همسر زی یو وانگ، زندانی آمریکایی که به ۱۰ سال حبس در دادگاه انقلاب محکوم شده است در گفتگویی با دانشگاه پرینستون (وانگ دانشجوی دکتری این دانشگاه است) در تاریخ ۲۸ جولای از مقاطع مختلف زندگی وانگ در حوزه خانوادگی و شخصی و حرفهای و تحصیلی و همچنین از دلیل سفرش به ایران و روزهای سختش در زندان اوین سخن گفته است. خانم «هوا کو» در این گفتگو اشاره کرده که دادگاه تجدید نظر همسرش قرار است تابستان برگزار شود و او امیدوار به آزادی و بازگشت همسرش به خانه است.
به گزارش تارنگار حقوق بشر در ایران به نقل از کمپین بین المللی، هوا کو، همسر زی یو وانگ، شهروند آمریکایی در این گفتگو که چند روز پس از کنفرانس خبری سخنگوی قوه قضاییه انجام گرفته، گفته است همسرش که برای پروژه دکتری خود در سال ۹۵ به تهران سفر کرده بود، در تاریخ ۱۷ مرداد همان سال (هفتم آگوست ۲۰۱۶) در تهران بازداشت و به زندان اوین منتقل شده است. در بهمن ماه به او اتهام جاسوسی را تفهیم کردهاند و در فروردین ۹۶ محاکمه و به ۱۰ سال حبس محکوم شده است. با این حال محسنی اژهای، سخنگوی قوه قضاییه یکسال پس از بازداشت او و چند ماه پس از صدور حکمش، از حضور یک دوتابعیتی دیگر در زندان اوین خبر داد.
هوا کو در این گفتگو اشاره کرده که مدت ها پس از بازداشت همسرش از وضعیت او اطلاع نداشته تا اینکه پس از روزها پیگیریهای فراوان متوجه بازداشت او شده است. او همچنین گفت که آقای وانگ فقط هر از چندگاهی و به مدت کوتاه قادر به تماس تلفنی با همسرش است.
همسر دانشجوی دکتری تاریخ در این گفتگو به پسر چهار ساله خود اشاره کرده «یک روز قبل از رفتن وانگ به ایران، اینجا طوفان داشتیم. وانگ بعدظهر آن روز را با پسرم در برفها بازی کردند. از زمان بازداشت او هر فصلی که میگذرد ما غیبت او را در زندگی روزانهمان بیشتر احساس میکنیم.» او در ادامه گفته است هر زمان پسرش هواپیمای را بالای منطقه پرینستون در پرواز میبیند «هواپیما را نشان میدهد و می گوید بابا در این هواپیماست.»
در حالی که یک سال از بازداشت زی یو وانگ و سه ماه از حکم ۱۰ سال حبس او میگذشت، محسنی اژه ای در نشست خبری در تاریخ ۲۵ تیرماه برای اولین بار از بازداشت یک دوتابعیتی دیگر و حکم او خبر داد.
زی یو وانگ، ۳۷ ساله و دانشجوی تاریخ دانشگاه پرنیستون آمریکا و مسلط به زبان فارسی است. او برای کار تحقیقاتی به ایران آمده است و بر اساس نوشته خبرگزاری میزان در سال ۱۳۹۵ بازداشت شده است. با این حال غلامحسین محسنی اژه ای، سخنگوی قوه قضاییه برای اولین بار، ۲۵ تیرماه ۹۶ بازداشت او را علنی کرد و گفت به ۱۰ سال حبس در دادگاه انقلاب محکوم شده است. آقای اژهای با استفاده از کلمه «نفوذ» این دانشجوی دو تابعیتی را «عامل نفوذی آمریکا» عنوان کرد که «با نفوذ وارد ایران» شده و توسط نیروهای وزارت اطلاعات شناسایی و دستگیر شده است.
ترجمه کامل گفتگوی دانشگاه پرینستون با هوا کو، همسر زی یو وانگ در پی می آید:
بیوگرافی یک محقق جوان
کو هوا همسر این دوتابعیتی گفت: «فکر میکنم پدربزرگ وانگ تاثیری زیادی در دوران کوددکی او در پکن داشته است. وانگ او را ستایش میکرده. پدر بزرگش ویراستار و تصویرگر نسخه فرانسوی از یک مجله چینی در موسسه زبان خارجی در پکن بود.»
