نرگس محمدی، نائب رییس کانون مدافعان حقوق بشر که اینک در زندان بهسر میبرد، در نامهای به دادستان تهران، به رفتارهایی که به گفته او، ناروا در حقش روا داشته میشود، اعتراض و دادخواهی کرده است.
به گزارش تارنگار حقوق بشر در ايران به نقل از مدافعان حقوق بشر، خانم محمدی همچنین در این نامه از تشکیل پروندهای دیگر در دادسرای اوین و با شکایت مأموران منتقل کنندهاش به بیمارستان، خبر داده است.
متن نامه نرگس محمدی به عباس جعفری دولتآبادی، دادستان تهران که در آذر ماه ۱۳۹۴ ارسال شده، به شرح زیر است:
بهنام خدا
جناب آقای جعفری دولت آبادی، دادستان محترم
با سلام و احترام
برای چندمین بار قلم در دست گرفتهام تا نامهای دیگر برای دادخواهی و اعتراض نسبت به رفتارهای ناروایی که میبینم و متحمل میشوم که بهباور من ستمی آشکار است، برای جنابعالی بنویسم.
پس از حضور دادیار محترم و نماینده جنابعالی در بند زنان اوین و استماع شکایات، بنده یک نوبت اعزام برای دکتر ریه داشتم. از محل زندان با حضور مأمور نظامی و انتظامی و یک سرباز و راننده و با زدن دستبند به دستهایم به مطب دکتر رفتیم. در خیابان و حتی پس از ورود به ساختمان پزشکان و ورود به مطب دکتر با دستبند بودم تا اینکه خانم منشی از من خواست تا خودم مشخصاتم را پر کنم. دستهایم را به سوی مأموران گرفتم ولی باز نکردند. با دیدن این صحنه خانم منشی گفت اشکالی ندارد، شفاهاً بگویید من مینویسم. در حالیکه سرباز بیرون در ایستاده بود و من و مأمور وارد اتاق معاینه شدیم، باز هم دستان من به دستبند بود تا اینکه پزشک محترم برای معاینه از من خواست تا لباس رویام (کاپشن) را درآورم. با دستهای بسته این کار غیرممکن بود. نگاهی به مأمور کردم و گفتم، فکر نمیکنید باید دستبند را باز کنید. مأمور گفت، تشخیص با مأموران است، اگر خواستیم باز میکنیم اگر نه، باز نمیکنیم. پزشک برای معاینه بالای سر من ایستاده بود. ناچار بلند شدم و دستهایم را جلوی مأمور گرفتم و گفتم دستم را باز کن تا دکتر معاینهام کند.
با بحثهایی در خیابان و چه در محل افسر نگهبانی به بند برگشتم که منجر به افزایش فشار خون و انتقال به بهداری شد.
جالب اینجاست که چند روز پیش به طور ناگهانی به شعبه دوم دادسرای مستقر در اوین احضار شدم. وارد دادسرا شدیم، دو تن از مأموران نظامی و یک سرباز و بنده جلوی در شعبه نشستیم. دو تن از مقامات نیروی انتظامی با تعدادی سرباز وارد راهرو شدند و مأموران و سرباز به حالت احترام سرپا ایستادند. متوجه شدم که سرهنگ و سرگرد خطاب میشوند. یکی از مقامات سؤال کرد، قاضی آمده؟ جواب دادند، خیر. به یکی از منشیها گفت، تماس بگیرند ببینند قاضی کجاست. تماس گرفتند و گفتند الان میآید. قاضی وارد راهروی دادسرا شد. دو مقام نظانی و جناب قاضی در فاصله چند قدمی بنده در مورد شکایت نیروهای نظامی و انتظامی علیه بنده سخن گفتند. سپس مقامات نظامی، مأموران و سرباز را صدا کردند و به قاضی معرفی کرده و سفارشات لازم را انجام دادند. پس از توصیههای مؤکد مقامات و خداحافظی از مأموران شاکی علیه بنده، اظهار داشتند که اگر کاری بود، آنها حضور خواهند یافت و همه این توصیه ها و سفارشات چقدر واضح و روشن و حتی بدون هیچ کتمان و پنهان کاری جلوی چشمان من صورت گرفت، گویی که امری معقول و معمول است. داخل دفتر شعبه دوم رفتیم. اتفاقاتی در جلسه بازپرسی افتاد که چندین بار به قاضی محترم، تذکر دادم که افراد حاضر، شأن دادگاه را حفظ کنند ولی مؤثر واقع نشد. سربازی که حتی متن شهادت را خودش ننوشت، بهدلیل حضور در دادگاه، توسط قاضی تشویقی هم گرفت و من هم به بند زنان باز گشتم. البته به دلیل نداشتن وکیل، حاضر به برگزاری و تفهیم اتهام نشدم و جلسه بعدی روز دوشنبه، بیست و سوم آذر برگزار خواهد شد.
