«یک معلم، همیشه یک معلم است. در بیرون زندان یک معلم بودم و در بند سیاسی هم اگر آموخته هایم به درد کسی بخورد و اشتیاقی ایجاد کند، به او می آموزم، کافی است تمایلی برای آموختن در هم بندی ام ببینم» این جمله را یک معلم زندانی ساکن زندان اوین می گوید که مثل بقیه هم صنفی های در بندش، چند سال است که بخاطر پیگیری مسائل صنفی، در زندان به سر می برد.
او هم مانند بعضی از اعضای هیات مدیره یا اعضای کانون صنفی و سازمان معلمان، به علت پیگیری مسائل صنفی به زندان افتاده: «مشکل به زندان افتادن نبود. بعد از دستگیری من به خاطر پیگیری مسائل صنفی و میلم برای تقویت یک تشکل برای دستیبابی به حقوق طبیعی سایر معلم ها، آنها حقوق معلمی من را قطع کردند، طبعا خانواده من و دو فرزندم که یکی از آنها دانشجوی دانشگاه آزاد است، مشکلات و دشواری بسیاری متحمل شدند. با زندان رفتن یک فرد، ماجرا به دایره همان فرد محدود نمی شود بلکه کل خانواده را هم درگیر می کند و این بخش دردناک ماجراست. اما من تلاش کردم به ناامیدی تن ندهم، یک سلسله کلاس هایی پیرامون حقوق صنفی معلمان و سایر مشاغل راه اندازی کردم، شب ها موارد قانونی را مطالعه می کردم و روز بعد به هم بندی هایم آموزش می دادم. سعی کردم زبان انگلیسی ام را تقویت کنم.»
او من را به یک معلم زندانی دیگری وصل می کند که پس از اتفاقات سال ۱۳۸۸ به زندان افتاده:
«سال ٨٨ شرایط مقطعی مناسب و کوتاه مدتی برای اظهار خواسته های صنفی معلمان فراهم شد. می شد در سایه فعالیت های اجتماعی دیگری که جامعه را ملتهب کرده بود، خواسته های برحق معلمان را هم مطرح کرد، به همین دلیل هم حوزه فعالیت های من گسترده تر شد. حتی تصورش را نمی کردم که قرار است با این حجم از سرکوب مواجه شوم. به هر حال موج سرکوب همه فعالان مدنی شروع شد و تر و خشک را باهم سوزاند. اگر دادگاهم در بحبوبه آن روزهای ملتهب تشکیل نمی شد، طبیعتا حکم سبک تری می گرفتم. جریان سرکوب معلم هایی که خواهان تغییر شرایطشان هستند، از سال ۱۳۸۸ تا امروز به طور مداوم و متصل ادامه داشته است، سال گذشته هم حرکت هایی از جانب صنف ما شکل گرفت ولی در نطفه سرکوب و تعداد زیادی از معلم ها دستگیر شدند. آنها روحیه خوبی در زندان دارند، گر چه در وضعیت بلاتکلیفی به سر می برند ، اما نکته مثبت ماجرا این است که معلم ها جزو آن دسته های قابل اعتمادی هستند که معمولا توجه و اعتماد سایر زندانیان بندهای عادی را جلب می کنند و اتمسفر خوبی پیرامون شان وجود دارد.»
او به وضعیت «رسول بداغی» عضو هیات مدیره کانون صنفی معلمان ایران اشاره می کند: « دوره محکومیت رسول که تمام شد او را آزاد نکردند و سعی کردند پرونده دیگری برایش دست و پا کنند تا در حبس بماند. شنیده ام قاضی صلواتی در جلسه محاکمه و دادگاه رسول به این معلم زندانی گفته تا زمانی که بر روی اعتقاداتش پافشاری کند، کماکان در زندان خواهد ماند. او اما امیدش را از دست نداده، در زندان کتاب می خواند و با وجود دشواری شرایطش، همه بیانیه های صنفی را امضا می کند.»
یک زندانی دیگر که با رسول بداغی آشناست و ساعت ها با او گفتگو کرده، می گوید: «خانواده رسول کتاب های تربیتی و آموزشی مرتبط به سیستم های آموزش و پرورش دنیا را برایش تهیه می کنند و او همیشه در حال مطالعه این کتاب هاست. او حتی چند نمایشنامه نیز نوشت و به کمک هم بندی هایش در زندان اجرا کرد. آواز لری هم می خواند ولی بعد از انتقالش از بند سیاسی زندان رجایی شهر به بند عمومی زندان اوین، دیگر صدای ترانه های لری شنیده نمی شود.»
