در یک ماهه گذشته این دومین اسید پاشی در تبریز است، اینبار «مریم» قربانی اختلاف خانوادگی در اسید سوخت.
به گزارش تارنگار حقوق بشر در ایران به نقل از فارس، کف خیابان روی زمین افتاده است، از ترس دستش را روی صورتش محکم نگاه میدارد، صورتش میسوزد، دستهایش بیشتر؛ اما ضارب رهایش نمیکند و با کمال بی رحمی می خواهد جنایت خود را به سرانجام برساند، ظرف اسیدی که در دست دارد را بلند می کند و شروع میکند به ریختن اسید روی صورت مریم، همه را خالی میکند تمام یک لیتر را.
مریم در حالی که در جهنم اسید میسوزد، فقط سعی میکند تا دستش را از روی صورتش کنار نزند، پوستش جلز و ولز میکند، میسوزد اما کاری از دستش برنمیآید، وزن ضارب آنقدر زیاد است که توان کنار زدنش را ندارد، او هم با کمال بیرحمی و خونسردی جنایت خود را به سرانجام میرساند.
در این بین مرد نگهبان ساختمان مجاور محل جنایت که ظاهراً یک مرکز کوچک تفریحی است از پنجره طبقه بالا شاهد ماجراست، نگهبان با داد و فریاد سعی میکند مردم را باخبر کند.
با فریادهای او ضارب دست و پایش را گم میکند و دست پاچه پا به فرار میگذارد آنقدر با عجله که کیف مدارک و وسایلش را جا میگذارد، کیفی که یک قمه هم از داخل آن کشف میشود، سلاحی که حکایت از برنامهریزی و عمق خباثت این فرد را دارد.
مریم زنی که چند روز گذشته در تبریز قربانی حمله فرد اسیدپاش شد و از ناحیه صورت، گردن و دستها به شدت آسیب دید.
این دومین اسیدپاشی طی یک ماه گذشته در تبریز است، در مورد قبلی معصومه توسط خواستگار خود که از او جواب نه شنیده بود مورد حمله قرار گرفت و خواستگار شیطانصفت با ریختن اسید روی صورت، گردن و دستهای او باعث آسیب جدی و جبرانناپذیری شد تا جایی که هنوز بینایی او برنگشته و تلاشهای پزشکان نیز تا این لحظه بینتیجه بوده است و صورت و پوستش نیز تا به حال سه عمل در پی داشته است.
دعوا زن و شوهری که منجر به جنایت شد
مریم قربانی تازه اسیدپاشی در تبریز جزئیات این جنایت اینگونه تشریح کرد:
۱۱ سال است که با محمد ازدواج کردم، چند سال اول همه چیز خوب بود، اما کمکم بهانهگیری و اخلاقهای بدش را نشان داد، کمکم این خلق تند و عصبانیتهایش شدت گرفت تا جایی که چندین بار به بهانههای مختلف مرا مورد ضرب و شتم قرار داد کافی بود چیزی خلاف میل او باشد مثلاً صدای تلویزیون را زیاد کنم همین بهانه خوبی بود تا دعوا را شروع کند.
چندین بار به خاطر این رفتارش به خانه پدرم رفتم که هر بار با پادرمیانی فامیل و خواست پدرم به خانه برگشتم، اما این رفتارش تمامی نداشت، در کارش هم به مشکل خورده بود و بدهی زیادی داشت، تا جایی که طلبکارانش برایش حکم جلب گرفته بودند و مدتی هم فراری بود، باز هم پدرم و اهل فامیل کمک کردند و توانستیم رضایت شاکیها را بگیریم.
اما دوباره روز از نو و روزی از نو، وضعیت هیچ فرقی نکرد، بدتر شدکه بهتر نشد، از خانه بیرون میرفت کار هم نمیکرد در این اوضاع بچهدار هم شدیم گفتم شاید اوضاع بهتر شود و دوباره هیچ اتفاقی نیفتاد او ذاتاً مشکل داشت و در رفتارش تعادل نداشت.
چندین بار تصمیم گرفتم طلاق بگیرم اما باز وساطت خانواده و امیدی که میدادند مانع این کار شد و برگشتم سر خانه اول. من اهل زندگی بودم، نمیخواستم زندگیام خراب شود و تمام سعیام را کردم که خانوادهام را حفظ کنم، اما او اصلاً اهمیت نمیداد همیشه بهانهگیر بود و رفتار زشت خودش را داشت. تا جایی که مدت زیادی هم من را در خانه زندانی کرد و اجازه خروج از خانه را هم نمیداد.
تا بالاخره یک روز تصمیم جدی گرفتم تا طلاق بگیرم، از آنجایی که حق طلاق هم با خودم بود به خانه پدرم رفتم چند مدتی گذشت و مدام تماس و تهدید و گاهی هم التماس ولی من هیچ وقت باورم نمیشد که بتواند تهدیدهایش را عملی کند و یا اینکه مرد زندگی باشد و بتوان با او زیر یک سقف زندگی کرد.
خلاصه یک روز با من قرار گذاشت تا با هم صحبت کنیم، به یک کافه در تبریز رفتیم همه چیز خوب بود، مدام تکرار میکرد که نمیخواهد من را از دست بدهد و نباید از او جدا شوم، من هم به او گفتم که کار نمیکند و خرج زندگی را از کجا باید بیاورد و اگر کار کند و زندگی را بچرخاند و رفتارش هم با من درست کند من که چیز زیادی از او نمیخواهم. همینها برای من کافی است و به زندگی برمیگردم.
فکرش را هم نمیکردم اسید داشته باشد
مریم تعریف میکند که در راه بازگشت در حال قدم زدن در یک کوچه خلوت بودیم که ناگهان یک ظرف از داخل کیفش در آورد گفت میدانی این چیست، گفتم نه، اول گفت بنزین گرفتم برای پاک کردن رنگ، فکر میکردم ممکن است آب باشد اصلاً در ذهن من هم چیزی مثل اسید نبود.
دوباره شروع کرد دیوانهوار حرفهایش را تکرار کردن و من همان پاسخها را دادم که اگر اصلاح شوی من که چیز زیادی نمیخواهم برمیگردم ولی ناگهان احساس سوزش زیادی کردم. مایعی که داخل ظرف را روی صورت من ریخته بود از سوزش و صدای پوستم متوجه شدم اسید است. پا به فرار گذاشتم دنبالم میدوید و از پشت مرا گرفت و به کف خیابان پرت کرد، من تنها کاری که توانستم کنم این بود که دستم را محکم روی صورتم نگه دارم و او بیرحمانه تمام اسید را تا قطره آخر ریخت. میسوختم ولی فریاد هم نمیتوانستم بزنم آنقدر سنگین بود که توان کنار زدن و فرار کردن را نداشتم. فقط صدای فریاد مردم را شنیدم و بلافاصله از حال رفتم.
اهالی بلافاصله چند بسته آب آوردند و تا آنجایی که میشد صورت و دستهایم را شستند همین کار باعث شد صورتم آسیب کمتری ببیند از طرفی دستهایم به دلیل اینکه در تماس مستقیم با اسید بود با شدت بیشتری سوخت و الان در وضعیت خوبی نیستم.
سید پاش فراری است!
این قربانی اسیدپاشی با اشاره به اینکه همسرش توانسته از صحنه این جنایت فرار کند گفت: بعد از این کار هم پا به فرار گذاشت، ظاهراً به تهران رفته امیدوارم که پلیس زودتر او را دستگیر کند چرا که من و خانوادهام امنیت جانی نداریم مخصوصاً الان که آب از سرش گذشته.