جناب آقای دادستان
۱- آیا دستور جنابعالی است که ما زندانیان بند زنان در شرایط سخت امنیتی قرار گرفتیم و حتی در اتاق معاینات پزشکی هم باید دستان ما به دستبندهای آهنین باشد؟ و اگر اعتراض نماییم و یا درخواست بازکردن دستبند نماییم، علیه ما پرونده سازی شود و مورد تهدید و تعقیب نیروهای نظامی قرار گیریم. آیا چنین رفتاری از سر ترس از ماست که گمان نمیکنم که نه حضرتعالی و نه مأموران امنیتی کوچکترین نگرانی از فرار ما داشته باشید و اگر به خاطر اعمال فشار روحی و روانی و تحقیر و توهین است که جای تأسف و تأثر دارد. گمان نمیکنم انسان منصفی وجود داشته باشد که این رفتار دور از شأن انسانی را مطابق با اخلاق، دین، انصاف و حقوق بشر بداند.
۲- پیرو قضایای فوق الذکر، بنده بیست و ششم آبان در ملاقاتی با ریاست محترم زندان اوین و سیام آبان ماه در ملاقاتی با دادیار محترم، شکایات کتبی خود را اعلام داشتم اما نه تنها به شکایت بنده رسیدگی نشده است بلکه اکنون خودم در جایگاه متهم باید روز بیست و سوم آذر ماه در شعبه دوم دادسرا تفهیم اتهام شوم.
جناب آقای دادستان بنده با پروندهسازی وزارت اطلاعات در سال ۸۹ به ۶ سال حبس محکوم شدم و با پروندهسازی مجدد این وزارتخانه نوزدهم دی ماه ۱۳۹۴ مجدداً در شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب محاکمه خواهم شد و این سومین پرونده است که در بیست و سوم آذر ماه ۱۳۹۴ در شعبه دوم دادسرا تفهیم اتهام خواهم شد. این در حالی است که از پانزده اردیبهشت ماه سال جاری در زندان اوین هستم و نمیدانم این محاکمات و پروندهسازیها تا کی ادامه خواهد یافت.
۳- فرزندان خردسال من از ۲۶ تیر ماه از کشور خارج شدهاند و علیرغم پیگیریهای بنده و خانوادهام طی پنج ماه گذشته اجازه هیچ تماس تلفنی داده نشده است؛ حتی مسئولان زندان از دادن عکس بچهها که توسط خانوادهام آورده شده بود، ممانعت کردند و در مقابل درخواست من گفتند که دستور داده شده که نسبت به شما اینگونه رفتار شود. شاید مسئولان و تصمیم گیرندگان این دستورات، قصد تحت فشار قرار دادن بیشتر من را دارند اما یادآور میشوم که طرف دیگر این ظلم آشکار، فرزندان معصوم و بیگناه من هستند که از شنیدن صدای مادر محروم شدهاند و دلتنگی از مادر را در غربت و تنهایی تحمل میکنند و چنین رفتاری جز نمایش سنگدلی و خشونت نیست و خداوند و مردم سرزمینام و تمام انسانهای عدالتجو شاهد این بیعدالتی هستند.
از شما تقاضا دارم به اعتراضات اینجانب رسیدگی فرمایید.
با سپاس
نرگس محمدی
آذر ماه ۱۳۹۴