جلیل بهرامینیا، معلم ۴٠ساله اهل روانسر استان کرمانشاه است که ٢۵ سال سابقه تدریس دارد، او چند سالی است که در پروندههای صلح و سازش بهعنوان میانجی وارد میشود و تاکنون موفق شده افرادی را از چوبه دار نجات دهد و از اولیایدم مقتولان رضایت بگیرد. او میگوید هر بار که برای رفتن به یکی از جلسات صلح و سازش از خانه خارج میشود امید و هراس در دل دارد و احساسات متناقض از این بابت است که بههرحال برای نجات جان یک نفر گام برمیدارد و هراس دارد از اینکه در جلسه صحبتی نشود که به ضرر کسی تمام شود. «وقتی وارد یک پرونده میشوم دائم تصویر فردی را میبینم که روی دار است و این تصویر برای مدت مدیدی در ذهنم حک میشود. از طرفی توقعات و خواستههای اجتماع و از طرف دیگر نگاه و التماس فرد محکوم در ذهنم تداعی میشود. نگرانی به همین موارد محدود نمیشود، برخی از مردم فکر میکنند من برای نجات جان کسی تلاش میکنم که صلح و آرامش جامعه را برهمزده است و گرفتن رضایت برای او، جسارت عدهای را زیاد میکند، اما بههرحال باید به یاد داشته باشیم که همه ما اهل خطا و اشتباه هستیم و بسیاری از قاتلان بهدلیل مدیریتنکردن هیجاناتشان دچار رفتاری شبیه جنون شده و بعد از آن هم پشیمان شدهاند». در ادامه مصاحبه مفصل با بهرامینیا را میخوانید.
چه مدت است که بهعنوان میانجی و معتمد محلی وارد پروندههای قتل میشوید؟
تقریبا سه، چهار سالی میشود.
چطور شد که وارد پروندههای جنایی شدید؟
بهواسطه شغلم که معلمی است و بهدلیل اینکه یک فعال اجتماعی هستم و در مجالس سخنرانی میکنم، از من توقع دارند و به من رجوع میکنند. کسانی که در آغاز به من مراجعه کردند از دوستان و اقوام بودند و از طرفی احساس وظیفه باعث شد در پروندههای قتل بهعنوان معتمد و میانجی وارد شوم.
در این مدت در چند پرونده وارد شدید و چه نتایجی به دست آوردید؟
چهار پرونده که دو پرونده منجر به رضایت شد، در هرکدام چند جلسه وساطت کردم. البته در موارد اول، اصل پرونده دست فرد دیگری بود و من فقط در دو، سه جلسه شرکت کردم، اما در مورد اخیر که خوشبختانه منجر به رضایت شد، از اول در جریان ماجرا بودم.
براساس تجربههایی که تاکنون به دست آوردهاید، در چنین پروندههایی چطور باید با خانواده اولیای دم صحبت کرد؟
این خانوادهها یک ضربه شدید عاطفی و اجتماعی را متحمل میشوند، بهویژه در محیطی مانند شهر ما که یک محیط عشایری است. قتل در فرهنگ عشایری فقط تلفشدن خود شخص نیست، بلکه جایگاه اجتماعی او نیز زیر سؤال میرود و اگر اقوام او تلافی نکنند، به حیثیتشان خدشه وارد میشود. بنابراین باید با ظرافت و سنجیدگی خاص وارد عمل شد. اولین چیزی که اهمیت دارد این است که در زمان مقتضی و مناسب دستبهکار شد، بههرحال چیزی که مشخص است این است که باید به خانواده اولیای دم زمان داد و مقداری باید از حادثه گذشته باشد، زیرا اتفاق تلخی برایشان افتاده و باید شرایط و امکان شنیدن مباحثی درباره آن اتفاق تلخ را پیدا کنند. موضوع بعد پیداکردن مناسبتهای دینی مانند عید فطر و ماه رمضان و ربیعالاول و ولادت حضرت رسول (ص) و… است. بعد گزینش افراد خوب و مناسب برای پادرمیانی اهمیت دارد. بسیار مهم است در جلسات اول فرصت بدهیم درد و غم ناشی از این اتفاق که به آنها تحمیل شده، تخلیه شود و باید اجازه داد درد دل کنند و افراد باید بکوشند در جایگاه سنگ صبور حاضر شوند و با آنها همدردی کنند بهدلیل اینکه بهسبب اتفاقی که برایشان افتاده قطعا خشم و ناخوشایندی زیادی درون آنها وجود دارد که ابتدا باید امکان تخلیه آن را برایشان فراهم کرد. بعد از آن کمکم باید از کمک اشخاص متنفذ، علما، روحانیون و استادان دانشگاه استفاده و به اولیای دم مراجعه کرد تا تلاش برای بخشش ادامه داشته باشد.
آیا به این فکر کردهاید که اگر خداینکرده شما در جایگاه اولیای دم قرار بگیرید، چگونه رفتار خواهید کرد؟
اتفاقا سؤال خوبی است، همیشه وقتی در چنین اقدامی مشارکت میکنم دراینباره فکر میکنم و از خدا میخواهم در این امور امتحانی برایم پیش نیاورد. البته چنین امتحانی در دنیا ممکن است برای هرکسی پیش بیاید. من فردی هستم که برای بخشش به دیگران رو میاندازم، قطعا اگر برای من هم پیش بیاید باید الگویی برای دیگران باشم.
