وحید صیادینصیری، زندانی سیاسی-عقیدتی زندان لنگرود قم و فعال حقوق بشر، در ۲۱ آذرماه ۱۳۹۷ در شصتمین روز اعتصاب غذای خود جان باخت.
مرگ این جوان ایرانی، که همواره صدای دیگر زندانیان بود، بخشی از داستان تلخ دنبالهداری است که در چهار دهه اخیر در زندانهای تیره و تار جمهوری اسلامی مدام تکرار شده است و در هر قسمت آن یک ایرانی جان خود را باخته است. داستانی که از بهمن ۵۷ آغاز شد و پایان آن روشن نیست.
وحید از آن دسته جوانانی بود که سودای آزادی در سر داشت؛ آزادی میهن و هممیهنش و آزادی انسان. حکومت جمهوری اسلامی را برنمیتابید و نمیتوانست به رنج هممیهنانش بیتفاوت باشد. آنقدر صدای اعتراض و آزادیخواهیاش بلند شد که در تابستان ۱۳۹۴ به جرم فعالیت در فضای مجازی بازداشت شد.
پس از مدتی کوتاه آزاد شد اما آزادیاش دیری نپایید و در مهرماه همان سال دوباره بازداشت شد. دادگاه او را به هشت سال زندان محکوم کرد. وحید تقاضای برگزاری دادگاه تجدیدنظر کرد اما با بیتوجهی مسئولان مواجه شد. پس جانش را در کف دستانش میگیرد تا به خواستهاش برسد؛ از ۲۴ مهر ۱۳۹۵ در اعتراض به سیزدهمین ماه بلاتکلیفی پروندهاش دست به اعتصاب غذا میزند. کوتاه نمیآید. پس از ۲۱ روز وزن او ۱۰ کیلوگرم کاهش پیدا میکند. باز هم از پا نمینشیند. دادستان به او میگوید: «اعتصاب غذایت را بشکن؛ چون هر اتفاقی برایت بیفتد مهم نیست.» به بند چهار زندان اوین محل نگهداری زندانیان جرایم مالی منتقل می شود. با این حال بیش از ۲۰ روز دیگر اعتصابش را ادامه میدهد تا به خواستهاش میرسد؛ دادگاه تجدید نظر برگزار میشود و حکم او به دو سال و نیم کاهش مییابد. همه آنچه بر وحید میرفت به دلیل اتهام «توهین به رهبری و تبلیغ علیه نظام» بود. پیام روشن است: «هیچ شهروندی حق اعتراض ندارد.»
وحید در تیرماه ۱۳۹۵ نیز در همراهی با جعفر عظیمزاده، همبندیاش، دست به اعتصاب غذا زده بود. او خواستههای بهحق همبندانش را هم فریاد میزد. گواه این مسئله، بسیار بسیار تماسهای او از زندان درباره شرایط وخیم دیگر زندانیان است. بارها تماس میگرفت و از وضعیت بغرنج زندان و زندانیان میگفت. منبع اصلی بسیاری از اخبار بود. پیام میداد و از فشار بر زندانیان دیگر میگفت و نامههایشان را میخواند یا وضعیت بد بندها را شرح میداد.
فشارها به همینجا ختم نمیشود. شماری از زندانیان با تحریک مسئولان زندان، او را تهدید میکنند. در بهمنماه ۱۳۹۵ دو تن از زندانیان متهم به جرائم خطرناک در بند چهار اوین او را کتک میزنند. گردن وحید آسیب میبیند ولی طبق معمول فریادش به جایی نمیرسد.
یک بار دیگر نیز یک زندانی شیعه متعصب او را تهدید میکند و میگوید: «بر پایه گفته قران تو منافق هستی و باید نابود شوی و من این کار را در راه اسلام انجام میدهم.» پس از آن در اردیبهشت ۱۳۹۶ شکم و پهلو و کلیه او را به باد کتک میگیرد و لگدکوب میکند. وحید اعلام میکند که امنیت جانی ندارد اما مسئولان او را تهدید به پروندهسازی میکنند.
وحید صیادینصیری که خود را با زندانیان خطرناکی طرف میدید که با چراغ سبز مسئولان او را تهدید یا ضرب و شتم میکردند، در اواخر اردیبهشت ۱۳۹۶ در اعتراض به عدم رعایت اصل تفکیک جرائم دست به اعتصاب غذا میزند. میخواست اصل تفکیک جرائم را رعایت کنند و او را به رجاییشهر منتقل کنند. در ۳۲مین روز اعتصاب غذا بود که خواستهاش محقق شد.
در همین سال به دلیل شرایط نامناسب زندان، به بیماری گوارشی و عارضه شدید ستون فقرات مبتلا شد. باید برای درمان تخصصی اعزام میشد ولی مسئولان به وضعیت او توجه نمیکردند.
