رکسانا صابرى روزنامه نگار و مولف کتاب «بین دو جهان: زندگى و اسارت من در ایران» در مقالهای در هفته نامه تایم، به کسانى که تازه از زندان آزاد شدهاند توصیه مى کند در مقابله با شرایط برآمده از آن شکیبا باشند و مى گوید «بیرون آمدن از چنبره بازداشت نادرست، مى تواند هفتهها، ماهها، حتى سالها طول بکشد.»
به گزارش تارنگار حقوق بشر در ایران به نقل از صدای آمریکا، خانم صابرى در این مقاله که در پى آزادى اخیر چند زندانی آمریکایی ایرانىتبار در ایران نوشته است، به بیان تجربه هاى مشابه خود پس از آزاد شدن از زندان در ایران مى پردازد. دریافت یک پیام تلفنى از خانواده یکى از زندانیان را که، ضمن ابراز خوشنودى، مى خواست بداند چگونه به او براى بازگشت به زندگى پس از زندان کمک کنند، یادآور مى شود و مى گوید، در پاسخ گفتم به خود او بستگى دارد، «اگر مثل من باشد، در آغاز مى خواهد از لذت هاى کوچکى که بسیارى از ما مسلم میدانیم استفاده کند: با خانواده و دوستان بودن، روى تخت خوابیدن، در اینترنت دور زدن و راه رفتن در خیابان بدون چشم بند یا دستبند.»
اما این مردان مدتى طولانى از جهان جدا بودهاند، و بهترین کارى که مى توانید انجام دهید این است که نشان دهید دوستشان دارید و از آنها حمایت کنید.
رکسانا صابرى گفته امیر حکمتى تفنگدار پیشین ارتش آمریکا را، که زمانى به مرگ محکوم شده بود، نقل مى کند که «براى نخستین بار احساس مى کنم زنده هستم، گویی دوباره متولد مىشوم»، و در ادامه مى گوید بازیابى آزادى مثل فرصت دومى براى زندگى است، و بیرون آمدن از فضاى یک حبس نادرست ممکن است هفتهها، ماهها، حتى سالها طول بکشد.
خانم صابری که ١٠٠ روز در زندان اوین در حبس بود، میگوید نخستین سال آزادىاش را بر نوشتن و سخن گفتن درباره دوره بازداشت متمرکز کرد، کارى که به او کمک کرد معنایی براى آن پیدا کند، در همین حال صداى خود را به حمایت از هم سلولىهایش، زندانیان سیاسى ایران که باید آزاد مى شدند، بلند کند.
به گفته او اما این روند بعدا کند شد. «دوستانم و اعضاى خانواده مى خواستند به من کمک کنند، اما براى آنها دشوار بود آنچه را من احساس مى کردم درک کنند. شوق من براى آرامش درونى مرا بیقرار میکرد. بسراغ یک درمانگر رفتم.»
رکسانا به رویدادهاى بعدى و حرفها و توصیه هاى درمانگر اشاره مى کند؛ احساس و حالتى را که در سلول انفرادى داشت یادآور مى شود و مى گوید وقتى فهمید دوستانش و غریبهها در طرفدارى از او حرف میزنند نیرو گرفت. حالا که مى توانست صدایش را دوباره بلند کند، تصمیم گرفت به حرفه اصلىاش، روزنامه نگارى، باز گردد و بر داستان هاى مردمى که به ندرت در سرخط خبرها مى نشینند، تمرکز کند.
رکسانا صابرى مى گوید بیش از دو سال طول کشید تا خودش را دوباره پیدا کند، «پیش از آنکه دوستان دوره کودکىام بتوانند به مادرم بگویند لبخندش همان است که به یاد داریم.»