«پدرم در سالهای دهه شصت اعدامشده است»، این تکراریترین جملهای بود که در حین نوشتن این گزارش شنیدم، از زبان زندانیان بهایی.
در زندان رجایی شهر تعداد زندانیان بهایی بیشتر از سایر زندانهاست، چیزی نزدیک به چهل نفر. مسئولان سابق جامعه بهایی که به بیست سال حبس محکوماند، کسانی که در مقام استاد در دانشگاه بهاییها تدریس میکرده اند، حتی بهاییهایی که از اهالی شهرهای دوری مانند شیراز و گنبد کاووساند و برای تحمل محکومیتشان به رجایی شهر منتقلشدهاند. آنها را ماههای نخستین حبس در اوین نگه میدارند و بعد از مدتی به بند ۱۲ زندان رجایی شهر که معروف به بند زندانیان عقیدتی- سیاسی است، منتقل میکنند.
«سعید» یکی از زندانیان بند ۱۲ زندان رجایی شهر است. او از تجربهاش در مورد همزیستی و رفاقت با زندانیان بهایی این زندان میگوید: «بااینکه مسلمان هستم و در یک خانواده مسلمان سنتی بزرگشده اما دوستان بهایی خوبی اینجا دارم. با دوستان بهائیام، بیشتر وقتمان را در آشپزخانه میگذرانیم. هر دو دوست من، آشپز بند بهاییها هستند. بعضی روزها غذایی برای بچههای بندشان مهیا میکنند، چون کیفیت غذای زندان واقعاً مناسب نیست. آنها خوشبرخورد هستند و من گاهی سؤالاتی که درباره دینشان در ذهنم ایجادشده را از آنها میپرسم. آنها بدون سانسور، برایم توضیح میدهند. اکثر از شهرهای شمالی مانند گرگان و ساری هستند. زندانیهای بهایی اهالی شمال کشور بیشترند و به همین دلیل هم کنترل و مدیریت بند بهاییها، دست بچههای شمالی است. کار خدماتیشان و فراهم آوردن امکانات فروشگاهی و سایر مسئولیتهایی که به عهدهدارند را واقعاً به بهترین نحو ممکن انجام میدهند.»
«سعید» به انتقادی که سایر زندانیان بند عقیدتی- سیاسی به بچههای بند بهایی میکنند، اشاره میکند: «زندانیان بند سیاسی از یک بابتهایی نسبت به بهاییها دلخوری دارند. میشود گفت تنها اعتراض زندانیان سیاسی به آنها این است که چرا مقابل مدیریت زندان نمیایستند. آنها در اعتراضات عملی مثل اعتصاب غذاهایی که سایر زندانیان بند عقیدتی در اعتراض به نقض شدن حقوقشان انجام میدهند، هیچ زندانی بهایی مشارکت نمیکنند. چون اساس تفکرشان را بر مبنای عدم برخورد با حکومت بنا گذاشتهاند و خودشان هم بیهیچ تعارف و پردهپوشی و صریح میگویند کار سیاسی نمیکنیم و فقط دنبال حفظ عقیده مذهبی خود هستیم.»
«ش»، مرد میانسال پنجاه و پنجساله است که دربند عقیدتی زندان رجایی شهر دوران حبس خود را که حدود یک دهه است، میگذراند. او در کنار نزدیک به چهل زندانی عقیدتی بهائی دیگر نگهداری میشود: «وضعیت زندان الآن بهتر از وضعیت دهه شصت است. در آن زمان نگهبانان زندان به ما اصلاً دست نمیزدند، چون ما را نجس میدانستند. به ما میگفتند حتی لباسها و وسایلمان را از دیگر زندانیان باید جدا نگهداریم و حق نداشتیم لباسهای چرکمان را بالباس آنها بشوریم یا روی یک بند رخت بیندازیم. جو روانی زندان آن سالها بهشدت علیه ما و واقعاً در شأن یک انسان نبود. این نوع نگاه، امروزه بین زندانیهای مسلمان و یا سایر عقاید دیگر نیست.» بااینحال، به گفته او، وضعیت در بالادست زندان فرقی نکرده است: «بازجویان زندان در طول پروسه قضایی، همان نگاه سابق را به زندانیان بهایی دارند.»
آقای «ز»، زندانی بهایی بند بهاییان زندان رجایی شهر هم از برخی برخوردهای تلخ میگوید، اینکه زمان بازجوییاش بهشدت توسط بازجو تحقیرشده است. مأمور بازداشتش که یکی از مأموران وزارت اطلاعات بوده، در اولین روز بازداشت و انتقالش به زندان، وقتیکه چشمبند داشته، بجای اینکه دستش را بگیرد و هدایتش کند، یک تکه چوب بهدستش داده، یک سر چوب را او گرفته و سر دیگر چوب را مأمور وزارت اطلاعات، تا مبادا در طول مسیر انتقال زندانی به ماشین با او که مقید به دیانت بهایی است و ازلحاظ یک مسلمان، نجس محسوب میشود، به لحاظ فیزیکی برخوردی داشته باشد.
