این روزها در زندان رجاییشهر، آقای «میم» مشهورترین چهره است؛ یک زندانی محکوم به اعدام که با طراحی نقشه ای دقیق، از زندان فرار کرد.
به گزارش تارنگار حقوق بشر در ایران به نقل از ایران وایر، به گفته زندانیان رجایی شهر، در زندان او با کسی حرف نمی زد، اهل دوستی نبود، از حداقل کلمات استفاده می کرد و هم بندیانش می گویند شخصیتی آرام و تودار داشت.
او در بند قاتلان زندان رجایی شهر بود ولی یک اتاق کوچک اختصاصی داشت و تنها زندگی می کرد و کسی به ندرت از ماجرای پرونده اش اطلاع داشت.»
«نوید» در زندان با آقای میم آشنا شده بود: «خبر فرارش را که شنیدم، شوکه شدم. او در سکوت کار خودش را کرده و منتظر اعدامش نشد. حکم او اخیرا به حبس ابد تبدیل شده بود ولی ممکن بود دوباره در حکمش تغییر ایجاد شود. انگار کسی نبود که منتظر اعدام بنشیند. او تونلی کنده بود با یک ابتکار عمل ویژه.»
«صالح» یکی دیگر از هم بندی های آقای میم است. او در مورد نقشه و ساختار سازه ای زندان رجایی شهر می گوید: «حفر تونل در زندان رجایی شهر کار ساده ای نیست چون زیر این زندان یک تونل تقریبا یک کیلومتری وجود دارد که برای رفت و آمد ملاقات کنندگان تعبیه شده است. خانواده زندانیان برای انجام ملاقات، هر روزه مسیر این تونل را طی می کنند. برای همین هم حفر تونل از داخل سلول نه تنها کار ساده ای نیست بلکه یک نقشه مدون و حساب شده می خواهد؛ این که مبادا به تونل بزرگ محل رفت و آمد بربخوری و نقشه ات ضایع بشود یا این که به طور اتفاقی منجر به تخریب سیستم آب و فاضلاب زندان شوی و دستت رو بشود. گیرم که کار کندن تونل را هم شروع کنی، با این بازرسی های دو هفته یک باری که گارد زندان از بندها انجام می دهد، می شود گفت حفر تونل را یک اقدام کاملا ناممکن نشان می دهد.»
اما به گفته صالح، آقای میم با پیش بینی همه جوانب، یک تونل کوچک به سمت سالن ملاقات حفر کرده بود. فاصله بین سلول آقای میم با سالن ملاقات به طور تقریبی ۲۰ متر بوده است: «او تونلی به طول ۲۰ متر حفر نکرده بود بلکه از صدای شرشر آب متوجه شده بود که زیر سلولش، سیستم فاضلاب رد می شود. او توانسته بود نقشه فاضلاب زندان را به دست بیاورد و فقط با کندن یکی دو متر، خودش را به سیستم فاضلاب رسانده بود.»
چه طور آقای میم به نقشه فاضلاب زندان دسترسی پیدا کرد؟ نوید می گوید: «او در بخش تاسیسات فنی کار می کرد و به کارگاه هم رفت و آمد داشت. احتمالا نقشه فاضلاب زندان را در دست گروه هایی که عهده دار تعمیرات زندان بودند، دیده بود. او در گروه خدمات زندان به شکل داوطلبانه همراهی می کرد و همدلی زیادی از خودش نشان می داد.»
بر اساس روایت های زندانیان و بررسی های مسوولان زندان، آقای میم روز فرار پس از خارج شدن از سلول، به سمت اتاق ملاقات رفته، کت و شلوار روز ملاقاتش را پوشیده و لباس تعویض شده را داخل یک پلاستیک دسته دار گذاشته و به دور گردنش آویزان کرده بود. به نظر می رسد لباس هایش به خاطر گل و لای لوله فاضلاب کثیف شده بودند و ترجیح داده است این طوری آن را مخفی کند. بعد وارد اتاق ملاقات شده و وانمود کرده که از اعضای خانواده یک زندانی است و برای ملاقات به آن جا رفته است. او خودش را بین ملاقات گننده ها جا داده و از زندان خارج شده است.
«فرزاد» زندانی دیگری است که در بخش خدمات زندان رجایی شهر فعالیت می کند. او حالا که فکرش را می کند، به خوبی درک کرده بسیاری از رفتارهای عجیب آقای میم چه علتی داشته است: «وقتی خبر فرار آقای میم همه جا پیچید، هر کدام از ما به یک گوشه از این نقشه فکر و آن را تداعی می کردیم اما او حساب شده تر از ما عمل کرد. گاهی به ذهنم می رسید که می توان با وصل شدن به تونل بزرگ زندان، به رهایی رسید اما این که بتوانی یک راه حل عملی و قابل اجرا برای این کار پیدا کنی، تقریبا به نظرم غیر ممکن می رسید.»
دور هم که جمع می شویم، از فرار هم حرف می زنیم اما بسیاری از ما راه حل آن را نمی دانیم. بارها شده که در مورد امکان فرار از زندان از طریق سالن ملاقات فکر کرده ام اما راستش هیچ وقت جرات این کار را در خودم ندیدم.»
آقای میم تونل را از اتاقش حفر کرده بود؟
- بله؛ او به شدت مراقب بود تا کارش را از دید ما زندانی ها هم مخفی نگاه دارد. می گفت میگرن دارم و تنها راه درمانش سکوت و تنهایی است. می رفت و ساعت ها از اتاقش خارج نمی شد. همان زمان گویا او از کف اتاقش به سمت لوله فاضلاب حفاری می کرده است. اتاقش به شکل سلول انفرادی و سایز آن دو متر در دو متر بود و یک سینک ظرف شویی داشت که آب آن به لوله فاضلاب مرکزی زندان سرریز می شد. آقای میم با صبر و حوصله از زیر سینک داخل اتاق شروع به حفاری کرده و خاک آن را هم با همان لوله فاضلاب با آب مخلوط و به بیرون منتقل کرده است.»
البته کسی نمی داند که آقای میم چه طور خودش را از تونل به سالن ملاقات رساند ولی چیزی که همه می دانند، این است: «ماموران آقای میم را پیدا نکردند. کف سلول را هم وارسی کردند و تنها چیزی که دستگیرشان شد، چند لباس خیس و کثیف بود.»