گفت و گو با چند زندانی محکوم به اعدام

چهل و دو ساله و از اهلی بابل است. وقتی دستگیرش کرده اند یک کیلو کراک با خودش حمل می کرده، حسین می گوید : «همسرم مرا لو داد، او تنها کسی بود که از وجود کراک ها خبر داشت، جلوی ماشینم را گرفتند، دقیقا رفتند سر وقت کیسه ای که زیر صندلی راننده جاسازی کرده بودم اما از او کینه به دل نگرفته ام چون مسیر اشتباهم را متوقف کرد».

حالا حکم اعدامش صادر شده، گرچه بارها به این حکم اعتراض کرده اما در نهایت در دادگاه تجدید نظر نیز اعدامش تایید شده است. «حسین» می گوید بر خلاف بسیاری از زندانی ها که در زندان به خلاف بیشتر رو می آورند، او در زندان اعتیادش را ترک کرده، قرآن می خواند،  به معنای واقعی در اینجا از درون متحول شده و بابت گذشته اش پشیمان و نادم است. می گوید فقر شدید مالی، بدهکاری و شرمندگی پیش چشم زن و بچه اش که به نان شب محتاج بوده اند، او را به این مسیر خطرناک و تاریک کشانده است.

می داند اگر قانون «حذف مجازات اعدام برای متهمان مواد مخدر» توسط مجلس و دولت و ارگان های مربوطه به تصویب برسد، باز در شرایط او تغییری ایجاد نمی کند، چون به نظر قاضی، او قاچاقچی عمده مواد محسوب می شود و خودش می داند مرگش در زندان حتمی است.

حسین از این که بعد از مرگش، مهر فرزند یک قاچاقچی و جنایتکار روی پیشانی فرزندش باقی می ماند، احساس دلتنگی می کند. او دلش می خواهد قبل از مرگش از تمامی جوانانی که باعث آلودگی شان شده، از خانواده هایی که بنیانش را لرزانده و از مادرانی که به خاطر اعمال نابخردانه اش اشک ریخته اند، طلب حلالیت کند.

اما همه زندانیانی که به جرم تولید یا توزیع مواد مخدر در زندانند و حتی به اعدام محکوم شده اند، مثل حسین نادم و پشیمان نیستند. برخی از آنها با اینکه زیر تیغند اما شغل توزیع مواد را در زندان هم پی می گیرند.

«هادی.ع» چهل و دو ساله است. او از هفت سال پیش تاکنون به خاطر حمل چهارصد گرم شیشه، ساکن زندان است. هادی هنوز هم در زندان مثل برخی دیگر از همبندی هایش شیشه مصرف می کند. هادی می گوید آخر خط است و اسمش در لیست اعدامی هایی هایست که به زودی حکمشان قرار است اجرا شود.

همسر هادی در همان روزهای اولی دستگیری اش، دست بچه هایش را گرفته و رفته خانه پدرش و بعد از آن هم به مدد قانون طلاق گرفته، نه زن و نه بچه هایش در طول این هفت سال به ملاقاتش نیامده اند و مادر پیرش تنها کس اوست که گاهی به او سر می زند و نگران است. هادی در برابر این پرسش که چرا کماکان خرید و فروش مواد را در زندان هم ادامه می دهد، می گوید: « چاره ای بجز خرید و فروش مواد درزندان برای گذران زندگی هم ندارم، کسی از بیرون نمی تواند برایم پول بفرستد. مادرم با کمک این و آن روزگارش می گذرد، تمام اموال من که یک آپارتمان کوچک بوده، توسط قوه قضاییه توقیف شده، چون او در آن آپارتمان اقدام به تولید شیشه می کرد.

او اعتقاد دارد که قوه قضائیه در برخورد با پرونده ها تبعیض قائل می شود: «بیشتر هم پرونده ایی هایم که متهم به نگهداری و حتی خرید و فروش مواد، تا حدود صد گرم بودند، با دیده اغماض و گذشت قاضی به جای اعدام به حبس محکوم شدند و حالا دارند دوران حبس شان را می گذرانند.»

«احمد» زندانی دیگری است. او پیش از این در بند اعدامی های زندان تبریز بوده و اکنون به زندان رجایی شهر منتقل شده است. احمد می گوید به خاطر حمل و جا به جایی چهل کیلو تریاک بازداشت شده و در دادگاه بدوی به اعدام محکوم شده اما توانسته ثابت کند نسبت به این کار آگاهی نداشته و فقط مواد را حمل می کرده و از مقصد و مبدا مواد بی خبر بوده و به همین دلیل هم حکم اعدامش اکنون به۱۵سال حبس کاهش یافته است: « اولش حکمم اعدام بود اما با دستگیری اعضای اصلی باند که سه نفر بودند و همه آنها هم حکم اعدام گرفتند، اتهام  من از قاچاقچی به حمل مواد تغییر کرد و حکم اعدامم به پانزده سال زندان تبدیل شد».

