بالای سر هر قبر، کودکی ایستاده. آب آورده اند . با دست های کوچک، با آستین های خیس و کودکانه آواز آب را می ...
بالای سر هر قبر، کودکی ایستاده. آب آورده اند . با دست های کوچک، با آستین های خیس و کودکانه آواز آب را می خوانند: «سو...سو...سو...». گورستان در ظهر تابستان تب کرده و زیر سایه گورکن ها، کودکان ایستاده ا ...
دی ۹۵ بود که خبر گورخوابها همهجا پیچید. جایی حوالی شهریار، در منطقهای به نام نصیرآبادِ باغستان، گروهی ...
دی ۹۵ بود که خبر گورخوابها همهجا پیچید. جایی حوالی شهریار، در منطقهای به نام نصیرآبادِ باغستان، گروهی از زنان و مردان بیخانمان درگیر اعتیاد، در میان سوز و سرمای زمستان، شبها را در تنها گورستان ای ...