مهدی مسکیننواز، زندانی سیاسی محبوس در زندان رجائیشهر کرج، در حمایت از تجمعات اعتراضی در استان خوزستان نامهای از داخل زندان منتشر کرده است.
به گزارش تارنگار حقوق بشر در ایران، اعتراضات به بیآبی از پنجشنبه ۲۴تیرماه، در بسیاری از شهرهای استان خوزستان آغاز شده است. این اعتراضات با دخالت نیروهای نظامی و امنیتی جمهوری اسلامی به خشونت کشیده شده و تاکنون چند شهروند در اثر تیراندازی مستقیم نیروهای امنیتی جان خود را از دست داده و تعداد زیادی نیز مجروح شدهاند.
متن کامل نامه مهدی مسکیننواز در حمایت از این جنبش اعتراضی را میتوانید در ادامه بخوانید:
«زندگی تشنه است، سالهاست که تشنه است و میگرید، سالهاست که خدا را شاهد رنج و دردهای بیپایانش میبیند، سالهاست که در خیالش آزادی و آبادی را زندگی میکند. زندگیای که در هزارتوی خشونتِ سیستماتیکِ فرهنگی، نابرابریهای اقتصادی و اجتماعی برایش ملموستر است. سالهاست که طعم رهایی را نچشیده و تمام خاطراتش از زندگیِ ترمال و مرگبارِ همشهریانش خلاصه میشود تا ۱۹ سالگیاش، و ادامه آن در وضعیت قرمزِ بیخبری، اضطراب، استرس، بازجویی، تهدید، شکنجه، اعتراف و شوربختانه اجرای حکم اعدام دو برادرش در اوج جوانی.
حمزه تمام جوانی و عمرش خلاصه شد در یک خط صافِ صافِ انتظار که تاکنون از آن ۱۶سال در زندان به زندانی دیگرو سالن به اندرزگاهی دیگر سوخته و حسرت پدر شدن بر دلش چنگ میزند. چنگی از نوع عشق که هرگز فرصت تجربه کردنش را نداشت. اما باور به آزادی، شوق به زندگی را در او زنده نگاه داشت، که اگر این باور در او نبود، زندگی را با فرا گرفتن زبانهای زنده دنیا در بند ادامه نمیداد و در شوک و داغ از دست دادن برادرانش میپوسید و خاکستر میشد.
حمزه سواری امروز به دو زبان انگلیسی و فرانسوی مسلط است و نگاهش به دنیا و ایران و جامعه پیرامونش اگر تغییر اساسی کرده و دیدگاهها و اندیشههای گذشتهاش را کنار زده، فراگرفتن همین زبانها است. او معتقد است برای درک بهتر فرهنگ و هویت، ضرورت دارد انسانها را بیشتر و بیشتر بشناسیم، و این مهم با یادگیری زبان محقق میگردد.
این همبندِ عربِ دوستداشتنی زندگی را این روزها با فراگیریِ زبان استانبولی تجربه میکند و ادامه میدهد. به واقع فراگرفتن استعداد میخواهد. البته پشتکار و علاقه، غیرقابل انکار است، که این جوان همه را یکجا دارد.
بیائیم تصور کنیم فضا و شرایط و امکانات برای استعدادهای اینگونه در سراسر ایرانزمین به طور برابر مهیا میبود. آیا حمزه و برادرانش بهدنبال جدایی و استقلال اهواز میرفتند؟
چه سرمایههایی از این سرزمین ثروتمند با زخم و درد نابرابری بر دار و بند رفتند و حیف میل شدند!
گفتم سرزمین!
چه ثروتی بهتر و بیشتر از سرزمین برای آدمی میتوان متصور بود، حتی اگر خشک باشد اما مردمش در آن و از آن سهم داشته باشند؟
نه تنها خشک نمیماند بلکه آباد و سبز خواهد شد، چرا که آدمی ریشه در آن خاک دارد.
چه واژگان آشنائیاند این سیستان و خوزستان و آن کرمان تا کردستان! به معنای واقعی کلمه، مفهوم مظلومیت و محرومیتاند در این جغرافیای متعفن.
اما این روزها حال حمزه همچون حال مردم خوزستان خراب است. هر دو تشنهاند، یکی تشنه زندگی و دیگری تشنه آب. نامردمان بر مردمان سدها ساختند که اگر فرو بریزد هر دو سیراب میشوند. تشنگان زندگی و آب بسیارند در این جغرافیای متنوع که اردونشینان انکار، سرب داغ بر لبان فریاد دهندگانِ «شط تشنه و من تشنه»، چون آبانیانمان مینشانند و مصطفی و قاسمهای جوانی را جوانمرگ میکنند.
آری! اخبار شادگان، ماهشهر، دزفول، اهواز، اندیمشک، این روزها سواریِ ما را پیاده کرده از چرخ زندگیاش. حمزه در خودش هضم شده.
من نگران اویم و او نگران خوزستانِ دیروز یا بهتر بگوئیم خشکستان امروز.
بر گنج نفت، رنج آب کشیدن مضحک است.
پاسخ العطش کجا گلوله است؟!
و در آخر، شادگان آب ندارد، پادگان رحم ندارد.
مهدی مسکیننواز، تیرماه ۱۴۰۰، زندان رجائیشهر کرج»
درخصوص حمزه سواری، زندانی سیاسی محکوم به حبس ابد، گفتنی است این زندانی سیاسی در شهریور ۱۳۸۴، در حالیکه تنها ۱۶سال داشت، به همراه دو برادر دیگرش محمد علی و جعفر، ابتدا به اتهام تشکیل یک موسسه فرهنگی، بازداشت و پس از مدتی برای اعتراف به مشارکت در بمب گذاری، مورد بازجویی و شکنجه قرار گرفتند. این زندانی سیاسی و برادرانش از سوى شعبه یک دادگاه انقلاب اهواز، به اتهام «اقدام علیه امنیت ملى، محاربه با خدا و فساد فى الارض»، به اعدام محکوم شدند و در شهریور سال ۱۳۸۶، حکم اعدام محمد علی و جعفر سواری در اهواز اجرا شد. حکم حمزه پس از مدت ها بلاتکلیفی، در ۴ مهر ١٣٨٨، نقض و به حبس ابد تقلیل یافت. حمزه سواری شانزدهمین سال حبس خود را در زندان رجائیشهر کرج درحالی سپری میکند که علیرغم نیاز به خدمات درمانی، تاکنون از حق دریافت مرخصی محروم بوده است.