پدر بزرگ وانگ با خانوادهاش در یکی از خانههای مجموعه ساختمانی اداری، مسکونی که نزدیک به محل کارش بود زندگی میکرد. خانم کو هوا ادامه داد: «پدربرزگش به دنبال او به مدرسه میرفت چون مادر و پدر وانگ خیلی مشغول کار بودند. مادرش یک طراح مد بود و پدرش طراح صحنه برای تئاتر بود. طبعا با چنین والدین مشغولی، وانگ و پدربزرگش زمان زیادی را با هم میگذراندند و بیشتر آنها در اداره پدربزرگش وقت میگذراندند. پدر بزرگش همه سردبیران را در موسسه زبان خارجی میشناخت.
در سن ۱۳ سالگی، عشق وانگ به زبان تبدیل به شور شدید شد. و شیفته فرهنگ و زبان هند، جنوب شرقی آسیا و اردو شد. پس از آن که با همسایهاش که دیپلمات چینی در هندورستان بود معاشرت کرد و او داستانهایی از هند برایش تعریف کرد علاقمند به تاریخ و فرهنگ هندوستان و اردو شد.
«کو» گفت: «این ملاقاتها با همسایهاش کنجکاوی عمیقی را در او به وجود آورد تا بیشتر درباره هند بداند. بنابراین شروع به خواندن ادبیات کلاسیک هندی و کتابهای مربوط به این حوزه را کرد. او در ابتدا فرهنگ هندی را مطالعه کرد و پس از آن به سراغ فرهنگ اسلام و مغول رفت که شامل منطقه پهناور در سراسر آسیای مرکز میشود.
بررسی و تحقیق درباره هندوستان
یکی از مهمترین نکات در زندگی وانگ در سال ۱۹۹۰ اتفاق افتاد، زمانی که نخست وزیر هند به پکن سفر کرد. وانگ ۱۹ ساله به او توجه زیادی کرد، نخست وزیر پیشنهاد دو بورسیه تصحیلی در هند را داد، یکی از آنها برای زبان بود و یکی برای رقص. وانگ که در آن زمان در رشته اقتصاد در دانشگاه پکن درس میخواند برای بورسیه تحصیلی زبان درخواست کرد و موفق به دریافتش شد.
اگرچه او در هند در آپارتمان کوچکی زندگی میکرد اما بالاخره توانسته بود به کشوری برود که تا قبل از آن فقط از طریق صفحات کتابها آن را خوانده و تجربه کرده بود. در گرمای شدید شهر، او پنجرهای اتاقش را همیشه باز میگذاشت تا اگر نسیمی بیرون میوزد بینصیب نماند. یک روز حتی یک میمون در کمدش پیدا کرده بود که از پنجره وارد اتاق شده بود.
علاقه وانگ به این نواحی عمیقتر شد. پس از تجربهاش از هند، او به خوبی میدانست که میخواهد مطالعه تاریخ جهان را ادامه دهد و به آمریکا سفر کند، جایی که لیسانساش در رشته مطالعات بینالمللی و تاریخ در دانشگاه واشنگتن در سال۲۰۰۶ را به دست آورد.
کو همچنین اشاره کرد که تمرکز دانشگاهی وانگ مطالعه مرکز اوراسیا در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم شد. در واقع از سلسله چینگ چین تا امپراطوری روسیه ، امپراطور ایران و نفوذ انگلستان در اسیای مرکزی را مطالعه میکرد. مدتی بعد او فوق لیسانساش را در رشته مطالعات روسیه و اوراسیا از دانشگاه هاروارد در سال ۲۰۰۸ کسب کرد.
همسر وانگ گفت: او در تابستان به چین سفر میکرد و با پرفسورهای رشته تحصیلیاش در دانشگاههای پکن ارتباط می گرفت. او همچنین شروع به مطالعه زبان پشتو، یکی از زبان های رسمی در افغانستان زیر نظر پرفسورهایی در چین کرد.
مسیر پرینستون
بعد از فارغ التحصیلی از هاروارد، وانگ آرزو داشت دکتری بگیرد. او می خواست هم زمان با کارش دقیقا بداند در چه زمینه ای می خواهد تحقیفات را انجام دهد.
در آسیا بود که وانگ، از طریق پروژه ۱۱۹ سالهای که دانشجویان فارغ التحصیل مؤسسات آسیایی را برای آمیزش فرهنگی به هم مرتبط میکند، با دانشگاه پرینستون آشنا شد. در تابستان ۲۰۰۸ بورسیه یک ساله این پروژه برای دستیاری در یک شرکت وکالتی در هنگ کنگ به وانگ اعطا شد و از این طریق در دفتر این شرکت با «کو» آشنا شد. «کو»، که در دانشگاههای پکن و کلمبیا (در نیویورک) در رشته حقوق تحصیل کرده بود، در همین شرکت کار می کرد.