«سعید»، زندانی دیگری ست که مدت مدیدی است با دو نفر معلم زندانی هم بند است: «تقریبا همه زندانی ها با هر سیستم فکری و هر طبقه ای به معلم های زندانی نگاه مثبت و معتمدانه ای دارند. زندانی هایی که در حقشان اجحاف شده، برای احیای حقوق شان یا گرفتن مشاوره به معلم ها مراجعه می کنند. زندانی ها تلاش می کنند به ندرت خودشان را با مشکلات هم بندی دیگرشان درگیر کنند یا بابت آن هزینه بدهند اما همیشه می شود صدای اعتراض معلم ها را شنید که به هر چیز ناخوشایند و ضد انسانی اعتراض می کنند. آنها واقعا افراد با شهامتی هستند و این روحیه سایرین را نیز به اعتراض کردن تشویق می کند. حفظ روحیه مهمترین اصل حفظ بقا و حیات برای یک زندانی است که غالبا معلمان این روحیه را حفظ کرده اند. من مدت مدیدی است با دو نفر از آنها هم بندی هستم، این دو نفر اهمیت خیلی زیادی برای مسائلی چون غذا قائل نیستند و دغدغه شان مسائل اجتماعی و آموزش سایر زندانی هاست.»
سعید به جلسات منظم و مرتبی اشاره می کند که معلمان زندانی با همدیگر برگزار می کنند: «نظم دوران تدریس و حضور به موقع سر کلاس های درس درونی آنهاست. راس ساعت مشخصی دور هم جمع می شوند و در مورد مشکلات شان و سایر مسائل اجتماعی گفت و گو می کنند. شنیده ام جلساتشان شنود می شود و یا اینکه مجبورند تا نماینده وزارت اطلاعات را در جلسات خود بپذیرند. در واقع آزادی عمل ندارند و اگر یک گام فراتر از عرف و چهارچوب نظام قدم بردارند با احکام طولانی مدت مواجه خواهند شد. آنها به عقاید همدیگر احترام می گذارند. یکی از هم بندی های من نماز می خواند و دیگری سیستم آموزشی دینی را برای نسل بعدی مضر و مخرب می داند ولی به خوبی با هم سازگارند و درباره اختلاف نظرهایشان گاهی بحث می کنند اما به ندرت، کار به مشاجره می کشد.»
از یک معلم زندانی مقیم زندان رجایی شهردر مورد مشکلات عمده معلم های زندانی می پرسم: «ببینید! هیچ جای دنیا حقوق زندانی را قطع نمی کنند. بیشترین فشاری که بچه های هم صنف من متحمل می شوند، بی پناهی مالی و اقتصادی خانواده و کودکان است. معلم ها غالبا، اهل مال اندوزی نیستند و ثروتی ندارند، آنها با حقوق یومیه زندگی می کنند، اما با زندانی شدن ما و قطع حقوق معلمی مان، خانواده هایمان به مشکل جدی برمی خورند. البته همه مشکل به وضعیت اقتصادی محدود نمی شود، گاهی اعضای خانواده یک معلم زندانی، مستقیما مورد آزار وزارت اطلاعات قرار می گیرد. اعضای خانواده ما را تحت فشار می گذارند تا دست از فعالیت های صنفی مان برداریم.»
باغانی از دیگر فعالان صنف معلمان است که از بند سیاسی زندان رجایی شهر به بند دارالقرآن این زندان منتقل شده. «حمید» حالا با باغانی هم بندی است. او در مورد این معلم زندانی می گوید: «هر وقت باغانی را می بینی ساکت و آرام و در حال خواندن کتاب یا نوشتن نکته ای است، تقریبا هیچ وقت پیش نمی آید که باغانی را بدون اینکه یک مداد در دستش باشد و یک کاغذ تا شده، در راهروهای زندان ببینی، من و باغانی را همزمان به بند دارالقران منتقل کردند اما زمانی که در بند سیاسی-عقیدتی زندان رجایی شهر بودیم، باغانی با پنجاه رٲی از هفتاد رای حاضرین در این بند، به عنوان رئیس شورا انتخاب شد. زندانی ها خوشحال بودند اما به محض اعلام نتایج او را سریعا از بند زندانیان عقیدتی به جای جدیدش منتقل کردند. جداسازی فعالان معلم از همدیگر و پراکنده کردنشان در بندهای مختلف، راهکار همیشگی وزارت اطلاعات برای پا نگرفتن و بی ریشه کردن فعالیت های صنفی معلمان است، راهکاری که تا کنون جواب هم داده و عملا فعالیت های آنان را به نقطه خاموش نزدیک کرده است. آنها تلاش می کنند از اتحاد معلمان زندانی و هماهنگی مابین آنها جلوگیری کنند.»
با این حال، «حسن»، معلم زندانی ساکن اوین در جمله کوتاهش با حرف های حمید مخالفت می کند: «اوضاع همه ما خوب است اما ای کاش آزادی جای دورتری نرود»