سالهاست که شعار انتخابی یونسکو برای روز جهانی زبان مادری، حول مسأله آموزش چند زبانه همچون یکی از پیششرطهای توسعه پایدار میچرخد. یونسکو امسال نیز با اشاره به اهمیت تنوع زبانی در جوامع انسانی بر تعهد همه جانبه خویش به پاسداشت تنوع زبانی و چندزبانگی تأکید میکند و یادآور میشود که «زبانها به اندیشهها و هویت ما شکل میدهند و ما از رهگذر آنها خویش را بیان میکنیم. بدون احترام به تنوع زبانی که راهی برای درک درست همه فرهنگها باز میکند، یک گفتوگوی معتبر یا همکاری مؤثر بینالمللی شکل نخواهد گرفت.»
به این ترتیب به باور یونسکو که بازتاب دهنده دیدگاه علمی رایج در این حوزه است درک فرهنگهای متفاوت به عنوان سرمایههای معنوی و میراث بشری و تعامل بین فرهنگی بیش از هر چیز از رهگذر زبان میسر خواهد شد و به حاشیه راندن یک زبان، لاجرم به کنار گذاشتن بخشی از فرهنگ بشری منجر خواهد شد و هر گونه تعامل سازنده و مؤثر بشری چه در چارچوب سیاست و چه ورای مرزهای سیاسی را دشوار و بلکه غیرممکن خواهد ساخت.
یونسکو همچنین معتقد است تنوع زبانی سبب گسترش فرهنگ صلح و تفاهم فرهنگی میشود زیرا هر زبان حامل فرهنگ متمایزیست و واجد سویهها و آموزههای مفیدی برای جامعه بشریست.
این سازمان همچنین با عنایت به اهمیت تنوع زبانی، در بیانیهها و پیشنهادهای سالانه خود به مناسبت این روز بر پشتیبانی و برنامهریزی برای آموزش و پرورش دو زبانه یا چند زبانه، بهخصوص با به رسمیت شناختن نقش محوری زبان مادری در شیوههای طبیعی یادگیری، در همه سطوح آموزش و در همه محیطها تأکید میکند.
ایرینا بوکووا، دبیر کل یونسکو نیز تنوع فرهنگی را همارز تنوع زیستی در طبیعت میداند و با اشاره به اینکه هر فرهنگ درسهایی از گذشتگان برای نیل به توسعه پایدار در خود دارد به ارتباط بین حفاظت از تنوع زبانی و تحقق توسعه پایدار در جهان تأکید میکند: «دسترسی به تنوع زبانی میتواند حس کنجکاوی و درک متقابل میان مردم را بیدار کند. برای همین هم هست که یادگیری زبانها همزمان تعهدیست به صلح، نوآوری و خلاقیت.»
شاید این بخش از نظر یونسکو و دبیر کل آن بیش از همه به تجربه زندگی در ایران به عنوان یک کشور با تنوع زبانی و فرهنگی چشمگیر ارتباط داشته باشد.
یکی از مواردی که بخش قابل توجهی از ایرانیان که زبان مادری آنان فارسی است -فارغ از اینکه دارای چه دیدگاه سیاسیای هستند- در مورد آن توافق نظر دارند، مسأله شیوه برخورد با تنوع زبانی در ایران است. برنامهریزی آشکار سیستم سیاسی و فرهنگی حاکم در نزدیک به یکصد سال گذشته برای نادیده گرفتن زبانهای غیرفارسی در ایران و به حاشیه راندن آنها در زندگی سیاسی و اجتماعی و نظام آموزشی تنها با همکاری مستقیم و غیرمستقیم بخش مهمی از جامعه با این سیاستها ممکن و عملیاتی شده است. بخش مؤثری که حمایت نظری و فکری چهرههای مؤثر فرهنگی، روشنفکری و ادبی جامعه را با خود داشتهاند.