با تمام فشارها و سختیها، وحید صیادینصیری پس از گذراندن دو سال و نیم حبس، در زمستان ۱۳۹۶ آزاد شد. زندان او را عوض نکرده بود و باز هم به فعالیتش را از سر گرفت. با نگاهی به صفحه شخصیاش در فیسبوک میشد فهمید که زبانی سرخ و دلی نترس دارد. از تاریخ پرفروغ ایران میگفت، به اعدام محمد ثلاث اعتراض میکرد و در سالگرد کشتهشدن ندا آقاسلطان مردم را به جمعشدن بر مزارش فرامیخواند. اینها همه و همه موجب شد که او در روزهای آزادی هم تهدید و آزار و اذیت شود.
تا بالاخره زبان سرخ، سر سبزش را به باد داد و دوباره در مرداد ۱۳۹۷ بازداشت شد. وحید صیادینصیری که در فروردین ۱۳۹۷ به دلیل آزار و تهدیدهای وارد شده به ناچار تصمیم به خروج از کشور گرفته بود، چند روز مانده به وقت موعود به طور مخفیانه بازداشت میشود و ارتباطش با «تارنگار حقوق بشر در ایران» قطع میشود. پس از بازجویی در بازداشتگاه وزارت اطلاعات و دو ماه نگهداری در زندان ساحلی قم، دادگاه او را به ۴ سال و نیم حبس محکوم کرد. باز هم به همان اتهام واهی «توهین به رهبری و تبلیغ علیه نظام». این بار باز هم همان نقشه قبلی را پیاده کردند و بدون رعایت اصل تفکیک جرائم، او را به میان زندانیان خطرناک در زندان لنگرود قم فرستادند. چند بار درخواست رعایت این اصل را به مسئولان ارائه میدهد ولی پاسخی نمیشنود. این بار هم جانش را کف دستانش میگیرد به امید اینکه باز هم به خواستهاش برسد. تماسهای او محدود میشود. دیگر گزارشی از وضعیت جسمانیاش بیرون نمیآید. جانش ذره ذره آب میشود. خواستهاش چیست؟ انتقال به زندان رجاییشهر کرج یا زندان اوین. زندانهایی که تا کنون افراد بسیاری از وضعیت فاجعهبار آنها روایت کردهاند. زندان رجاییشهر کرج به خوفناکی شهره است. با وجود این میتوان حدس زد که در زندان لنگرود قم چه بر او میرفته که تقاضای انتقال به رجاییشهر و اوین را میدهد. یک ماه میگذرد. کسی خبری ندارد. روزها از پس یکدیگر میآیند و میروند و جان وحید هم ذرهذره آب میشود. تا پس از حدود ۶۰ روز فاجعه رخ میدهد؛ وحید صیادینصیری در پی وخامت حال جسمی بر اثر اعتصاب غذا، در بیمارستان جان میسپرد؛ در سکوت مطلق خبری، بی هیچ توییت و هشتگی.
خواهر وحید صیادینصیری در گفتوگو با رسانه ها اعلام کرده است هنگام خاکسپاری پیکر برادرش صورت و دهان او را خونی دیده است. ماموران در پاسخ، علت این امر را کالبدشکافی اعلام کردهاند.
او ضمن مشکوکدانستن این امر، میگوید که وقتی برای تحویل پیکر وحید به قبرستان بهشت معصومه میرسند، با پیکر کفنشده او روبرو میشوند. پس از آن با اصرار زیاد فقط میتوانند نیمی از صورت او را ببینند. این امر احتمال مرگ وحید صیادینصیری به دلیلی غیر از اعتصاب غذا را تقویت میکند؛ مخصوصا با توجه به شکنجههای روحی و جسمی او در این سالها.
وحید صیادینصیری یک فعال حقوق بشر واقعی بود؛ در روزهای سخت اعتصاب غذایش، از زندان تماس میگرفت و پس از اعلام وضعیت خود، از شرایط دیگر زندانیان میگفت. او هیچ زندانی و همبندیاش را فراموش نمیکرد ولی خودش فراموش شد.
تارنگار حقوق بشر در ایران بخشی از فایلهای صوتی تماسهای وحید صیادینصیری را منتشر میکند. انتشار کامل این فایلها به دلیل مفتوحبودن پرونده شماری از این زندانیان سیاسی ممکن نیست و در آرشیو تارنگار حقوق بشر در ایران محفوظ است. امید که گوشهای از فعالیتهای او به گوش همگان برسد. بیشک نام او در تاریخ آزادیخواهی ایران خواهد ماند.
وحید صیادینصیری از بیشمار زندانیانی بود که به دلیل گمنامی و نداشتن وابستگیهای جناحی در شرایط تیره و تار زندانهای جمهوری اسلامی جان میدهند. بیشک نام او در تاریخ آزادیخواهی ایران خواهد درخشید.