از زندان بیرون آمدهاند اما هیچگاه به طور کامل آزاد نشدهاند. بارها بازجو یا به اصطلاح خودشان کارشناس پرونده با آنها تماس گرفته، سوال کرده ، بازخواستشان کرده یا تنها یک حال و احوال ساده کرده و نشان داده که حواسش به همه فعالیتهای آنها است، از دیدارهای دوستانه و خانوادگی تا گفت وگو با رسانهها و همه چیز… هر کدامشان چندباری به دفاتر پیگری وزارت اطلاعات مثل دفتر خیابان ولیعصر یا خانه بینام و نشان خیابان صابونچی احضار شدهاند و به قول کارشناس پرونده مورد مصاحبه قرار گرفتهاند.
به گزارش تارنگار حقوق بشر در ایران به نقل از ایران وایر، دو روز پیش که حجت کرمانی وکیل چند نفر از سران اصلاح طلب از اتهام جدید آنها خبر داد. حمیدرضا جلایی پور، جامعه شناس و از اعضای مرکزی حزب سابق مشارکت در متنی که در کانال تلگرامش منتشر کرد، اتهاماتش را رد کرد و در بخشی از یادداشتش به احضارها و فشارهایی که در سالهای اخیر به آنها وارد شده، اشاره کرد: «در سالها و ماههای گذشته هم در چندین نوبت توسط اطلاعات سپاه پاسداران برای پرسش و پاسخ و فشار سیاسی فراخوانده شده بودم و بودیم.» برای محمدرضا خاتمی، آذر منصوری ،علی شکوری راد، محسن صفایی فراهانی، حسین کاشفی و محمد نعیمی پور که همگی از اعضای مرکزی حزب مشارکت بودهاند، حالا با اتهام اجتماع تبانی و فعالیت تبلیغی علیه نظام و عضویت در گروههای غیر قانونی کیفرخواست صادر شده است.
اما گذشته از اتهامی که صادر شده مشخص است که آنها بارها رو به روی بازجوهای سپاه نشستهاند.یک منبع آگاه ضمن تائید حرفهای جلایی پور به میگوید: «بازجوییها و احضارهای غیر قانونی واقعا گاهی زندگی را دشوار میکند.» او که خودش سال ۸۸ در چند نوبت بازداشت شده، میگوید: «مدام بازجو تماس میگیرد و میگوید برای مصاحبه تشریف بیاورید، رفتارشان محترمانه است، لحنشان خوب است. معمولا در بازجوییهایی که به این طریق صورت میگیرد، چشمبند نمیزنیم و صحبت میکنیم اما باز هم همهچیز تحقیر آمیز است و ما باید در رابطه با تماسمان با فلان کس توضیح دهیم، درباره یک جلسه دوستانه یا کاری حرف بزنیم و تا آخر توضیح دهیم تازه دست آخر بدون این که ما حرفشان را تائید کنیم میگویند این طور است که ما میگوییم مثلا اخیرا به من گفتند این حزب و حزب بازیها که راه انداختهاید، بهانه برای براندازی است و هرچه تلاش کردم ثابت کنم که براندازی با اصلاح تفاوت دارد، قبول نکرد که نکرد.» او تاکید میکند که حجم احضار و بازجوییهای غیر قانونی در یکسال اخیر از سوی اطلاعات سپاه به شدت زیاد شده و بیشتر حرفشان هم این است که فتنه جدیدی در راه است:« بازجو میگفت متاسفانه دولت روحانی همانطوری که پیشبینی کرده بودیم راه را برای نفوذ آقای هاشمی و مریدهایش باز کرده و فضا آماده فته دیگری است.» بازجوی سپاه در تماس با اصلاح طلبان به طور تلویحی به حصر هاشمی هم اشاره کرده: «مثلا با لحنی دوستانه میگفت:نظام با کسی شوخی ندارد و اگر هاشمی رویه موسوی را پیش بگیرد نظام به راحتی میتواند برای ایشان ویلایی در کیش آماده کند که در آن به پاس خدماتش برای انقلاب از سالهای آخر عمر خویش لذت ببرد اما هیچگونه تماسی با دنیای خارج نداشته باشد حتی فرزندانش…» او یکبار توانسته محمود علوی وزیر اطلاعات را ملاقات کند و تمام این داستانها را برای او نقل کرده است اما علوی به او یک جمله گفته: «بازجوییهای اطلاعات سپاه دست ما نیست.»