آیا در این مدتی که به عنوان میانجی وارد پروندههای قتل میشوید با برخورد خشن اولیای دم روبهرو شدهاید؟
در حد برخورد فیزیکی نبوده، اما در حد قسمدادن و اینجور حرفها بوده است؛ وقتی ما به خانهشان مراجعه کردهایم قسم دادهاند که اگر وارد شوید هرچه پیش بیاید خودتان مسئول هستید. یکبار هم یکی از اولیای دم که شنیده بود من قصد دارم به خانهاش مراجعه کنم، به اشتباه ماشین یکی از اقوام خودشان را که شبیه ماشین من بود دیده و با او برخورد کرده بود. بههرحال تاکنون در حد تهدید و گله بوده است.
چه شد که تصمیم گرفتید در چنین اموری دخالت کنید؟
بهدلیل خدماتی که در جامعه برای رسیدن به این جایگاه به من داده شده است، احساس مسئولیت میکنم همچنین به خاطر این جایگاه مدیون خدای متعال هستم. به قول مولوی: «ما برای وصلکردن آمدیم»، بنابراین بهلحاظ شرعی هم موظف هستیم در مواردی که خارج از راهزنی و موضوعاتی است که امنیت اجتماعی را محترم نمیشمارند، حتما اقدام کنیم.
آیا شما برای حضور در جلسات صلح و سازش پول هم دریافت میکنید؟
نه، اصلا. بدون هیچ هزینهای و حتی گاهی مخارج دوستان را دادهام و کمک مادی کردهام. وقتی در پروندهای وارد میشوم و افراد امید پیدا میکنند و توقع خسارت ندارند، همین برای من کافی است. جنس کارهای خیر اینچنینی از جنس اعمال عبادی است.
آیا برای ورود به هر پروندهای معیاری برای خود دارید؛ اینکه در چه پروندهای دخالت کنید یا در چه پروندهای وارد نشوید؟
خوشبختانه در سطح منطقه جرائم اجتماعی کم است، اما در مجموع اینکه در چه شرایطی میتوان ورود کرد، به سنجش نیاز دارد و این به نوع قتل بستگی دارد، برای نمونه هنگامی که فرد قاتل، انسان درستکاری بوده که بر اثر مدیریتنکردن هیجانات مرتکب قتل شده است، طبیعتا در چنین مواردی اشتیاق بیشتری داریم. گاهی در مواردی به صلاح است که وارد نشویم، چون قاتل امنیت اجتماعی را به هم زده و بازگشت او به جامعه ممکن است باعث شرمندگی من شود و حذف فیزیکی او برای اصلاح و امنیت جامعه نیز لازم است.
بههرحال افرادی که از آنها بهعنوان مجرمان حرفهای یاد میشود نیز محصول جامعه هستند.
درست است، اما مسائل و موضوعات اجتماعی پیچیدگی خاص خودش را دارد که در فلسفه حقوق به آن پرداخته میشود.
چه چیزهایی در ورود شما به یک پرونده قتل مؤثر است؟
معمولا وقتی متهم در زندان است، از مسئولان زندان که کارهای تربیتی انجام میدهند درباره فرد مورد نظر میپرسیم که رفتار او چطور بوده است؛ آیا از زمان ورود تابهحال تغییری کرده است یا خیر.
چه چیزهایی مانع از بهدستآمدن نتیجه مثبت در پروندههای قتل است؟
فکر میکنم در اجتماع موافقت ٨٠ یا ٩٠ درصدی برای بخشش وجود دارد، اما گاهی بحث فرد را جری میکند که مانع از بخشش میشود. در سه، چهار سالی که در این زمینه فعالیت میکنم، دیدهام که اراده جدی برای بخشش وجود دارد، اما زیرساختهای فرهنگی مانع میشود.
آیا احساس نمیکنید ضرورت دارد «انجیاو»هایی در این زمینه فعالیت و خیّرها و معتمدان را متمرکز کنند؟
کمبود «انجیاو» برای شناسایی خانواده مقتولان و حتی قاتلان و حمایت از آنها احساس میشود، بههرحال در هرکدام از این پروندهها قاتل و مقتول پدر خانواده بودهاند و بچه داشتهاند و قتل منبع تأمین معاش آن خانواده را دچار مشکل میکند، بنابراین لازم است اقداماتی حمایتی در حوزه مدنی انجام شود.
شما معلم هستید و بههرحال سیستم آموزشی هم در کاهش جرم و در ترویج روح بخشش در جامعه میتواند نقش داشته باشد، به نظر شما چه کارهایی باید در این زمینه انجام شود؟
چگونگی اصلاح و تربیت، بسیار پیچیده است و جزء ظریفترین کارهاست و عوامل مختلفی – که خانواده مهمترین آن است – در آن نقش دارند. بیشتر روانشناسان معتقدند در فاصله ۶ تا ١٣ سالگی، شاکله شخصیت افراد و ستون روانشناختی آنها شکل میگیرد، بنابراین ضرورت دارد بسترهای مناسب مدارا و گذشت علاوه بر خانواده، در مدرسه، صداوسیما و رسانهها برای آموزش به افراد فراهم شوند. بشر موجودی است که خیلی از محیط متأثر میشود، موضوع فرهنگی هم از فقر تأثیر میپذیرد و کینه به وجود میآورد و در نارضایتی تأثیر دارد، همچنین بهسامانی و سلامت اداری و وضع اقتصادی و اشتغال در شکلگیری آسیبهای اجتماعی بسیار مهم است. در جامعهای که در مدرسه، خانواده و رسانه نیازهای اولیه تأمین شود و افراد دل به زندگی خود بدهند، کمتر ممکن است شرایط اجتماعی را به هم بزنند