کو درباره چگونگی آشناییشان گفت آن دو «فقط همکار» بودند تا اینکه در مهمانی خداحافظی چند روز پیش از اینکه دوره تحصیلیشان تمام شود یکدیگر را ملاقات کردند. در آن مهمانی ساعتها با هم حرف زدند و پس از پایان این دیدار تصمیم گرفتند که دوباره یکدیگر را در پکن، شهری که کو تصمیم داشت به عنوان وکیل کارش در آنجا شروع کند، ببینند.
وانگ پیش از اینکه شغلاش را به عنوان یک مترجم در کمیته بین الملی صلیب سرخ در افغانستان آغاز کند برای مدت کوتاهی به خانهاش بازگشت، فقط به اندازهای که وسایلش را برای سفر جمع کند. روز قبل از رسیدناش به افغانستان «من از او خواستم که یکدیگر را برای ناهار در یک رستوران سنتی خوبی در پکن ملاقات کنیم. صحبتهای ما در رستوران به دراز و تا شب کشید.»
همسر وانگ گفت: «ما دریافتیم که پدربزرگهایمان احتمالا یکدیگر را میشناختند و با هم دوستان مشترک داشتند، آنها در یک مسیر یکسان روزگارشان گذشته بود. وانگ گفته بود که پدربزرگش در یک کارخانه ساکنان محل کار میکرد، خب بخشی از زمین خانه ما هم به یک کارخانه کوچک تبدیل شوده بود. این نکته ما را به هم نزدیکتر کرد.»
«وانگ خیلی زیاد درباره تاریخ و فرهنگ میدانست و من هم به هر چیزی که او حرف میزد علاقمند بودم، فرهنگ و تاریخ.» کو ادامه داد: «او خیلی بامزه و شوخ طبع است. تمام دوستان من که او را شناختهاند دوست داشتند داستانهایش را درباره فرهنگهای مختلف بشنوند. به خصوص از آن جایی که فقط تعداد محدودی چینی دوروبر وجود داشت.»
وانگ گفت: «در افغانستان، وانگ در بیمارستانی در قندهار کار میکرد که چینیها در سال ۱۹۵۰ ساخته بودند و هنوز هم اسمش بیمارستان چین بود.» وانگ کارش ترجمه حرفهای زخمیها به زبان پشتو به دکترها و پرستارهای اروپایی به زبان انگلیسی بود.»
کو ادامه داد: «پس از یک سال، وانگ به چین برگشت و به برنامهریزی برای بازگشت به دانشگاه مشغول شد. او میدانست که میخواهد به یک مقایسه تاریخی از تحقیقاتش نزدیک شود او میدانست که میخواهد در حوزه تاریخ جهان مطالعه کند و میخواهد با پرفسور استفان کوتکین کار کند و یک تاریخ نگار برجسته در پرینستون تبدیل شود.»
زی یو وانگ و هوا کو در تاریخ پنج ژانویه سال ۲۰۱۲ به طور رسمی ازدواج کردند. کو به همسرش یک تابلو نقاشی را که با آب رنگ کشیده بود به عنوان هدیه عروسی داد، نقاشی یک درخت نقره با پس زمینه صورتی خالص. «کو» گفت نقاشی سمبلی از عشق بوده و نشان دهنده ارزشهای مشترک آنها مانند حیات عقلانی، هنر و معنویت است.
درس خواندن، رفت و آمدها و مراقبت از بچه
دانشگاه پرینستون او را در سال ۲۰۱۳ پذیرفت. پس از اینکه پسرشان در همان سال متولد شد، وانگ پکن را به مقصد پرینستون ترک کرد. در اکتبر ۲۰۱۴، کو هم به همراه پسرشان به پرینستون رفت و بالاخره یک شغل هم در منهتن پیدا کرد. او مجبور بود هر روز چهار ساعت را در رفت و آمد بین محل کار و خانهشان تلف کند.
کو هوا گفت: «من ساعتهای زیادی را در نیویورک کار میکردم. از آنجا که تمام مشتریهایم در چین بودند بنابراین در خانه هم کار میکردم. به دلیل تفاوت ساعت بین نیویورک و پکن، حتی یک روز در ویکند هم مجبور بودم کار کنم. وانگ هم سخت کار میکرد اما او بیشتر قادر بود به خانه بیاید و بنابراین ساعتهای زیادتری را با پسرمان سپری کند.»
زمانی که وانگ مشغول شام درست کردن بود، کو در ایستگاه مترو بود تا به خانهاش برسد.