این همراهی بخشی از جامعه با حکومت برای فارسیزه کردن فضای سیاسی و اجتماعی ایران، به شکافی زبانی در ایران دامن زده است که به تدریج و با اهمیت یافتن تسلط کامل به زبان فارسی برای کسب موفقیت در جامعه و تحقیر کسانی که زبان فارسی را به لهجه مطلوب مرکز ادا نمیکنند، به شکافی فعال تبدیل شده و با بار شدن شکافهای مذهبی بر آن در مواردی (کردها، بلوچها، ترکمنها و …) به شکافی متراکم بدل شده است.
شکافی متراکم که بازیها و گروهبندیهای سیاسی حول آن شکل گرفته است و با توجه به اصرار یکی از طرفین بر ادامه سیاست خود و اصرار طرف مقابل بر احقاق حقش تحقق صلح را که یونسکو به درستی منوط به تفاهم زبانی میکند، ناممکن میسازد.
سیستم حاکم و جریان اجتماعی همسوی آن در این حوزه، یا باوری به ضرورت آموزش چند زبانه در یک جامعه چند زبانه ندارند و آن را اتلاف وقت و انرژی یا حتی غیرممکن میدانند، یا بیش از مسأله ضرورت یا عدم ضرورت علمی و عملی این سیاست، نگران مسأله تمامیت ارضی ایران هستند و سیاست چند زبانه را مقدمه «تجزیه ایران» میدانند.
بر اساس باور جریان اخیر، آموزش دو زبانه یا چند زبانه یعنی رسمیت دادن به زبان اقلیتها و پذیرش حق آموزش به زبان مادری برای هر کدام از گروههای ملی/قومی در ایران توأم با آموزش یک زبان میانجی (زبان فارسی) در تمام مناطق، اقدامی غیرضروری، پرهزینه و غیرعملی بوده و در نهایت باعث ایجاد حس واگرایی و تشدید علایق جداییطلبانه خواهد شد.
در مقابل، فعالان چند زبانه کردن نظام آموزشی میگویند زبان مادری منتقل کننده وجوه بارز فرهنگی است که به برداشتهای خاص کودک از جهان شکل میبخشد و موجب تفاوت در رفتار فردی او، الگوهای یادگیری و سبک فکری او خواهد شد.
در این معنا، میزان موفقیت یک دانشآموز در فعالیتهای آموزشی جدای از جنبههای فردی تابعی از فرهنگ اجتماعی اوست که در پیوند با زبان مادری شکل میگیرد.
علاوه بر این، دشواری فهم زبان آموزش موجب وابستگی هر چه بیشتر کودک به زبان شفاهی خواهد شد و امکان موفقیت او را در نظام آموزشی معیار تحت تأثیر قرار میدهد. نتیجه نهایی چنین فرآیندی در مناطقی که زبان آموزش و زبان مادری کودک یکسان نیستند افزایش افت تحصیلی، ترک تحصیل زود هنگام دانشآموزان، دشواری رقابت با دیگران در آزمونهای سراسری، تقویت حس خصومت با زبان رسمی آموزش و در نهایت تشدید واگرایی در حوزه سیاسی است: استانهای اقلیتنشین؛ فقر نسلی و ترک تحصیل
برای نمونه بنا بر برخی آمار که فعالان هویتطلب عرب ارائه میدهند، از جمله به دلیل دشواریهای آموزشی ناشی از محرومیت کودکان عرب ایرانی از حق آموزش به زبان مادری نرخ بیسوادی، افت تحصیلی و ترک تحصیل در این مناطق بسیار بالاست.
بنا بر این آمار، یک سوم دانشآموزان عرب ایرانی در دوره ابتدایی، یکسوم از راه یافتگان در دوره راهنمایی و در نهایت سه چهارم از دانشآموزان باقی مانده در دوره متوسطه ترک تحصیل میکنند، یعنی از هر چهار دانشآموز عرب که به مدرسه میروند فقط یکی دیپلم میگیرد.
