مریم رحمانی از چهرههای فعال در حوزهی زنان است که به رغم تمام موانع برای فعالیت در این حوزه در ایران، همچنان ثابت قدم به کار خود ادامه میدهد. او را از زمان فعالیتش در وبسایت «مدرسهی فمینیستی» میشناسیم و بعدها با فعالیت هایی که در بخش زنان روزنامههای مختلف و وبسایت خبری «تا قانون خانوادهی برابر» که در سالهای اخیر به «بیدارزنی» تغییر نام داده است. با او دربارهی دلایل بیتوجهی جنبش زنان ایران به مطالبات زنان طبقهی کارگر در مورد دستمزد برابر در برابر کار برابر و برخورداری از کلیهی حقوق در محل کار مانند مردان کارگر به گفتوگو نشستهایم. او معتقد است که جنبش زنان ایران به این دست مطالبات کم اعتنا بوده و علت آن را در شکلگیری متفاوت جنبش زنان در ایران و جهان و شرایط متفاوت ایران میبیند.
من این مدت در سایتهای فمینیستی ایرانی خیلی جستوجو کردم. اما حتی در سایتی مانند بیدارزنی که شما با آن همکاری میکنید، با وجودی که میدانم رویکردهای شخص شما بیشتر زنانِ طبقهی کارگر و محروم است، کمتر مطلبی دربارهی مطالبات این زنان یافتم. به نظر شما علت اینکه مطالبات این قشر از زنان کمتر در اولویتهای جنبش زنان ایران قرار گرفته چیست؟ کلا چرا باید جنبش زنان از این زنها اینقدر دور باشد که به نظر برسد چندان شناختی دربارهی نیازها و خواستههای آنها ندارد؟
به نظرم در ابتدا باید منظور شما از مطالبات زنان کارگر مشخصتر شود. آیا منظور شما مطالباتی مانند دستمزد برابر در برابر کار برابر و برخورداری از کلیهی حقوق در محل کار مانند مردان کارگر است؟ یا مطالبات و مسایل دیگری را هم شامل میشود؟ اگر مربوط به این دست مطالبات باشد بله جنبش زنان ایران به آن کماعتنا بوده است. این مساله را شاید بتوان در شکلگیری متفاوت جنبش زنان در ایران و جهان و شرایط متفاوت ایران دید. اولین خواست زنان در ایران آموزش بوده است و در کنار آن به ازدواج در سنین کودکی اعتراض میکردند ضمن آن که در زمان مشروطه ما شاهد فعالیت اقتصادی زنان در خارج از خانه به شکلی که در طول جنگهای بینالمللی در اروپا اتفاق افتاد نبودیم.
آنجا نیروی کاری شکل گرفته بود و سندیکاهای کارگری قدمت داشتند و مسلما زنان در فضای این چنینی بعد از پایان جنگ و دستور بازگشت به خانه دیگر کوتاه نمیآمدند. در ایران اگر زنانی کار میکردند زنان طبقهی فرودست بودند که به شکل دایه و کلفت وارد خانهی دیگری برای کار کردن میشدند و اندکاندک وارد کارخانهها و ادارات شدند اما نرخ مشارکت زن ایرانی تا همین امروز به اندازهای کم هست که کلا اشتغال در حالی که پایهی استقلال زن و تغییر قوانین است مورد توجه فعالان زن ایرانی قرار نگرفته است.
در حالی که اگر قرار است قوانین تغییر کنند زنی که کار نداشته باشد نمیتواند از حق طلاقش سود بجوید. بدنهی جنبش زنان در ایران طبقهی متوسط است و تا پیش از زمان دولت خاتمی که کمکم محفلهای زنان به سمت دیده شدن در فضای بیرون، ثبت سازمانهای غیردولتی و راهاندازی سایت و مواردی شبیه اینها رفت، هرگز به مساله اشتغال توجه نشده بلکه از ابتدا بر برابری بین زن و مرد به عنوان مطالبهی کلی با رویکرد تغییر قوانین تاکید شده است. فعالان زنان به دنبال تغییر قوانین ناعادلانه در حوزهی خانواده، منشور زنان، منع سنگسار، یا تدوین قانون خاص در مورد خشونت خانوادگی بودند که هم زنان طبقات متوسط و بالا و هم زنان طبقات فرودست را تحت تاثیر قرار میدهد و ناروا نیست بگوییم که قوانین تبعیضآمیز وضعیت زندگی را در طبقات فرودستتر برای زنان در خانواده و جامعه سختتر میکنند اما بدون توجه به مطالبات دستمزد برابر به ازای کار برابر و محیط امن برای کار کردن، سراغ تغییر قوانین رفتهایم. در حالی که قوانین تبعیضآمیز هم اگر تغییر کند ممکن است وضعیت زنان تغییر چندانی نکند چرا که اصولا کار نداشتن سبب ممانعت خروج زنان زیر طبقهی متوسط از خانههای پر تنش و خشونت میشود.