هوا کو گفت: «زمانی که من به خانه میرسیدم تقریبا ساعت هشت شب بود. شامم را میخوردم و بچه را میخواباندیم. آن روزها وانگ زیر فشار خیلی زیادی برای آماده شدن برای امتحان عمومی بود. او صدها کتاب خواند چون مجبور بود روی سه حوزه مسلط باشد: روسیه، چین و اواخر امپراطوری عثمانی. پس از اینکه پسرمان به خواب میرفت. وانگ تا دو، سه صبح درس میخواند.»
وقتی آنها زمان خالی پیدا میکردند، کو و وانگ پسرشان را با خود به موزه، پیاده روی در طبیعت و در امتداد رودخانه و پرواز دادن بادبادک میبردند.به گفته کو: «وانگ عاشق درست کردن غذا هم بود، از چندین دستور غذایی استفاده میکرد تا دستور غذایی با امضا خودش را در بیاورد.»
به گفته کو «او خیلی درباره مواد غذایی وسواس داشت و عاشق درست کردن غذا برای دوستان بود. اما تخصصش برنج سرخ شده ازبکی و کوفته چینی بود.»
وانگ با دقت بسیار پیشنهاد تز تحقیقیاش درباره فرهنگ اورسیا و تاریخ اروپا از اواخر قرن نوزدهم تا اوایل قرن بیستم را سر و سامان داد. وقتی تحقیقاتش را به اساتید و دانشمندان در دانشگاههای هاوارد و پرینستون، دانشگاه پنسلوانیا و استنفورد نشان داد همگی معتقد بودند «واقعاً نوید دهنده است و بالقوه می تواند این رشته را تکان دهد.»
دو تبریک برای سال نو
وانگ تصمیم گرفت که تحقیقاتش را در چند کشور اوراسیا گسترش دهد. او میخواست اول به ایران برود، پس از آن مدتی به روسیه برود و بعد به لندن برای مطالعه آرشیو مربوط به نفوذ بریتانیا در ایران سفر کند. در حالی که کریسمس ۲۰۱۵ نزدیک می شد، کو «مقدار زیادی لباس گرم و ژاکت برای همسرش خرید.» که در زمانی که به روسیه میرود بپوشد.
در شب سال نو آنها هر کدام آرزو کردند. «آرزوی وانگ انجام پژوهشی با ارزش برای پیدا کردن نکاتی جالب و ابتکاری بود.» او میخواست تحقیق خوبی انجام دهد و پس از آن تصمیم داشت برگردد اما هرگز دوباره برنگشت.» «آرزوی من تقریبا شبیه او بود چون من به آمریکا آمدم که او بتواند دانشمندی شود که همیشه آرزویش را داشت.»
وانگ نامههایی برای توضیح موضوع تحقیقش به دفتر حفظ منافع ایران در واشنگتن دی سی فرستاد. همانجا هم ویزای وانگ را صادر کردند. همچنین نامههایی به کتابخانهها و مراکز آرشیو مدارک در ایران که او قرار بود از آنها دیدار کند، فرستاد و به صورت روشن و مشخص درباره اینکه درباره چه چیزی میخواهد مطالعه کند، دلیلش و اینکه علاقهاش برای دسترسی به مدارکی که در کتابخانهها و مراکز آرشیو هست توضیح داده بود.
وانگ بین ۲۵ ژانویه و ۱۰ مارس ۲۰۱۶ به ایران سفر کرد. او در کلاسهای زبان فارسی در موسسه دهخدا و مرکز بینالمللی برای مطالعات فارسی شرکت کرد و سپس برای دیداری کوتاه با خانوادهاش به پرینستون بازگشت و مجددا در تاریخ اول ماه مه برای ادامه مطالعات زبان و انجام تحقیقات برای پایان نامهاش به ایران بازگشت.
کو گفت که مواد مطالعاتی او بیشتر از یک قرن قدمت داشتهاند. «دست نوشتههای خطی با سبکهای مختلف که خواندشان بسیار مشکل بود، و در نتیجه به یک چالش واقعی برای وانگ تبدیل شده بود.»
در ماه رمضان از ماه ژون تا ژوئیه، وانگ به آداب ایرانیان احترام گذاشت. به شکلی که «او در روزه گیریهای دست جمعی اآنها حضور داشت. او در طول روز آب و غذا نمیخورد و ساعتهایش را در کتابخانه با خواندن نسخههای خطی صد ساله میگذراند. او فرهنگ مردم ایران را شناخته بود و به همین دلیل بسیار این فرهنگ و ایرانیان را تحسین میکرد و قدردان فرصتی بود که برای مطالعه در تاریخ و زبان غنیشان به او داده شده است.»
