ابراهیم فیروزی، نوکیش مسیحی محبوس در زندان رجاییشهر کرج، با نگارش نامهای سرگشاده و با بیان خاطرهای از اولین رای خود، به صورت تلویحی از انتخابات غیردموکراتیک در ایران انتقاد کرده است.
متن کامل نامه ابراهیم فیروزی که براى انتشار در اختیار تارنگار حقوق بشر در ایران قرار گرفته است، در پی میآید:
«جوانی هستم تولد یافته در دهه شصت، بزرگ شده تحت حاکمیت حکومتی که خود را هم اسلامی هم مردمی میخواند. بنابراین روی ارز رایج مملکت من نام جمهوری اسلامی ایران نوشته شده است.
امیدوارم از مطالعه این نوشتار به دنبال تحلیل سیاسی انتخابات حکومت ولایت مطلقه فقیه نباشد زیرا تحلیل وظیفه متخصصان است و من شهروندی هستم که شنیدم زمان نام نویسی برای کاندیداتوری ریاست جمهوری به پایان رسیده است. نگاهی به پوشش خبری رسانههای ایران در خصوص ثبت نام کنندگان انداختم، مثل سایر دورهها بود یعنی رسانههای حکومت از اشخاص عادی گزارش تهیه میکردند و علت کاندید شدن آنها را جویا میشدند. بدون شک اگر سه دهه در سیستم حکومتی حاکم زندگی نکرده بودم با دیدن این گزارشها انتخابات ایران را آزاد میخواندم زیرا برای کاندید شدن نیازی به حزب ندارند و هر مرد ایرانی با ارائه مدرک هویتی میتواند ثبت نام کند.
خاطرهای از انتخابات دولت در ایران از سن یازده سالگی دارم:
معلم کلاس پنجم ابتداییام، روزی سر کلاس برایمان در مدح سیستم انتخابات دولت در ایران توضیح داد. بخش مهم گفتارش این بود: توی آمریکا اگر دولت بر خلاف میل مردم کاری صورت دهد، مردم دولت را تغییر میدهند به این علت دولتهای آمریکا آنچه را که مردمشان میخواهند انجام میدهند، اما در ایران اینگونه نیست، مردم نمیتوانند به هوای نفس خود دولت را مجبور به گرفتن تصمیمی بکنند.
برای پسر بچه یازده ساله که اولویتش رویش سریعتر …. بود این توضیحات اهمیتی نداشت. زمانی که طفل بودم چون اطفال میاندیشیدم لیکن الحال طفولیت را پشت سر گذاشتهام و در تعجب هستم که چرا معلم ابتدایی اینگونه در مدح انتخابات دولتهای ایران سخنرانی میکرد؟
آیا میتوانیم روش آلمان ناری را مشابه بگیریم؟ زیرا آن زمان از سنین کم کودکان را در گروههای با اسامی مختلف با هدف گرایش ذهنی آنها به سوی تفکرات نازیسم تربیت میکردند تا در بزرگ سالی نازیسم را بالاترین آرمان اجتماعی تلقی کنند.
البته معلم من دولتهای ایران و آمریکا را با هم مقایسه کرد زیرا گمان بر این است که آمریکا مهد دموکراسی و مردم سالاری است. اگر معلمم را دوباره و در زمان حاضر ملاقات کنم بسیاری دیگر، اکنون نگرشی کاملاً متفاوت به سخنرانیاش دارد زیرا در آن زمان مدت زیادی از پایان چنگ ایران و عراق نمیگذشت و حکومت عدم پیشرفت کشور را به بازسازی تخریبهای جنگ نسبت میداد تا ملتی که برای آزادی قیام کرده بود برای مطالبات بر حق خویش صبر کند. حکومت به این صبر فریبانه برای استحکام پایههای حکومتی که خودش در سر میپروراند نیاز داشت.
علت انقلاب سال ۵۷ روی کار آمدن حکومت مردمی بود، یعنی همام مانورهای تبلیغاتی که رسانههای حکومت ایران همیشه سان میبندند. اما اکنون من کودک یازده ساله نیستم و آرزویم رشد سبیل پرپشت لبم نیست.
اکنون جوانی هستم خواهان رندگی در جامعهای که به عنوان شهروند، پلیس یا نیروی امنیتیاش هنگامی که در کنارم قرار میگیرند احساس امنیت کنم نه اینکه اگر پولی برای باج در جیب نداشتم خود آنها عاملی برای ایجاد نا امنی باشند. اکنون خواهان داشتن شغلی مناسب با تواناییام هستم که درامدش کفاف زندگیای آبرومندانه را داشته باشد، خواهان آزاد بودن در تصمیمات خصوص ام هستم، خواهان مطلع شدن از وقایع کشور بدون سانسور هستم خواهان پیشرفت نسبت به حکومت قبلی در جهت سامان دهی جامعه هستم تا با داشتن جامعهای مناسب، زندگی اجتماعی خود من از کیفیت بیشتری برخوردار شود.
برای اولین بار اگر به سن رأی دادن رسیدم با شوق شرکت در سرنوشت کشورم به تحقیق در خصوص نحوه انتخابات پرداختم. فهمیدم تمام شهروندانی که گزارشگران رسانههای حکومتی در محل ثبت نام از آنها برای نمایش دموکراسی گزارش پخش کردهاند جایی در بین کاندیدها ندارند زیرا رأی تکتک شهروندان نیست که رئیس جمهور را مشخص میکند بلکه ابتدا حکومت حاکم ثبت نام شدگان را از فیلترهایی که خودش تعیین کرده است عبور میدهد.