این بازجوییها فقط مختص اصلاحطلبان مشهور نیست، هر کسی که لقب فتنه گر را از سال ۸۸ تا کنون دریافت کرده وطعم بازداشت را چشیده، از این احضارها و تلفنهای وقت و بی وقت بازجوهایی که خودشان را بابایی و جهرمی و غلامی و آقا مجید و… معرفی میکنند و هیچکدامش نیستند، در امان نبوده است. رضا یکی دیگر از کسانی که پس از دوران محکومیتش، بارها بازجویی شده، میگوید: «معمولا طرف که زنگ میزند، خودش را به همان اسم مستعاری که در جلسات بازجویی معرفی کرده، معرفی میکند و میگوید: از اطلاعات سپاه یا وزارت اطلاعات تماس گرفته، بعد از حال و احوال میگوید برای یک مصاحبه میخواهیم شما را به دفتر پیگیری وزارت اطلاعات دعوت کنیم . معمولا به دفتر پیگیری در خیابان ولیعصر دعوت میکنند اما اگر از طرف سپاه تماس بگیرند، آدرس جایی را میدهند، مثلا یک دفتر در خیابان آپادانا دارند و میگویند بیایید آنجا. البته از این دفترها یا خانههای بدون نشان زیاد دارند.» در جلسات اول و دوم بازجویی رفتار بازجو کاملا با او محترمانه بوده: «دلشان میخواست من را مجذوب همکاری با خودشان بکنند. میخواستند مخبر باشم. یک برگه جلویم میگذاشتند با یک اسم و میگفتند درباره این هر چه میدانی بنویس اما من شاید طرف را واقعا دوبار دیده بودم و چیز زیادی نمیدانستم. با این حال تازه جلسه سوم وقتی دیدند از من چیزی در نمیآید رفتارشان همراه با تهدید و زور بود..»
مریم یکی دیگر از کسانی است که تجربه احضار تلفنی دارد، اما بازجو یکبار با او در یک کافی شاپ در غرب تهران قرار گذاشته است. مریم میگوید: «عمده هدفشان در بازجوییها این بوده که از دوستانم اطلاعات بگیرند، بعضیوقتها من احساس میکردم چرا این دوستانم مهم هستند، در حالی که بعضی از آنها فعالیت خاصی ندارند، یا لااقل من اطلاع زیادی از آنها ندارم اما بعدا به این نتیجه رسیدم که هدف اینها فقط پرونده سازی و جمعآوری اطلاعات است.» او چند ثانیه مکث میکند و میگوید: «در این بازجوییها همیشه رفتار بازجو مهربانانه است اما چیزی که مرا اذیت میکند این است که آنها به شکل خیلی راحت از رابطه جنسی حرف میزنند و مدام میخواهند از این موارد چیزی در بیاورند و این موضوع دیگر مختص دوستان گمنام نیست، بگذارید مثالی بزنم من یکبار با جمعی به دیدن آقای خاتمی رفته بودم بودیم دفتر ایشان برای دیدار، روز بعد بازجو تماس گرفت و از من خواست که بروم مصاحبه، اول از دیدار آقای خاتمی پرسید که برای چه بود؟ چه گفته شد؟ چه کسانی بودند؟ بعد رسید به این که فکر میکنی فلانی با خاتمی رابطه دارد؟ و آنقدر وقیحانه و راحت اینها را میگفتند که آچمز بودم.» بازجوی مریم یک توصیه مهربانانه هم همیشه به او دارد. او شش سال است ازدواج کرده و بازجو هربار به او میگوید چرا بچهدار نمیشوی؟ شوهرت را دوست نداری؟ اگر شوهرت را دوست داری بچهدار شو و به زندگیات بچسب. این کارها و دنبال این فتنه گرها راه افتادن زندگی نیست که… بعد هم با همان لحن دلسوزانه به تصور خودش او را تهدید میکند: «امیدوارم این بار با شیرینی نی نی ببینمت وگرنه باید با شوهرت حرف بزنم.»
رضا هم از این طور حرفها، کم نشنیده، او میگوید: «اوایل که از رابطه جنسی حرف میزدند و نسبت دروغ میدادند خیلی میترسیدم اما الان دیگر اینقدر با بچههای دیگر حرف زدهایم و روشهای مختلف را امتحان کردهایم که تا حرف رابطه جنسی میزنند، در جواب میگویم اصلا داشتم حالا میخواهی چه کار کنی؟ ثابت کن…» او معتقد است که حجم احضارها زمانی زیاد میشود که آنها میخواهند یک پروژه تعریف کنند و قصد زدن یک گروه را دارند: «مثلا وقتی میخواستند روی پروژه نفوذ مانور بدهند حجم زیادی از خبرنگاران و رسانهای ها را احضار کردند بلکه بتوانند از آنها اطلاعاتی پیدا کنند، بالاخره این میان دو کلمه از این و یک کلمه از آن میگیرند و از روی همان پروژه خودشان را پیش میبرند. اگر پروژهای در کار باشداحضارها به هفتهای یکبار هم میرسد اما گاهی تا دو سه ماه هم میشود که خبری نیست.»
رضا واقعا از این بازجوییها خسته شده و بار آخر با وکیلش مشورت کرده: «وکیل به من گفت تا زمانی که احضار کتبی نباشد میتوانی نروی. الان دو دفعه است که تماس گرفتهاند و نرفتهام. دفعه دوم گفت حواست باشد مجبور میشوم بفرستم دنبالت. اما من گفتم هر کاری میخواهید بکن.» او میگوید: «منتظرم یک روز درباز شود و دوباره بریزند داخل اما باور کن اضطرابش از بازجویی رفتن کمتر است.»