امید: بابا در این هواپیما هست
وقتی وانگ به تهران بازگشت، کو هم با پسرشان برای دیدار خانواده به چین سفر کردند و در تابستان مجددا به پرینستون بازگشتند در حالی که منتظر بازگشت وانگ بودند. در یکی از روزهای ماه آگوست، کو فکر می کرد که وانگ در حال آماده شدن برای پرواز بازگشت است اما پیامی که از طریق تلفن همراهش برای او فرستاد بیپاسخ ماند.
پس از روزهای پر از نگرانی، کو سرانجام متوجه شد که همسرش در زندان اوین است، تنها راه ارتباطی آنها تا مدتها تماسهای کوتاه تلفنی هرازگاهی بود.
حتی پس از ماهها بودن در زندان، وانگ همچنان امیدوار بود که تحقیقاتش را ادامه دهد. مهلت ثبت نام تابستانی برای دستیار استاد شدن در ترم پاییز دانشگاه پرینستون داشت به اتمام می رسید. وانگ به همسرش إصرار کرد که هر کاری میتواند انجام دهد تا او را به خانه برگرداند تا او بتواند به موقع برای دستیار استاد شدن در دپارتمان تاریخ ثبت نام کند.
کو گفت:«اگرچه وانگ در سلول انفرادی بود و بسیار وضعیت سختی داشت اما همچنان فکر میکرد که میتواند در شهریور ماه به آمریکا برگردد و بتواند برای یک ترم دستیار استاد شود و پس از آن به روسیه برود. او همچنان امیدوار بود.»
«کو» که نگران همسرش و بازگشت او به خانه بود، دوباره شروع به نقاشی کردن کرد تا از این طریق با همسرش ارتباط بگیرد. او تاریخ رابطهشان را در قطعههای ادبی بازگو کرد و اولین نقاشیاش درباره اولین سفرشان با یکدیگر به هندوستان در سال ۲۰۱۰ بود.
در یکی از نقاشیها، آنها به همراه پسرشان در فستیوال میانه پاییزی چین نشستهاند و خیره به ماه شدهاند. «این نقاشیها او را از نظر احساسی به همسرش نزدیکتر می کرد.»
علیرغم اینکه مراقبت از پسرشان به تنهایی چالش برانگیز و سخت است، اما کو احساس میکند که نقطه امید زندگیش بچهشان است که در حال حاضر چهار ساله است. «همه چیز درباره پسرمان است.او خیلی کوچک و مهربان است. پسرم همیشه روحیه مثبتی دارد.»
«برای پسرم یک سال مثل یک عمر است. وانگ عادت داشت که به او غذا بدهد، بغلش کند، او را در رختخواب بگذارد. الان من نمیدانم اگر او بتواند سادهترین چیزهای روزانه زندگی با پدرش را به یاد بیاورد، فقط میدانم که او دلش برای پدرش تنگ شده است.» او ادامه داد: «خیلی سخت است که برای یک بچه توضیح دهی که چرا پدرش نمیتواند به خانه برگردد. من میخواهم او واقعیت را بفهمد اما نمیخواهم که او را هم بترسانم. فقط سعی میکنم که از امید با او حرف بزنم.»
همسر وانگ ادامه داد: «فرزندم امیدوار است. شما میتوانید مدام هواپیما و هلیکوپتر را بالای محله پرینستون ببینید. هر زمان که هواپیمایی از بالای سرمان رد میشود او هواپیما را نشان میدهد و میگوید: «اوه. بابا در این هواپیما هست.»
کو گفت: «من فقط میخواهم بگویم که این وضعیت خیلی دشوار است. روز قبل از اینکه وانگ به ایران سفر کند، اینجا برف شدید میبارید، او عصر آن روز را با بازی کردن پسرمان در برف گذراند. از آن زمان تاکنون هر فصلی که رد میشود ما بیشتر غیبت او را در زندگی روزانهمان احساس میکنیم. پسرمان همیشه اشتیاق بازگشت پدرش را دارد چون او همیشه برایش سرگرمیهای مختلفی مناسب هر فصلی داشت: پرواز دادن بادبادکها در روز پر باد بهاری، پریدن در استخر در تابستان و پیاده روی در امتداد کوهها که پوشیده از برگهای رنگی پاییزی است. هر ماه ما امیدوار برای چیزی بودیم و هستیم، اما امروز، من هنوز منتظر هستم.»