در کشورهای غربی رفتن به سمت برابری حقوقی و انسانی بین زن و مرد با اشتغال زنان حاصل شد اما در ایران، زنان برای به قدرت رسیدن به سراغ دانشگاه و درس خواندن رفتند و بعد از انقلاب دانشگاه رفتن به ارزشی اجتماعی تبدیل شد و خانوادهها با تحصیل دخترانشان مشکلی ندارند اما بسیاری از همین خانوادهها با کارکردن زن مخالفاند به خصوص زمانی که ازدواج کنند و بچهدار شوند.
بنابراین جنبش زنان نسبت به اشتغال به طور کلی غافل بوده است و به سراغ مسایل دیگری رفته که تغییرش اگرچه خوب است و ضروری اما به تنهایی بار مشکلات زنان طبقهی فرودست و حتی متوسط را به طور کلی کم نمیکند. اگر به جای آموزش در دورهی مشروطه و تغییر قوانین پس از انقلاب بر اشتغال زنان پافشاری میشد وضعیت متقاوت بود. اما باز حواسمان باشد که در جغرافیای ایران در زمان مشروطه وقتی که زنان نه سواد داشتند و نه اعتماد به نفس و مهمتر جامعه حتی درس خواندن آنان را برنمیتابید، نمیشد از اشتغال حرف زد. اکنون زمان مناسبی است که جنبش زنان به مساله اشتغال و آشنا شدن با شرایط زیست زنان طبقهی کارگر و مطالباتشان بپردازد.
در مورد دوری هم باز فکر میکنم مساله خاستگاه جنبش زنان است که بیشتر آنان متعلق به طبقهی متوسط هستند، دومی عدم توجه به نیازهای اقشار مختلف زنان و نگاهی اینترسکشنالیتی است. فعالان زنان صرفا دنبال خواستههایی بودند که برای خودشان مهم بوده است و در حقیقت بر اساس تجربهی زیستشان از آن رنج میبردهاند پس برای تغییر آن کوشیدند. این ضعف در جنبش زنان را میپذیرم البته ممکن است افرادی معتقد باشند این بخش بر عهدهی فعالان کارگری هست. اگر ارتباط موثری وجود داشت و فعالان کارگری شاخهی زنان منسجمی میداشتند میتوانستند این مطالبات را منتقل کنند. اما به هر حال، این نقص در جنبش زنان وجود دارد و من میپذیرم به عنوان بخشی از این فعالان نسبت به مطالبات زنان طبقهی کارگر با تعریفی که از این مطالبات دارم بیتوجه بودهام. البته گروههایی هم هستند که تلاش میکنند با بدنهی زنان طبقه فرودست ارتباط بگیرند اما در کل تعدادشان کم است و باز اولویتهای دیگری هم دارند.
با توجه به اینکه جنبشهای فمینیستی در جهان، با جنبشهای کارگری شروع شد و شکل گرفت و زنان کارگر جز اولین گروهی از زنان بودند که برای دست یافتن به حقوق برابر تلاش کردهاند، شما این موضوع را که جنبش زنان ایران بیشتر مطالبات زنان طبقهی متوسط را مطرح میکند تا زنان طبقهی کارگر و محروم، نقطه ضعفی برای این جنبش به شمار نمیآورید؟
تا حدودی به سیر تاریخی در سوال بالا اشاره کردم من به عنوان نقطهی ضعف میپذیرم چرا که هرچقدر وضعیت اقتصادی در ایران بدتر شده است این زنان تبعیضات بیشتری را تحمل کردهاند و صدایی هم نبوده که مشکلات آنان را بیان کند.
