افسرنگهبان که از اتاق دوربین دستور گرفته تا آتش را خاموش کرده و زندانیان خاطی را معرفی کند، فوری همه کسانی که در حال پریدن از روی آتش و شادی هستند را از هواخوری به داخل بند هدایت کرده و درب سالن را می بندد. این ها را «محسن» ، زندانی محبوس در زندان رجایی شهر می گوید.
«علی» که روزگاری در «اوین» به سر می برد، درباره برگزاری مراسم چهارشنبه سوری در زندان می گوید: «از سال ٨٨ تا ۹۳ در زندان بودم. از هفته های قبل، جعبه های چوبی میوه را جمع می کردیم و در انبار بند آن ها را پنهان می کردیم تا چهارشنبه سوری برسد. بعد در یک لحظه آنی و تا سر و کله افسرنگهبان سر برسد، با کارتن و کاغذ آن ها را شعله ور می کردیم. دیگر افسرنگهبان ها هم قدرت خاموش کردن آتش را نداشتند. بنابراین، یک گوشه می ایستادند تا آتش شعله ور خودش خاموش شود. ما از روی آتش می پریدیم و ترانه می خواندیم، دست می زدیم و شادی می کردیم. وقتی دیدیم بچه ها را از ادامه هواخوری محروم می کنند، سال های بعد در ساعت آخر هواخوری آتش را روشن می کردیم؛ هم زمان هواخوری را داشتیم، هم مراسم چهارشنبه سوری مان به راه بود.»
در مورد کم و کیف مراسم آتش بازی چهارشنبه سوری از «مهران» می پرسیم. او که زندانی ساکن بند هفت زندان اوین است، اجرای این مراسم را انکار می کند: «چه کسی گفته توی حیاط زندان آتش روشن می کنیم؟ مگر دیوانه ایم؟ راستش، من خودم شخصا تا به حال ندیده ام که زندانی ها آتش درست کنند چون هیچ کس نمی خواهد با زندانبان در بیفتد. روشن کردن آتش در همه وقت و در هر جای زندان ممنوع است و کسی هم راغب به قانون شکنی و منتقل شدن به سلول انفرادی نیست. البته هیچ شور و شوقی هم نه چهارشنبه سوری و نه عید در زندانیان ایجاد نمی کند. این ها همه درد و بغض است برای ما که نمی توانیم وقت اجرای این مراسم در کنار خانواده هایمان باشیم.»
«صالح» از بند ۱۰ زندان «رجایی شهر» می گوید: «سال گذشته روز چهارشنبه سوری حتی اجازه هواخوری هم نداشتیم. از صبح در تمام سالن ها به روی زندانیان بسته بود و حتی اجازه هواخوری عادی را به ما ندادند چون به خاطر چهارشنبه سوری، وضعیت امنیتی در زندان اعلام شده بود.»
یک زندانی دیگر این زندان حرف صالح را تایید می کند و می گوید: «آن ها در هواخوری را از صبح باز نکردند و به سوالات همه ما جواب سربالا می دادند. ما هم به تلافی این کار آن ها، داخل سالن یک کپه کوچک آتش درست کردیم و از روی آن پریدیم در حالی که می خواندیم “زردی تو از من، سرخی من از تو”. البته کپه آتش آن قدر کوچک و ناچیز بود که شاید نمی شد اسمش را آتش گذاشت.»
«مراد» یک زندانی امنیتی است که تجربه هر دو زندان اوین و رجایی شهر را در کارنامه اش دارد. او می گوید آجیل شب چهارشنبه سوری زندان، آجیل واقعی نیست اما به هر حال همان اندک چیزی است که می شود از فروشگاه تهیه کرد: «آجیل هم اگر نبود، باز شب نشینی با دوستان مان به راه بود و این شب تا صبح استثنائاً خاموشی نداشتیم و به اتاق های همدیگر دعوت می شدیم. گردو و تخمه اگر در فروشگاه موجود باشد، آجیل ما می شود و سازی هم در کنار هم می زنیم. حتی به خاطرم می آید دو سال قبل در مراسم چهارشنبه سوری به هزار ترفند چند ترقه وارد کرده بودیم و وسط حیاط زندان در وقت هواخوری چند ترقه هم روشن کردیم.»
می گوید: «تعاونی زندان سرِ خود یک آجیل غیراستاندارد را به صورت فله ای خریداری کرده و آن ها را به قیمت گزاف به زندانی ها می فروشد. تقریبا ۵۰ درصد این آجیل، تخم هندوانه و کدو است و بوی کهنگی می دهد. آجیل ها توسط زندانی های کارگر در کیسه هایی که حتی مهر و آرم وزارت بهداشت و استاندارد را هم ندارند، بسته بندی شده و هر کیلو از آن به قیمت ۴۰ هزار تومن خرید و فروش می شود. طبیعی است که بسیاری از بچه های زندانی قادر به تامین همین آجیل هم نیستند و ممکن است از خیر آجیل در شب نشینی چهارشنبه سوری بگذرند. اما معمولا یک شام دسته جمعی مخصوص برای دورهمی چهارشنبه سوری مثل سال های گذشته تهیه می شود.»
«مهران» که ساکن بند هفت زندان اوین است، می گوید صدای ترقه و فشفشه ای که از بیرون زندان به گوش می رسد، او را به خاطرات شب ها و روزهای سال ۸۸ می برد: «ذهن غالب ما به سمت اعتراضات خیابانی و خاطراتمان هدایت می شود. هر گروه از زندانی ها این مراسم را به شکل و شمایل خودشان برگزار می کنند. برای عده ای هم اصلا جایی برای برگزاری چنین مراسمی وجود ندارد و از جمع دیگران دوری می کنند. اما غالبا یک جشن دو ساعته دورهمی اجرا می کنیم. در مراسم های مشابه معمولا تآتر و ترانه خوانی و خاطره گویی داریم. مذهبی ترها در این قبیل جشن ها کتاب های مذهبی و فقهی می خوانند و یا به رسم مراسم اعتکاف، گاهی در این شب های جشن هم ممکن است قرآن یا نهج البلاغه را بگذارند روی سرشان. سال گذشته یکی از زندانیان در اعتراض به حرکت یک زندانی مذهبی که قرآن را روی سرش گذاشته بود، یک باره احساساتی شد و کتاب دعا را وسط آتش انداخت. اما دیگران او را پوشش دادند و سریع کتاب دعا را بیرون آوردند و وانمود کردند که اتفاقی بوده است. به هر حال، همه ما با هر نوع اعتقاد و باوری در یک نقطه شریک هستیم؛ آرزوی شادی و آزادی و رهایی از نحسی و تاریکی.»