مادر عزیزم، شنیدم که در اعتراض به زندانی بودن من به همراه عده ای از هموطنان عزیز که ستم را بر نمی تابند، در جلوی زندان اوین در یک اجتماع مسالمت آمیز خواستار آزادی ما شده ای. اما این جماعت سرکوبگر بی رحم حرمت عواطف مادرانه ات را شکستند و به دستان نازنینت دستبند زده و به جرم دفاع از فرزند به اسارت برده اند.
اکنون بیش از یک سال از حبس ظالمانه ای که به خاطر فعالیت های حقوق بشری و حمایت از کودکان کار برایم صادر شده، می گذرد، حبس به خاطر فعالیت در راه درستی که به آن معتقد بودم و هستم و برای آزادی هایی که آرزو داشتم تا شاید فردایی بهتر رقم زده شود.
مادر عزیز، حبس در سلول انفرادی، تحمل فشار بازجو، تحدید و توهین و شکنجه های روانی، تحمل شرایط غیر انسانی بازداشت و زندان برایم قابل تحمل بوده و هست. آنچه برایم قابل تحمل نیست، اعتصاب غذای توست! ابتدا از من پنهانش می کردند ولی از وقتی شنیدم، بی قرار و پریشانم. گویا اینان از نابودی پاکان ابایی ندارند. آنگاه که تدبیرشان دستگیری مادران زندانیان سیاسی است، دیگر چه کسی در امان است ؟ اینان از به بند کشیدن مادران آزادی خواه شادمان میشوند. اعتصاب غذا برایم دشوار است اما نه به خاطر گرسنگی که به دلیل بی خبری از حال تو و نگرانی از سلامتی ات !
دلم گرفته است، نیازمند گرمای حضور تو هستم. به اعتصاب غذایت پایان بده تا ادامه این راه برایم هموارتر شود. بگذار، در زیر بار این همه ظلم، با اطمینان از سلامتی ات جان تازه ای در رگ هایم جاری شود.
مادر عزیزم، همانطور که به طلوع آفتاب فردایمان ایمان دارم، می دانم که این مهر مادری و این رنج بی پایان بی ثمر نخواهد بود و روزی فرا می رسد که دیگر هیچ فرزندی برای ابراز عقیده اش زندانی شود و نه هیچ مادری برای دفاع از فرزندش.
فدای تو امید
زندان اوین ، 6 آذر 1394