محمد نظری، زندانی که از ۹ خرداد ماه ۱۳۷۳ به اتهام عضویت در حزب دمکرات کردستان ایران بازداشت و زندانی شده و در حال حاضر با حکم “حبس ابد” در زندان رجایی شهر کرج نگهداری میشود گفت که بیش از ۲۷۱ ماه از مرخصی محروم است.
به گزارش تارنگار حقوق بشر در ایران به نقل از کمپین بین المللی، محمد نظری گفت که “اداره اطلاعات” شهر ارومیه مانع آزادی او است و بعد از تحمل نزدیک به ۲۳ سال زندان درحالی که به دلیل «بیماری» و به دستور پزشک متخصص برای درمان باید به بیمارستانی در خارج از زندان اعزام شود اما چون “پرونده اش گمشده” مجوزی برای اعزام او به بیمارستان صادر نمیشود.
محمد نظری، فرزند حمد الله، در حال حاضر ۴۵ ساله و اهل شهر شاهین دژ از توابع استان آذربایجان غربی است که روز ۹ خرداد ماه ۱۳۷۳ در سن ۲۳ سالگی به اتهام عضویت در حزب دمکرات کردستان ایران در شهر بوکان بازداشت و بعد از ۳ ماه نگهداری در سلولهای بازداشتگاه “ستاد خبری اداره اطلاعات” در این شهر به زندان مهاباد منتقل شد. او ابتدا توسط شعبه یک دادگاه انقلاب شهر مهاباد به اتهام “عضویت در حزب دمکرات کردستان” محاکمه شد و بعد از ۶ ماه پرونده این زندانی به شعبه یک دادگاه انقلاب شهر ارومیه به ریاست قاضی جلیلزاده ارجاع شد و در این دادگاه نیز بار دیگر به همان اتهام محاکمه و به “اعدام” محکوم شد. محمد نظری به حکم صادره اعتراض کرد اما این اعتراض به جایی نرسید و نهایتا در عید قربان سال ۱۳۷۸ با “یک درجه عفو” حکم “اعدام” او به “حبس ابد” تبدیل شد.
محمد نظری که اکنون در زندان رجایی شهر کرج زندانی است گفت: “من ۲۰ تیر ماه ۱۳۵۰ متولد شده ام. تاریخ دستگیریام ۹ خرداد ۱۳۷۳ است. بیشتر از نصف عمرم را در زندان می گذرانم باز هم مشکلی نیست. من هیچ چیزی از اینها نمیخواهم. فقط می گویم به من بگویید که پرونده من کدام دادگاه است که بتوانم یک مجوز بیمارستان بگیرم. نه آزادی میخواهم نه چیز دیگری. فقط یک مجوز برای بیمارستان. حتما باید مثل بعضیها اینجا بمیرم؟ چه باید بکنم؟ ما حقوقی هم داریم در این مملکت. پرونده من چرا باید بعد از نزدیک ۲۳ سال ناپدید شود؟ گم شود؟ هیچ دیوانهای نمیتواند این را قبول کند.”
این زندانی از سال ۱۳۷۳ تا سال ۱۳۸۶ در زندان ارومیه در آذربایجان غربی زندانی بود و ۱۲ آذر ماه سال ۱۳۸۶ به زندان رجایی شهر در کرج منتقل شده است. او گفت: “ما در زندان ارومیه نه نفر بودیم که بدون هیچ گونه سئوال و جواب یا توضیح، ما را به زندان رجایی شهر انتقال دادند. پنج نفر از ما حکم حبس ابد داشتیم که دو نفر در همین زندان فوت کردند و ماندیم سه نفر با حکم حبس ابد. چهار نفر دیگر هم حبس شان تمام شد یعنی تا روز آخر حبس شان را کشیدند و آزاد شدند. ما ماندیم و هیچ توضیحی هم به ما ندادند که چرا ما باید به اینجا منتقل شویم. از وقتی هم آمدیم اینجا هیچ دادگاهی مسئول پرونده من نیست مثل توپ پاس می دهند از تهران به کرج، ارومیه، مهاباد و برعکس.”
محمد نظری گفت که بعد از نزدیک ۲۳ سال زندان در وضعیت بلاتکلیفی به سر می برد: “من کلا بلاتکلیف شده ام کرج می گوید به ما ربطی ندارد. تهران می گوید به ما ربطی ندارد. مهاباد می گوید به ما ربطی ندارد. یعنی پرونده من را یا گم کرده اند یا می خواهند اذیت کنند. من از یک سال پیش دیسک گردن دارم. یک ماه پیش دکتر متخصص دستور اعزام مرا به بیمارستان داد ولی نه [دادگاه انقلاب]کرج به من مجوز می دهد نه [دادگاه انقلاب]تهران. چندین بار هم نامه نوشتیم حتی رئیس زندان نامه نوشت اما متاسفانه هیچ خبری نشد. دست ها و پاهای من بعضی وقت ها واقعا از کار می افتند متخصصین زندان واقعا نمی دانند درد من چی است یکی می گوید قلبت است یکی میگوید دیسک گردن و باید عمل شوی. مجوز نمی دهند بروم بیمارستان من دیگر چه می توانم بگویم.”
