این گزارش، حکایت کارگری است که بعد از یک ماه جوشکاری، عفونت دستانش امکان هر نوع فعالیت را برای تمام عمر از او گرفت.
به گزارش تارنگار حقوق بشر در ایران به نقل از ایلنا، بختشاهی کارگر ۲۶ سالهای است که در حال حاضر ساکن یکی از شهرهای گیلان است. دوسال و نیم پیش از این، وقتی برای کار راهی تهران شد، نمی دانست که روزی عفونت و ورم دستانش، او را خانهنشین خواهد کرد.
حالا بخت شاهی جوان به دنبال بیمه از کارافتادگی است که آن هم هنوز بعد از گذشت ۵ ماه، به نتیجه نرسیده. او از طرف دیگر درگیر شکایت از شرکتی است که هنوز حاضر نشده دیه ۲۵ درصدی تعیین شده توسط دادگاه را بپردازد.
بعد از قریب دو سال دوندگی، سهم من با این جوانی تباه شده و با این وضعیت که دیگر قادر به کار کردن نیستم، فقط دیه ۲۵ درصدی است که آن را هم هنوز کارفرما نپرداخته.علامت خطر بود اما کارفرما گفت اشعه ضعیف است
این جوان این روزها احساس درد و استیصال دارد، درمانده است و با این وجود، سعی می کند حکایت را به ترتیب روایت کند: به تهران که آمدم در شرکت پیمانکاری “انهار” به عنوان کارگر ساده استخدام شدم. چندی بعد، این شرکت مرا در اختیار شرکت دیگری گذاشت که کار پرتونگاری انجام میداد. روی دستگاهی که با آن کار میکردم، علامت خطر بود اما کارفرما می گفت اشعه این دستگاه ضعیف است و خطری برایم ندارد.
بخت شاهی فقط دو هفته با یک دستگاه کار میکند. کارش عکسبرداری از محل جوشکاری لولههای گاز است که پس از آن، به ناگهان دچار ورم دست چپ میشود.
“به دلیل ورم دستم مرخصی گرفتم و به شهر خودم بازگشتم، در مدت کوتاهی در انگشتان دست چپم زخمهای عمیق ظاهر شد، همراه با درد شدید و عفونت که سریعا به اطلاع شرکت رساندم که پیشنهاد دادند جهت مداوا به تهران نزد پزشک متخصص پوست بروم ، به تهران رفتم و دکتر برایم دارو تجویز نمود که متاسفانه هیچ تاثیری در بهبود زخمهایم نداشت و حالم روز به روز بدتر می شد. بعد از مدتی احساس کردم انگشتان دست چپم خم نمی شود و دستم در حال خشک شدن است. درد شدید انگشتانم طاقتم را بریده بود که باز با شرکت تماس گرفتم و وضعیت بد جسمانیم را به اطلاع آنها رساندم که آنها مجبور شدند مرا نزد پزشک سازمان اتمی ببرند.”
از اینجاست که حکایت این کارگر جوشکار وارد مرحله جدیدی می شود. تشخیص پزشکان این است: «آسیب جدی به علت برخورد با اشعه گاما».
بخت شاهی می گوید: لباس محافظ نداشتم، آموزش ندیده بودم، دستگاه هم غیر استاندارد بود، حالا خانه نشین شده ام و مخارج درمانم برعهده پدر کارگرم است که او هم در یک سبزی فروشی کار می کند و تنگدست است.
کارفرما میگوید: یک حادثه شغلی بوده است
او میگوید: روزی بیست تا قرص می خورم، این همه خرج درمان، هر روز عفونت و پانسمان، امانم را بریدهاست. هیچ امیدی به آینده ندارم، به زودی انگشتانم قطع میشوند.
حالا بعد از دوسال، این همه رایزنی و پیگیری بخت شاهی به هیچ جا نرسیده است، در کمال ناباوری دادگاه فقط ۲۵ درصد غرامت تعیین کرده و بیمه از کارافتادگی هم هنوز به او تعلق نگرفته.
اما جالب است که کارفرما ادعا میکند چیزی که بر سر این جوان ۲۶ ساله آمده، فقط یک حادثه شغلی ساده بوده است. میگوید، دادگاه در این مورد تصمیم گرفته و حکم هم صادر شده، دیگر حرفی نیست، دیگر مشکلی وجود ندارد، دینی بر گردن ما نمانده است.
بخت شاهی میگوید: میخواهم بایستم. توقف کنم تا این روزها بگذرند چرا که امیدی به بهبودی که هرگز، به احقاق حقم و عدالت هم دیگر امید ندارم.
اگر کارگر گفت بلدم یا کارکردهام، قبول نیست
و اما «شهرام غریب»، کارشناس ایمنی در مورد این اتفاقی که رخ داده و مسائل ایمنی مرتبط با آن میگوید: در صنعت و مخصوصا در جوشکاری، استفاده از تجهیزات حفاظت فردی حرف اول را میزند و همینجاست که علت اصلی بایستی توسط مراجع ذیصلاح واکاوی شود. پس در ابتدا باید مشخص شود که آیا این کارگر، تجهیزات حفاظت فردی در اختیار داشته یانه.
این کارشناس ایمنی ادامه میدهد: مساله مهم بعدی، آموزش است، اگر آموزش های لازم به کارگر داده نشود باز هم قصور متوجه کارفرماست. وقتی کارگری برای کار از شهری به شهر دیگر میرود، به محض ورود به کارگاه جدید باید آموزش ببیند.
غریب تاکید میکند: اگر کارگری گفت بلدم یا قبلا کار کردهام، قبول نیست و کارفرما نباید بپذیرد؛ تا سندی دال بر آگاهی و تخصص کارگر نباشد، آموزش الزامی است.
حالا بخت شاهی که به گیلان برگشته و در خانه پدر ساکن شده، میگوید: این روزها دیگر هراسی ندارم، نه ترس از دست دادن دارم و نه امید به دست آوردن، شما صدایم را به همه جا برسانید، قصه ام را روایت کنید.
این قصهها و روایتها گرچه انگشتان این جوان ۲۶ ساله را به او برنمیگرداند، ولی شاید تلنگری باشد برای خیلی ها که شاید طریقی بهتر در پیش بگیرند؛ طریقی انسانیتر که برای رشد صنعت و افزایش بهرهوری و انباشت بیش از پیش سرمایه، نیازی به قربانی شدن خیلیها نباشد.
ولی تا زمانی که از یک طرف قوانین ایمنی، لازم الاجرا تر و سفت و سخت ترتدوین نشوند و نظارت هم علیالخصوص بر کارگاههای متوسط و کوچک، دقیق تر و سازمانیافته ترانجام نشود، و از طرف دیگر راه فرار از قانون و ساده کردن مجازاتها وجود داشته باشد، بدیهی است که انگشتان عفونی بختشاهی تنها مشتی است نمونه خروار که شاید برحسب اتفاق است که از پرده بیرون افتاده است.