فیلتر اول، التزام عملی و اعتقاد به ولایت مطلقه فقیه است. قانون اساسی کنونی حکومت ایران بیش از صد اصل دارد که ولایت مطلقه فقیه که یک صدم از کل آن میشود با وجود این اگر با داشتن توانایی اجرای نود و نه درصد قانون اساسی از فیلتر اول عبور نکنند، حکومت آنها را کنار میگذارد. به عنوان (رأی اولی) برایم قابل قبول نبود که نپذیرفتن یا انتقاد از یک صدم قانون اساسی موجب مردود شدن یک کاندید بشود.
در دوره تحصیل و از طریق رسانههای حکومت، از شرایط حکومت پهلوی و اختیارات شاهنشاه شنیده بودم به طور مثال شاه حق انحلال مجلس ملی، تعیین نخست وزیر، در اختیار داشتن ارتش و … را داشت. با مقایسهای ساده برای ذهن یک نوجوان رأی اولی این سؤال مطرح شد کهف حکومتی که خودش را انقلاب مردمی مینامد با حکومت شاهنشاهی چه فرقی دارد؟ آیا اختیارات شاهنشاه اکنون به ولی فقیه داده نشده است؟ آیا قدرت نفوذ شاه برای انتخاب نخست وزیر، اکنون در صورت خوشبینی به گروهی به نام شورای نگهبان داده نشده است؟
این شورا مسئول پذیرش یا رد کاندیدها برای انتخاباتهای مختلف است. نیمی از آنها را ولی فقیه وقت انتخاب میکند و بدون شک افراد موافق خودش را در چنین جایگاهی قرار میدهد. رئیس قوه قضاییه هم در انتخاب اعضاء شورای نگهبان دخیل است و صد البته همین رئیس قوه قضاییه را نیز ولی فقیه منصوب میکند.
پس نمیتوانم با وجود چنین سیستمی با رأی دادن در سرنوشت کشورم سهیم باشم بلکه فقط مانند کودکی که به طبع نیازش به جست و خیز میپردازد، والدینش فقط بین ساکت شدن یا تنبیه، به او حق انتخاب میدهند.
با توجه به مشاهدات و مطالعات خودم فرق حکومت فعلی با حکومت قبلی را برای خودم با ذکر یک خاطره بیان میکنم.
عصر تابستان سال ۱۳۹۱ مشغول استحمام بودم و با شنیدن صدای جیغ و فریاد بدن خیس را با لباس پوشانیده و به داخل اتاق آمدم. دو دختر غریبه داخل اتاق به مادرم التماس می کردند. مقابل درب منزل, جمعیت زیادی جمع شده بودند و بسیجی های محل را در بین آنها می شناختم. مدتی به گفتگوها گوش سپردم شاید بفهمم به چه علت بسیجی های محل, با باتون درب خانه ام را می کوبند و آن دو دختر غریبه را برای خروج از منزلم تهدید می کنند.
درب را بستم و از میهمانان ناخواندهام خواستم که با آرامش علت ورودشان را توضیح دهند. ماجرا از این قرار بود که یکی از آن دخترها که تصمیم به ازدواج با پسری را داشت با همراهی خواهرش با این پسر قرار ملاقات گذاشته بودند که بسیجیان محله مزاحم آنها شدهاند.
پسر را گرفته بودند اما دختران به اولین منزلی که درب ورودیاش باز بود پناه آورده بودند. مدت زیادی از تصمیم تفکیک جنسیتی دانشگاه توسط حکومت اسلامی نمیگذرد و با توجه به روش ناقصی که حکومت در خصوص مراوده اجتماعی دختر و پسر دارد و خانوادهها نیز اکثراً بنا بر تحمیل آن بر آنها مجبور به پذیرشش هستند عکس العمل آن دو خواهر کاملاً قابل درک میباشد. به میهمانان ترسیدهام اطمینان دادم که بدون رضایت خودشان کسی نمیتواند آنها را از منزل من بیرون ببرد. در این بین هنوز صدای کوبیدن باتون به درب منزل و فریاد تهدید هنوز به گوش میرسید.
انتهای این اتفاق که ادامهاش کمی طولانی است به خوشی تمام شد و دختران را راهی منزلشان کردم.
اگر ذکر این خاطره هنوز نظر مرا برایتان روشن نکرده است توضیح بیشتر اینکه: با توجه به هزینههای مالی و جانی فراوانی که همه گروهها و احزاب اجتماع کشور ایران برای برکناری حکومت شاهنشاهی پرداختهاند نه تنها چیزی تغییر نکرده بلکه همان سرکوبگریها و عدم اجرای خواست مردم در دولتهای ایران هم چنان وجود دارد بلکه شدت نیز یافته است زیرا این خاطره بیان میدارد که دخالت حکومت در امور خصوصی زندکی مردم نیز پیش رفته است خود من نیز تا کنون چهار سال از مجموع ۹ سال حبسی که به خاطر انتخاب مذهب از دادگاه حکومت گرفتهام را تاکنون گذراندهام.
وقتی رأی اولی شدم و دقیقتر به سیستم انتخابات در ایران نگاه کردم بدون اشتیاق و فقط از روی کنجکاوی اولین و آخرین رأی خود را سفید در صندوق انداختم.»