تماشای تپههای زیبا و سبز اوین البته فرح بخش و روح افزاست. حتی در هوایی آلوده و سر و صدای زیاد. اما آیا این حس آرامشبخش درون زندان نیز میسر است؟
از داخل هواخوری بزرگ بند ٨ زندان اوین که آخرین بند کل زندان و انتهای آن است، چسبیده به خانههای قدیمی و تاریخی اوین و راهی که از ولنجک به سوی درکه میرود، دیدن تپههای سبز اوین و عقابهایی که گاه بسیار بالاتر از کلاغها و کبوترها چونان ناظرانی بیدار بالای سر اوین پرواز میکنند و زندگی روزمره زندانیان بند ٨ را زیر پایشان میبینند و به دنبال شکار میروند تا شکم جوجههایشان را سیر کنند. برای زندانیان بند ٨ تصویری متفاوت و تفسیری دیگرگون دارد.
حدود ٧٠٠ زندانی شامل تقریباً ١٣٠ زندانی سیاه پوست که ١٠درصدشان بر اساس آزمایشات پزشکی قانونی مبتلا به ایدز و هپاتیت B و C هستند (در کل ۴٣ مریض حاد و خطرناک وجود دارد که ١١نفر ایدز و هپاتیت دارند و بقیه بیماریهای خونی و گوارشی شدید) و اکثراً احکام حبس ابد یا ده سال و پانزده سال زندان دارند در کنار زندانیان مالی، جرائم اقتصادی، اختلاس و کارکنان دولت و برخی زندانیان مالی سپاه، نیروی انتظامی، نهادهای حکومتی و قوه قضائیه در حال سپری کردن دوران محکومیت خود هستند.
بیش از ٢۵ زندانی سیاسی در میان این جمع محبوسند. جمعی که بی اغراق و با سادهترین مشاهده درصد کثیری از آنان محصول و ثمره ٨ سال ویرانی زیرساختهای زندگی و بنیانهای اقتصادی زندگی روزمره دولت قبلند، یا کسانی اند که به راه اندازی شغلی اندیشیدهاند و زندانی بانکها و اقساط بر روی دست مانده شدند و یا سوداها و بازده دولتیان دولت پیشین آنان را به هوس جمعآوری بیشتر ثروت انداخت و بدهکارشان کرد یا در تأمین حوائج روزمره زندگی ماندند و برای سیر کردن شکم خانواده به جعل سند و فرار از مالیات روی آوردند و یا از کار بیکار شدند و به سراغ عتیقه بازی و اشیاء تاریخی رفتند تا از قِبَل سوء تدبیر و بلکه سرقتهای کلانی که در زمان دولت قبل نسبت به آثار تاریخی این مرز و بوم روا شد، آنان نیز به نوایی برسند و پولی به جیب زنند. صد البته با هر کدام که حرف میزنی و پای سخنشان مینشینی خود را خطاکار و مستحق مجازات میدانند اما مجازاتی معقول و مشروع. که از اینجا پای قوانین نادقیق، غیرمنطقی و بعضاً غیرشرعی کیفری به میان میآید. قوانینی که در حکم میان یک شاکی و متشاکی علاوه بر اینکه حکم به رد مال توسط محکوم به صاحب مال میدهد، این حق را به سیستم قضایی و قاضی داده است تا متهم را به پرداخت ١ تا ١٠ برابر مبلغ محکومیت به حکومت محکوم کند و مثلاً اگر متهمی به ۵٠ میلیون تومان ردمال محکوم است و این کار را انجام میدهد آزاد نمیشود بلکه باید ۵٠ یا ۵٠٠ میلیون تومان دیگر برحسب حکم به حکومت بپردازد و اوین محکومان بسیاری را در این دهه به خود دیده است که سالها از پایان محکومیتشان میگذرد اما به دلیل عدم پرداخت جریمه حکومت یا دیرکرد رد مال که گاه مبلغ اصلی را تا ۵ برابر اندازه واقعیاش رسانده، در زندان ماندهاند. این البته بحث اصلی این نوشتار نیست و محتاج آسیبشناسی جدی در حوزه تقنین و قضایی است اما آسیبی است که به متلاشی شدن خانوادهها و از میان رفتن سرمایههای انسانی کشور انجامیده و کثیری از نیروهایی که میتوانند در عین تحمل زندان به کارهای مفیدی نیز محکوم شوند و خدمات اجتماعی داشته باشند و از تواناییهای گوناگونشان در سطوح مختلف اجتماعی و فرهنگی و هنری بهرهبرداری شود، محروم میکند و کشور را دچار خسران و آسیبهای جدی میسازد که از صرف اعمال محکومیت فراتر است و پس از مدتی با آموزشهای مجرمانه جدیدی در زندان آنان را روانه اجتماع میسازد، صد البته با روحیههایی ضعیف و بنیان اقتصادی از هم پاشیده که میتواند بزرگترین محرک برای سوق یافتن مجدد آنان به بزه و جرم در اشکال جدیدتری باشد.