از «امین»، دیگر زندانی عقیدتی که مدت مدیدی است با بهائیان زندانی هم بند است درباره تجربه زندگی با آنها میپرسم: «آنها واقعاً انسانهای آرام و محترمی هستند. اکثراً تحصیلکرده و دارای کار و کارخانه و شرایط مالی خوبی هستند اما حکومت اجازه پیشرفت اقتصادی و داشتن شغل دولتی را به آنها نمیدهد. رفتارشان خوب است و ما هم با آنها فارغ از اختلاف عقیدتی و مذهبیمان، مثل شهروندان عادی دیگر جامعه همراهی میکنیم. در مورد امور روزانه اتاق منظم هستند، توهین نمیکنند و اگر تقسیمکار شده باشد، مسئولیتشان را میپذیرند و تمام و کمال انجام میدهند. تمام حرف شهروندان بهایی زندانی این است که آنها هم فارغ از عقیدهشان مانند همه ما از این کشور سهم و حق شهروندی دارند. انسان بهصرف انسان بودنش دارای حقوقی است که دولت متأسفانه آن را برای این دوستانمان به رسمیت نمیشناسد.»
برخی از این بازداشتشدگان، ادارهکنندگان دانشگاه مجازی بهائیان بودهاند که دانشجویان را آموزش دادهاند و معمولاً به اتهام «تبلیغ علیه نظام» یا «اجتماع و تبانی برعلیه امنیت ملی» یا «تبلیغ دیانت بهایی» به زندان افتادهاند. آقای «ز» یکی از آنهاست. او میگوید: «بچههای بهایی در زندان روحیه خوبی دارند بااینکه ما از امکانات کمتری نسبت به یک زندانی عادی برخورداریم و معمولاً در معرض تبعیض و برخوردهای گزینشی هستیم، مشمول آزادی مشروط هم نمیشویم. وقت بازجویی مدام تحتفشار قرار میگیریم که از دیانت خودمان دستبرداریم. اما با همه اینها بازهم گله و شکایتی نداریم و با صبوری دوران حبسمان را طی میکنیم.»
«حسن» یک زندانی هوادار القاعده است. او از برخوردش با یکی از سران جامعه بهایی در جریان یک بحث مذهبی میگوید: «توی نمازخانه زندان بودیم و در حضور یکی از مسئولان زندان یک بحث آرام سه نفره بین من که سنی مذهب هستم و یک فرد شیعه افراطی و این مسئول جامعه بهایی درگرفت. بحثمان در مورد قران و آیه رسل و مسئله خاتمه یافتن پیامبران بود. به اینکه این بحث از کجا شروع شد و به کجا ختم شد کاری ندارم اما برخورد آن آقای بهایی نظر مرا در مورد زندانیان بهایی این زندان کاملاً تغییر داد. در ابتدا ما اشتراکاتمان را برشمردیم اما به اختلافات که رسیدیم من و آن زندانی متعصب شیعه، رگ گردنمان را باد کردیم و صدایمان بالا رفت اما وقتی به از آن فرد بهایی پرسیدیم آیا تو قرآن را قبول داری؟ گفت: «بله ما به قرآن، بهعنوان یک کتاب آسمانی احترام میگذاریم.» او بسیار آرام و بامتانت نتیجهگیری کرد که دشمن مشترک در بین ما اختلاف انداخته و هیچ دلیلی ندارد که الزاماً به خاطر تفاوت عقیده و مراممان نتوانیم در کنار همدیگر به مهربانی و آزادانه زندگی کنیم.»
«سعید» هم در مورد مناسک مخصوص بهاییان در زندان میگوید: «آنها معمولاً با جمع خودشان هستند و دخلوخرجشان با همدیگر است. با هم به مصلحت و آرام برخورد میکنند و دعاهای مخصوصشان را با نوای دلنشینی ادا میکنند و جزوههایی هم از کتب مقدسشان تهیهکردهاند که معمولاً به طرق غیرقانونی و لابهلای کتابهای شخصیشان وارد زندان میکنند. آنها روزه مخصوص نوزده روز ماه رمضان و کلیه مناسکشان را موبهمو اجرا کرده و کتب مقدس خودشان را میخوانند.»
از سعید میپرسم آیا بهاییان ساکن زندان حق داشتن کتاب مذهبی دارند، میگوید: «البته در مورد داشتن جزوه و کتاب مذهبیشان در زندان در عذاب هستند، چون از نظر مسئولان زندان، دین و آیین بهایی به رسمیت شناختهنشده، بنابراین لزومی هم نمیبینند که یک زندانی به کتاب مقدسی که به رسمیت شناختهنشده، دسترسی داشته باشد اما باید گفت که رفتار مسئولان زندان در طول این سالهای اخیر با آنها بهتر شده. گر چه روزبهروز به تعداد بهاییهای بازداشتی افزوده میشود اما شاید بتوان گفت آرامشی که در برخوردشان نشان میدهند، صبوریشان و البته پرهیز از سیاسیکاری و اینکه در مقابل تمام برخوردهای ناخوشایند مسئولان سکوت میکنند، باعث شده که مسئولان زندان بیش از گذشته با وجوه انسانی آنها آشنا شوند. حتی گاهی باکمال تعجب میبینی که یک مسئول بند یا افسرنگهبان یا پاسدار بخش برای دقایقی با یک زندانی بهایی گرم میگیرد و خوشوبش میکند.»
فرشته ناصحی