اسمش محمدرضا است و تا به حال چند بار تا پای چوبه دار رفته و برگشته، برادرش میگوید: «هربار که خبر میدهد که به ملاقات بیایید قرار است حکم اجرا شود، همه ما یکبار میمیریم و زنده میشویم.»
آخرین بار همین دیروز بوده که آنها راهی زندان عادل آباد شیراز شدهاند تا با محمدرضا حدادی، برادر بیست و هشت سالهشان برای آخرین بار خداحافظی کنند. قرار بود حکم اعدام او امروز صبح در زندان اجرا شود.
برادرش میگوید: «ما که دو شب است نتوانستهایم بخوابیم امروز از صبح خیلی زود دم دادستانی بودم. انقدر گریه کرده بودم که نگهبان دلش به حالم سوخت. وقتی معاون دادستان آمد، نگهبان صدایم کرد و او را نشانم داد، با همان حال زار خودم را به او رساندم و دیگر نتوانستم کنترل کنم، آنقدر گریه کردم. اما معاون دادستان گفت، اجرای حکم اعدام برادرم متوقف شده و پرونده مجددا بررسی میشود.»
حالا حسین احمدی نیاز؛ وکیل محمدرضا مشغول پیگیری امور اداری پرونده است. محمدرضا سیزده سال است که در زندان به سر میبرد. درست از وقتی پانزده ساله بوده. او آبان ماه سال ۸۲ با همدستی چهار نفر دیگر رانندهای را به قتل میرساند. جسد راننده را سوزاندهاند و او را دفن کردهاند. چند روز بعد از این حادثه یکی از متهمان دستگیر میشود و با اعتراف او بقیه همدستانش دستگیر میشود. متهمان این پرونده مدعی میشوند که قتل توسط محمدرضای پانزده ساله به تنهایی صورت گرفته است.
روزنامه شرق از قول یکی از متهمان مینویسد: « ما پنج نفر بودیم، برای اینکه ماشین سرقت کنیم این کار را کردیم. ابتدا سوار ماشین مرد میانسال شدیم و بعد در راه من با واردآوردن ضربه سنگ بر سر او بیهوشش کردم. زمانی که به هوش آمد پیشنهاد ما این بود که رهایش کنیم و ماشین را برداریم و برویم، اما محمدرضا با تسمه پروانه به جان مرد نیمهجان افتاد. او تسمه را دور گردن او پیچید و خفهاش کرد بعد هم با بنزین او را سوزاند. ما در قتل نقشی نداشتیم. محمدرضا بهتنهایی این کار را کرد.»
محمدرضا هم در اعترافات اولیهاش قتل را به گردن گرفت اما بعد آن را انکار کرد و گفت: «همدستانم از من خواستند چون سنم کم است به قتل اعتراف کنم. آنها به من گفتند تو بچه هستی و اولیایدم و دادگاه حکم قصاص برای تو اجرا نمیکنند اما برای ما حکم قصاص صادر میشود حتی به من گفتند پول بیشتری به من میدهند. محمدرضا گفت: پدر من تعداد زیادی فرزند دارد و ما در وضعیت مادی بسیار بدی به سر میبریم، بههمیندلیل هم فریب دوستانم را خوردم و قبول کردم سرقت کنیم و بعد هم قبول کردم در قبال دریافت پول بیشتر، به قتل اعتراف کنم. در حالیکه من این کار را نکردهام.»
حکم اعدام محمدرضا با توجه به اعترافات اولیه او و گفتههای دیگر متهمان که به گفته برادر محمدرضا همگی در آن زمان بالای بیست و دو سال سن داشتند، صادر شد. برادر محمدرضا میگوید: « برادر من واقعا قاتل نیست او را برای دزدی اغفال کردند و بعد هم فریب خورده و قتل را به گردن گرفته است.»
برادر محمدرضا ویدئویی که به صورت مخفیانه در زندان گرفته شده است. در این ویدئوی هفت دقیقه ای، یکی از متهمان عنوان میکند که با وعده گرفتن ۸ میلیون تومان پول، محمدرضا قتل را گردن گرفته است.
در این سیزده سال بارها حکم محمدرضا به دایره اجرای احکام سپرده شده و هربار به دلیل این که او در زمان ارتکاب قتل کمتر از هجده سال داشته، جلوی اجرای حکمش گرفته شده است.
در واقع با تصویب ماده ۹۱ قانون مجازات اسلامی جلوی اعدام کسانی که در زمان جرم کمتر از هجده سال سن داشتهاند، گرفته شده است. این ماده میگوید: « در جرائم موجب حد یا قصاص هرگاه افراد بالغ کمتر از ۱۸ سال، ماهیت جرم انجام شده و یا حرمت آن را درک نکنند و یا در رشد و کمال عقل آنان شبهه وجود داشته باشد، حسب مورد با توجه به سن آنها به مجازات های پیش بینی شده در این فصل محکوم می شوند.»
محمدرضا وکیل نداشته که این قانون را روی پروندهاش بگذارد: «بضاعت مالی خانوادهمان در حدی نبود که بتوانیم برای برادرم از ابتدا وکیل بگیریم. برای همین چندبار پروندهاش به اجرای احکام رفته. هر بار که به محمدرضا اعلام میکنند به خانواده ات بگو برای آخرین ملاقات بیاییند آب میشود» دیروز هم او را در بهداری زندان به آغوش کشیدهاند: «هفته پیش محمدرضا کلیهاش را عمل کرد و دو روز پیش هم تازه بخیهاش را کشید. دلم میخواست یکی حال دیروزش را ببیند. حال زارش با حال دو هفته پیشاش قابل مقایسه نبود. ما هم هرکدام مان هربار میمیریم.» دوباره چند لحظه ساکت میشود و بعد میگوید: «یکبار که قرار بود حکم اجرا شود خواهرم از شدت فشار عصبی دست به خودسوزی زد. او حالا فلج شده و …» چند لحظه سکوت میکند و میگوید: «بدبختی که گریبانگ یر میشود تمامی ندارد اما ما امیدواریم یک روز تمام شود، یک روز همه این بدبختیها تمام شود.»