این زندگی در اوین و در بند ٨ که این متن راوی آن است البته در کشاکش سوءاستفاده و سوءمدیریت فاحش از جانب زندانبانان و سازمان زندانها شکل فاجعهبارتری به خود میگیرد.
اگر از آسیبهای تقنین و محاکم و قضات و هنجار گریزیهای متعدد اجتماعی بگذریم به داخل زندان میرسیم. زندانی که در آن موسیقی مرده است و جز زمانی محدود و بسیار کوتاه در اعیاد مذهبی سهمی در پر کردن اوقات زندانیان ندارد. زبالهها زمان جمعآوری داخل سالنها روی پتوها ریخته میشود و توسط زندانیان در ۴ طبقه روی پلهها کشیده میشود تا انسان متوجه شود کارکرد یک شوتینگ زباله در زندان آپارتمانی بند ٨ چقدر با اهمیت و البته دشوار است!
سیاهان به جای بالابر سادهای که میتواند غذای بیکیفیت و آلوده زندان را به طبقات مختلف حمل کند، عمل می کنند. آن هم غذایی که با کیفیتترینش ؛ تخم مرغ و سیب زمینی است و آش رشته پر از شن و نخودهای نپخته و سبزیهای نشسته… دیگر باید از آشغال مرغی که به جای گوشت در قیمه و قرمه زندان میریزند گذشت و حرفی از سویاهای تاریخ مصرف گذشته و غیر بهداشتی و بعضاً برنجهای مشکوک نزد.
زندانی که گاز و آب لوله کشی ندارد و آب شرب در آن نیست و شما باید زندگی در شمال تهران را در غیاب همه تعاریفی که از سطح رفاه و حداقل عمومی در این منطقه شنیدهاید تجربه کنید.
البته به جز یک چیز که محور مشترک شرط زندگی در شمال تهران است و آن هم گرانی است؛ گرانی افسار گسیخته و نامعمول اقلام غذایی فروشگاه و میوهجات. تنها موادی که میتواند تا حدی سلامت و بهداشت غذایی زندانی را تأمین کند و از هراس ابتلا به بیماریهای پوستی و گوارشی به سبب استفاده از غذای زندان بکاهد، همین فرصت استفاده از این اقلام است با مارکها و شرکتهایی ناشناخته که در جامعه اصلاً وجود ندارد و اغلب متعلق به سازمان زندانهاست، که آن هم با سوءاستفادهای آشکار و بیهراس از نظارت تعزیرات که راهی به اوین ندارد و حفاظتی که اثری از حفاظتش نیست، چون نیشتر بر جان انسان مینشیند؛ آنهم کسی که زندانی است و این مخارج را به سختی تقبل میکند.
اکنون و در پایان این نوشتار به فهرست قیمتهای این اقلام که مشتی است نمونه خروار بنگرید و زندگی در زندان اوین را از نظر بگذرانید. زندانی که اکنون چندی است زندانیان سیاسی را نیز در این بند زندانیان عادی در خود گنجانیده است تا شاید آنان راهی به آگاهی در این زندان و در میان این زندانیان بگشایند و راوی سرگذشت اوین در این روزگار باشند. سرگذشتی غریب و موهوم در میان تپههای سبز و زیبای اوین، زیر پرواز با شکوه عقابها و زیست با شرافت آزادیخواهانی که در اوین درس زندگی میآموزند و میآموزانند.
مرغ منجمد کیلویی ٧٠٠٠ تومان
گوشت چرخ کرده ٨٠٠ گرمی ٢١٠٠٠ تومان
روغن مایع ۴۵٠٠ تومان
رب گوجه فرنگی ۵٢٠٠ تومان
یک شانه تخم مرغ ١٣٠٠٠ تومان
برنج کیلویی ١٠٠٠٠ تومان
موز ۶٨٠٠ تومان
سیب ۴٨٠٠ تومان
پرتقال ۴۵٠٠ تومان
خیار ٢۶٠٠ تومان
سیر ١٢٠٠٠ تومان
گوجه فرنگی ٢٧٠٠ تومان
هر شیشه ادویه ۵٠٠٠ تومان