من مدتی در یک کارخانه در ایران، مهندس خط تولید بودم. در این کارخانه، تعداد زنان کارگر بسیار بیشتر از مردان کارگر بود و با این حال، دستمزد آنها به مراتب کمتر از مردانی بود که همان نوع کار را در کارخانه انجام میدادند. کار هم اغلب با دستگاههای سنگین بود و حتی یادم میآید که یکی از زنان کارگر، انگشتش زیر دستگاه ماند و آن را از دست داد. اما با وجود سختی کار، دستمزد این زنان بسیار اندک بود. به نظر شما در بحث اقتصاد فمینیستی بهتر نیست حقوق این زنان را در اولویت بگذاریم و از آنها شروع کنیم؟ در مورد فساد در محل کار، به نظر شما کدام زنان بیشتر آسیبپذیرند؟ آیا زنی از طبقهی متوسط که خانواده معمولا او را مورد حمایت مالی قرار میدهد امکان دارد که بیشتر در معرض این آسیبها قرار بگیرد یا زنی از طبقهی محروم، که کارفرما میداند او نیاز مالی شدیدی دارد؟ یا شاید مقایسهام مقایسهی درستی نیست؟
به نظرم تمام زنان در محیط کار در معرض آزار جنسی میتوانند قرار گیرند و با نبود قانون حمایتی آنان مجبور به ترک کار یا تحمل کردن میشوند. همهی زنان طبقهی متوسط در صورت آزار جنسی محل کار را ترک نمیکنند. بسته به شرایطشان دارد همیشه هم طبقهی متوسط الزاما حمایت خانواده را ندارد. این مساله را به عینه دیدهام، زنی که طلاق گرفته است به راحتی نمیتواند کارش را ترک کند یا زنان سرپرست خانوار که قطعا همهی آنها طبقه فرودست نیستند. البته مشخص است که هرچه زنان به کارشان نیاز بیشتری داشته باشند بیشتر مورد آزار قرار میگیرند. هرچه این نیاز بیشتر و توانمندیها کمتر باشد فشار بیشتری را تحمل میکنند. اما آزار جنسی مسالهای است که هر دو زن را تحت تاثیر قرار میدهد و شرایط کار را برایشان سختتر می کند. مسلما، زن طبقهی فرودست که به نان شبش محتاج است مجبور میشود تحمل کند و آسیب میبیند. تغییر محل کار هم درمانی موقتی است که چارهساز نیست.
در مورد مطالبهی مهریه به هنگام جدایی، شاید اگر نیازهای این قشر از زنان را در نظر بگیریم، بهتر باشد که جنبش زنان بر وجود مهریه پافشاری کند. نظر شما در این مورد چیست؟
من مخالفتی با این حرف ندارم. تا زمانی که قانون نابرابر است و همهی حقوق برای مردان است و زنان به میزان مردان، دسترسی به منابع و قدرت و کار ندارند، گرفتن مهریه تنها حقی است که دارند چرا باید بخواهیم که این حداقل را هم واگذار کنند. این فقط مربوط به قشر فرودست هم نیست و همهی زنان را شامل میشود. حتی زن طبقهی بالا هم که ممکن است حمایت مالی داشته باشد به نظرم باید حقاش را بگیرد چون این تنها حقی است که به ما زنان داده شده است.
من فقط به دلیل کمک به معیشت بعد از طلاق به آن نگاه نمیکنم بلکه به عنوان جبران اندکی از خسارتی نگاه میکنم که از جانب مردان بر زنان در زندگی مشترک اعمال میشود. هر کسی که تصمیم به طلاق گرفتن میگیرد از سر دلخوشی این کار را نمیکند. حتی در زنان طبقهی بالا هم دیدهام که زن میلیاردر است اما از سوی همسرش کتک خورده و مرد با ارتباطی که داشته حتی پزشکی قانونی را خریده و هم از ترس گرفته شدن نیمی از داراییاش حاضر به طلاق دادن زن نیست و در طول زندگی مشترک نیز هرگز وفادار نبوده است. بنابراین اگر زن بخواهد طلاق بگیرد من کاملا حق را به او میدهم که برای التیام اندکی از زخمهایش بخواهد مهریهاش را طلب کند. البته اگر بتواند طلاق بگیرد! چرا که این زنان با وجود داشتن حمایت مالی و گرفتن وکیل در جامعهی فاسدی زندگی میکنند که قاضی با ساخت و پاخت حق را به مرد میدهد. پس وضع زن طبقهی فرودست به مراتب بدتر است. و این سوال برای من مطرح میشود که اصلا مرد طبقهی کارگر میتواند مهریهی همسرش را بپردازد؟