او درباره اتهام و پرونده خود توضیح داد: “در اطلاعات بوکان، بازجو همه جرایم را جمع کرد گذاشت کنار و می گفت تو خانواده شهید هستی، ترک هستی. شیعه هستی، چرا رفتی در یک گروه سنی مذهب؟ من چه بگویم؟ اوج حماقتشان همین است. می گوید چرا رفتی طرف سنیها چرا نرفتی طرف شیعهها. پارسال نماینده وزارت اطلاعات به زندان آمد نزدیک یک ساعت با هم حرف زدیم. گفت تعهد بده دیگر نروی طرف آنها. گفتم قبول. تعهد را زمانی میدهم که آزاد شده باشم نه در زندان. چون در زندان ما خیلیها را دیدیم توبه نامه نوشتند، تقاضای عفو کردند، ولی الان دارند میمیرند. نمونههایش را خیلی در زندان داریم. واقعا دارند میمیرند و من اینها را میبینم. ولی واقعا ناامیدم میکنند. وقتی وکیل می گیرم بدون هیچ دلیل انصراف میدهد چه می توانم بگویم؟ هزاران هزار نفر در خیابان ها قدم میزنند که هوادار حزب دموکرات هستند من چرا اینجا هستم؟ به رئیس زندان هم گفتم من اگر شمر بودم و سر امام حسین را بریده بودم این همه ظلم به من نمی کردند. یا اینها نمیدانند حبس ابد یعنی چی یا اصلا هیچ وقت حبس نکشیدهاند که کیلویی حکم حبس میدهند.”
محمد نظری ۶ شهریور ماه ۱۳۹۱ با دوختن لب های خود دست به اعتصاب غذا زد و “خواستار اعاده دادرسی در پرونده” خود شد، خواستهای که هیچ وقت مورد توجه مقامهای قضائی و دادگاه انقلاب قرار نگرفت. او گفت: “تا حالا شاید ده بار تقاضای اعاده دادرسی کردهام. گفتم میرویم حرف میزنیم اگر شما خلاف گفتههای من را ثابت کردید، حکم اعدام را بنویسید من امضا میکنم در غیر این صورت بدون هیچ شرط و شروطی من باید آزاد شوم. جواب ندادند. خواهر و برادرم برای من تقاضای عفو کردند و پرونده به دادستانی کل کشور رفت. دادستانی کل کشور دستور بررسی مجدد پرونده مرا به دادگاه مهاباد داد. دو سه ماه تقریبا طول کشید و در نهایت دادگاه مهاباد با آزادی من موافقت کرد و یک نامه هم برای رئیس زندان رجایی شهر فرستاد و گزارش حسن اخلاق و انگشت نگاری مرا خواستند. همه چیز برای آزادیام تکمیل شد در لحظه آخر اما اطلاعات ارومیه جلوی عفو و آزادی مرا گرفت. بعد هم که تقاضای انتقال به زندان ارومیه دادم و رئیس زندان قبول کرد و دادستان تهران، عباس جعفری دولت آبادی، قبول کرد اما یک نامه از اطلاعات ارومیه آمد که به هیچ عنوان نه با آزادی و نه با انتقال من موافقت نشود. نامه هم نوشتیم به وزارت اطلاعات باز هیچ جوابی نگرفتیم.”
خانواده محمد نظری در استان آذربایجان غربی در شمال غرب ایران زندگی میکنند و با توجه به دوری مسافت کرج تا محل سکونت آنها امکان ملاقات با او را ندارند. این زندانی سیاسی گفت: “سال ۹۰ به مادرم گفته بودند اگر بروی بیت خامنه ای به تو کمک میکند. مادرم با هزار آرزو رفت بیت خامنه ای اما به او گفته بودند که شانس آوردی اعدام نشده. همین یک جمله باعث شد مادرم سکته مغزی کرد و تمام فوت کرد. برادرم هم امسال فوت کرد و حالا تنها یک خواهر دارم که در شهرستان بوکان است و نمیتواند پیگیر پرونده من شود هرکجا هم میرود یا می گویند انشالله درست می شود یا میگویند برو شکر خدا کن که اعدام نشده. اینجا(زندان رجایی شهر) هم که هستم سالی یکبار هم ملاقات ندارم.”
محمد نظری گفت که صرف اتهام هواداری از حزب دموکرات کردستان، جرم نیست اما او به دلیل این اتهام در زندان به سر میبرد و هیچ کسی هم پاسخگوی او نیست. آقای نظری گفت: “هواداری از حزب دموکرات کردم این گناه نیست طبق قوانین خودشان جرم نیست. نمیدانم واقعا پرونده من کلا در زندان شده یک جوک. بعد از ۲۳ سال پرونده من گم شده یا نمیخواهند جواب دهند یا گم کرده اند. الان هم دست من خالی است به هیچ کجا نمی توانم اعتراض کنم.”
این زندانی بعد از تحمل ۲۲ سال زندان گفت: “کسی را ندارم پی گیر پرونده ام باشد. هزار نامه نوشتم. به هرکجا در فکرتان بگنجد نامه نوشتم، اما تقاضای عفو و بخشودگی نکردم چون من کار خلافی نکردهام گناهی مرتکب نشده ام، دزدی نکردم، به ناموس مردم نگاه نکردم سر یک عقیده که نتیجه تبعیضی است که حکومت علیه ما انجام می دهد این همه سال زندان هستم.”