او می گوید از طبقه متوسط جامعه است و درآمد اصلی را رٶسایش به جیب می زدند و هنوز هم چند میلیارد پولی که از طریق ترانزیت مواد مخدر به دست آورده اند را به دادگاه تحویل نداده اند، چون آنها این پول را با پولشوئی برای آینده خانواده خودشان باقی می گذارند.

به اعتقاد زندانی دیگری به نام «نعمت» که پنجاه و دو ساله است و مدتی را در زندان یزد بوده و اکنون در زندان رجایی شهر به سر می برد، عملا قانون مجازات اعدام در مورد قاچاقچیان اصلی مواد مخدر اجرا نمی شود: «در مورد آدم های رده بالا چون دست به جیب می شوند همه چیز به دیده اغماض نگریسته می شد و عملا دادگاه ها حکم اعدامی که طبق قانون به آنها داده اند را بعد از مدتی می شکنند و به حبس تبدیل می کنند اما تنها افراد خرده پا و بی بضاعت در این میان آسیب جدی می بینند.»

او می گوید در یک مورد، ماجرا فرق می کند: « صاحبان آشپزخانه تولید مواد مخدر صنعتی با شدیدترین مجازات ها روبرو می شوند آنها در صورتی که از طرف پلیس مبارزه با مواد مخدر دستگیر شده باشند، هیچ راه فراری ندارند اما بعضی از این افراد بعدها در خاطراتشان در زندان تعریف می کنند که در کار تولید بوده اند اما چون از طرف کلانتری و پاسگاه، بازرسی و دستگیر شده اند، با  دادن رشوه، مشمول چشم پوشی هایی هم شده اند.»

با وجود این، در بند مواد مخدر زندان قزل حصار که تا چند ماه پیش ساکن آنجا بوده، صدها زندانی با حکم اعدام وجود دارند که منتظر اجرای حکمشان هستند.

«رضا» یکی دیگر از محکومان به اعدام است که با یک باند بزرگ دستگیر شده و با وجودی که بیست نفر از هم بندیانش را در ماه های گذشته اعدام کرده اند، اما حکم او هنوز هم اجرا نشده است.

او با یک اعدامی دیگر هم بند است، مردی که بیش از سه بار به علت مشروب خواری دستگیر شده، حد بر او جاری شده و قرار است اعدام شود. رضا دستش برسد در داخل زندان مواد جا به جا می کند. می گوید نیاز به پول دارد، یک زندانی مخارج دارد. غذای زندان بسیار بی کیفیت است. به هر حال تنها راه درآمدزایی درون زندان از محل خرید و فروش مواد مخدر است. رضا پدر سه فرزند است و تعریف می کند که برادرش هم با یک جرم مشابه اعدام شده است. او با اشاره به اینکه حتی اعدام برادرش او را از مسیری که در پیش گرفته بوده ، نترسانده توضیح می دهد که: «اعدام نه تنها باعث توقف وقوع جرم نمی شود حتی آن را کاهش نمی دهد و حالا که برداشتن حکم اعدام از مجرمان جرایم مربوط به مواد مخدر هیچ مشکل شرعی ندارد، با بخشیدن متهمان بخش مواد مخدر می شود آنها را به رافت و مهربانی هدایت کرد و طبعا این کار بیشتر از طناب دار موثر خواهد بود.»

این روزها خبر ارائه طرح «حذف مجازات اعدام متهمان مواد مخدر» که توسط ۷۰ نماینده در مجلس شورای اسلامی مطرح شده، دیوارهای زندان را در نوردیده و زبان در زبان منتقل می شود، زندانیان بند مواد مخدر خوشحالند، آبی زیر پوستشان دویده و امید در چشم هایشان دیده می شود، «شاید من هم جزو بخشوده شدگان باشم» این جمله ای است که هر کدام از آن محکومان به اعدام هزاران هزار بار ته ذهن شان مرور کرده اند. روزنامه های تکراری سر ظهر خریداران زیادی دارد. همه می خواهند بدانند در مجلس چه خبر است؟

فرشته ناصحی

Related posts

Leave a Reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.