید با میلیون ها شکایت در این زمینه فقط در خود آلمان مواجه بودیم. خب میدانیم که این طور نیست. در مباحثی که پس رویدادهای ناگوار شب سال نوی میلادی در کُلن مطرح شد عدهای از فمینیستها هم بودند که به جای تمرکز روی پیشنیهی هویتی آزارگران جنسی، روی کمبودی که در قوانین آلمان در مورد رسیدگی به این موارد وجود دارد بحث کردند. درواقع اگر بخواهیم بدجنسی کنیم باید بگوییم شانس آوردیم که به واسطهی «خارجی» بودن آزارگران جنسی اولن به مساله پرداخته شد و دومن ته و توی این قانون هم در سطح عمومی درآمد که «نه» گفتن زن از لحاظ قانونی در آلمان برای شکایت در مورد تجاوز کافی نیست. زن باید در دادگاه ثابت کند که شرایط دفاع از خودش را نداشته است و مواردی از این دست. به هر حال این مساله بعد تاریخی هم دارد که زنان وقتی مورد تعدی قرار میگیرند، شرم میکنند از آن صحبت کنند. خب جامعهای که اینقدر دشواری قانونی برای شهروندان خودش برای اثبات مسالهی تجاوز درست کردهاست، میخواهد ناشهروندان زن را از این نظر حمایت کند؟
به لحاظ مالی چطور؟ آیا زنان مستقل هستند و برفرض کمک مالی به جیب مرد می رود یا زن؟
به لحاظ مالی به هر حال کمبودها برای پناهجویان بیشتر هستند و البته با توجه به مردانه و خطرناک بودن بازارهای غیرقانونی کار باز هم این وضعیت برای زنان پیچیدگی های بیشتری تولید میکند. کمکهای مالی موسسهها هرگز به اندازهی همهی پناهجویان نیست. خیریهها فقط به بخش کمی از پناهجویان دسترسی دارند. اینها نارساییهای واقعی است که وجود دارد. جهان مردسالار در مورد زنان پناهجو هارتر است.
مشکلی که در این زمینه بالا وجود دارد این است که زنان برای طرد نشدن از اجتماع خود ممکن است شکایت نکنند به لحاظ حقوقی و اجتماعی چه تمهیداتی در این زمینه شده است و خود شما فکر می کنید چگونه می شود در این زمینه اقدام کرد که حقوق زنان پناهنده تامین شود؟
مساله در این مورد هم کاملن دوبعدی است. به هر حال میدانیم که پروسهی اجتماعی شدن زنان و مردان در جوامعی که مردسالاری هنوز به شکل مردسالاری سنتی در آن حضور دارد و جامعه به شکل سنتی به مرد ارزش به هرحال والاتری میدهد. به هر حال در اروپا زن و مرد از نظر عرف جامعه تا حد زیادی برابر قلمداد میشوند و آن نگاه پاتریاشال به زن دیگر قدرت اجتماعی خیلی بالایی ندارد. از همین جهت تفاوتهایی هست. این تفاوتها برای زنان پناهجویی که تازه به یک کشور مثل آلمان آمدهاند، مساله را لزومن ساده نمیکنند. چون وقتی این تفاوتهای ساختاری و شیوهی اجتماعی شدن را در نظر نگیریم به راحتی به جای آسیبشناسی مساله شروع میکنیم به کلیشهسازی و این کلیشهسازیها معمولن اغلب نگاههای نژادپرستانه را بازتولید میکنند. اینکه مثلن مردهایخاورمیانهای اصولن حرص جنسی دارند. خب من نمیدانم اینجا منظور از خاورمیانه کجاست؟ دوبی؟ تهران؟ قم؟ کوبانی؟ استامبول؟ خب میدانیم که در تکتک این مناطق ممکن است فرهنگ جنسی آن مردم زمین تا آسمان با هم متفاوت باشد حتی محله به محله با هم تفاوت داشته باشد. پس احتمالن نتوان مساله را با حرص جنسی «مردان خاورمیانه» توضیح داد. اصولن چنین کلیشهسازی هایی نه تنها باعث میشود که این مردان نتوانند خود را فراتر از چیزی که تعریف شدهاند ببیند بلکه زنانی که از مناطق میآیند هم از این شکل تحقیر شدن جامعهی خودشان واهمه دارند. از طرف دیگر وقتی پرداخت به مساله اینطور باشد طبیعیاست که زنِ پناهجویی که از یک مرد پناهجو شکایت کند احتمالن از طرف پناهجویان طرد شود؟ چرا چون آنجا قانون دارد تبعیض ًقایل میشود. جامعه نیز تبعیض قایل میشود. وقتی مرد آلمانی خشونت کند آیا باید بترسد که ممکن است اقامتش در آلمان تحت خطر قرار بگیرد؟ خیر؟ اما در بررسی اینجور پروندهها در مورد مردان پناهجو و پناهنده این خطرها وجود دارند. خطر اینکه پروندهی پناهندگیشان مجددن مورد بررسی قرار بگیرد و یا معلق شود. خب باز هم نهایت این . کلیشهسازی ها و این تبعیضهادر نهایت وضعیت را برای زنان پناهجو و پناهنده نیز سختتر میکند. به طور کلی و به معنای واقعی کلمه باید به همهی فعالان زنانی که پیوند بین این مسایل را نمیبینند به دیدهی تردید نگاه کرد. زیرا که آنها یا در تحلیل مسالهی زنان کوتهبین هستند یا منافع طبقاتیشان اجازه نمیدهد که این مسایل ریز را متوجه بشوند.