بهنام موسیوند، زندانی سیاسی محبوس در بند هشت زندان اوین، در نهمین روز اعتصاب غذای تر و سومین روز اعتصاب دارو، در نامهای اعلام کرد که از روز ۲۴ شهریورماه اقدام به اعتصاب غذای خشک کرده است و تا زمان انتقال به بند زندانیان سیاسی و رعایت اصل تفکیک جرایم به اعتصاب خود ادامه خواهد داد.
متن نامه این زندانی سیاسی که در اختیار تارنگار حقوق بشر در ایران قرار گرفته است، در پی میآید:
فراز و نشیب بیابان عشق دام بلاست / کجاست شیردلی که از بلا نپرهیزد
در نهمین روز اعتصاب غذا و سومین روز اعتصاب داروی خود برای رسیدن به خواستهام و انداختن تشت رسوایی چندباره دریوزگان دست به اعتصاب خشک میزنم و از آشامیدن آب نیز لب فرومیبندم.
اما در حیرتم از کسانی که مدعی مبارزه با ظلم هستند اما خود هر روزه در زیر ظلم و خفت و سرکوفتگی دم بر نمیآورند. اینجاست که شک میبرم که آیا اینها واقعاً همانانند که در بیرون زندان داعیه تغییر دارند؟ زندانی سیاسیای که از تغییر فضای زندانش میهراسد آیا میتواند در جامعه کوچکترین تغییری ایجاد کند؟ فردی که از حقوق مبرهن خود و دیگران (به دلیل بهایش، نه به دلیل ایثار) در مقابل ظالم چشم میپوشد آیا حاضر به احقاق حقوق افراد جامعه است؟
در این چند روز بارها و بارها افراد مختلف از درون بند گفتهاند: اکثریت خواهان تفکیک نیستند. هرکدام به دلیلی: واهمه از همبندشدن با فلان فرد و افراد با گرایشهای خاص خود، بودن امکانات مناسبتر در میان زندانیان با جرایم دیگر (از جمله تلفن و بعضی موارد دیگر) و دلایلی از این دست. در ارتباط با مورد دوم حرفی نیست. از دست عزیزم چه بگویم گلهای نیست / گر هم گلهای هست دگر حوصلهای نیست. اما تنها باید گریست بر مدعیای که نمیتواند با فکر مخالفش زیست کند. اینها همانها هستند که در بند ۳۵۰، زندان در زندان پدید آورده بودند. همان اسب ترواها. دوستان دردمند قصه را میدانند. توضیحش با آنها. که البته بعید میدانم آنها نیز علیرغم سینهای مالامال درد میل به سخنگفتن داشته باشند که مرهمی نیست. از بیرون زندان هم پیامهایی میشنوم که حاکی از آن است که: از کوزه همان برون تراود که در اوست.
حال با توجه به جمیع شرایط و قرائن و تنها برای دل نگران مادر و خانوادهام و چشمهای گریان رفیقی بهترازجانم خواستهام را اینگونه بیان میکنم و البته تا رسیدن به آن دست از اعتصاب نمیکشم.
بر این اساس: خواهان تفکیک خود از دیگر زندانیان با جرایم گوناگون و انتقال به تنها محل موجود برای نگهداری زندانیان سیاسی یعنی سالن ۹ زندان گوهردشت (رجاییشهر) میباشم.
ایکاش اگر قرار بر این شد در راه احقاق این حق حداقلی (که زندانی سیاسی باید خودش و حقوقش از طرف رژیم دیکتاتور کنونی به رسمیت شناخته شود) جانم را از دست دهم و جسدم را از زندان خارج کنند، تنها چهار زندانی سیاسی واقعی (مبارز) بودند که زیر تابوتم را بگیرند.
هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم / نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم
بهنام موسیوند
۲۴/۶/۹۵
بند هشت زندان اوین