ایران بر اساس شاخص تنوع زبانی با داشتن دستکم شش زبان متمایز از درصد همانندی پایینی برخوردار است، لذا برابر با استانداردهای آموزش و پرورش نوین تمرکزگرایی آموزشی و همسانی منابع درسی در ایران بدون لحاظ کردن تفاوتهای فرهنگی و زبانی، ناقض اصل عدالت آموزشی خواهد بود و فرایند و روندهای آموزشی نیز متأثر از سیاستهای متمرکزی که ارتباط درستی با نیازهای منطقهای پیدا نمیکنند در بلند مدت مختل میشود.
آنها در نهایت میگویند انحصار آموزش رسمی به زبان فارسی که یکی از جلوههای آشکار زبانکشی و نسلکشی سفید است، موجب افت پایگاه اجتماعی زبان اقلیتها و اختلال در ماهیت و نقش انتقالی آنها میشود. زبانی که به نگارش در نیاید و در فرایند آموزش و کاربرد رسمی با واژهگزینی و خلق کلمات مناسب برای اختراعات و فرآوردههای جدید بشری خود را به روز نکند، در اثر گسترش آلودگیاش به واژههای نوین و روزآمد زبان رسمی مسلط به تدریج ضعیف و ناکارآمد شده، قابلیت ارتباطی خود را از دست داده و در نهایت میمیرد.
این گروه تأکید میکنند که تجربه سایر کشورها نشان میدهد آموزش دو یا چند زبانه و به رسمیت شناختن حق آموزش به زبان مادری نه تنها باعث تفرقه و تشدید علایق واگرایانه نشده بلکه بر همدلی و وحدت ملی در عین حفظ تنوع افزوده و چالشهای امنیتی در کشورهای چند ملیتی را به چالشهای سیاسی قابل مدیریت تقلیل داده است.
آنها بر این باورند که تحمیل یک زبان واحد به گروههای انسانی که هویتهای زبانی متمایزی دارند در واقع جز از رهگذر زبانکشی و نسلکشی هویتی گروههای متمایز ممکن نیست و نتیجه آن نه وحدت ملی که پیوستگی آمرانه و تصنعی گروههای انسانی فاقد هویتیست که پیوستگی و وحدت ظاهریشان با کمترین فشار و در شرایط بحرانی در هم خواهد شکست.
به این ترتیب میتوان گفت مسأله به سادگی این است که در جامعهای چند زبانه، که به صورت تاریخی چند زبانه بوده (یعنی چند زبانگی آن محصول مهاجرت در جهان معاصر نیست) و هیچ زبانی در آن به دلیل نبود نظام آموزشی همسانساز تک زبانه، ارجحیت اجتماعی خاصی نداشته است (زبان فارسی سالها زبان دیوانی بوده است چنانکه زبان عربی زبان علمی بوده است) در آغاز تشکیل دولت مدرن، یک زبان به صورت آمرانه و انحصاری به عنوان زبان رسمی و آموزشی انتخاب شده و برنامهریزی دولتی و آموزشی برای حذف همه زبانهای دیگر از نظام اجتماعی و سیاسی و به حاشیه راندن آنها آغاز میشود.
اما به نظر میرسد ادامه این سیاست در ایران دیگر ممکن نباشد. محروم کردن انسان از آموزش به زبان مادری روند آموزش فرد را دچار اختلال میکند و احساس محرومیتی در انسان میآفریند که تمام هستی او را متأثر میکند. در واقع اگر پذیرفته باشیم که انکار هویت یک ملت/قومیت از رهگذر انکار و نادیده گرفتن زبان متمایزش میسر خواهد شد میپذیریم که سیاست آموزش تک زبانی، تمامیت هویتی یک انسان را به بهانه حفظ تمامیت سرزمینی انکار و قربانی میکند.
در مقابل قائل شدن حق برخورداری از آموزش به زبان مادری در پرتو نظام آموزشی دو یا چند زبانه ضمن اینکه متضمن تأمین حقوق شهروندی و حقوق گروهی اقلیتهای اتنیکی در ایران است، با تقویت حس تعلق، به وحدت و همبستگی اختیاری بین اتنیکهای ایرانی یاری رسانده و ضمن حفظ زبانهای ملی همچون ذخایر و سرمایههای فرهنگی، به غنای فرهنگی کشور نیز میافزاید.
شاهد علوی