یوسف سیلاوی شهروند عرب زبان اهوازی از تاریخ ۱۷ آبان ۱۳۸۸ اندکی پس از بازگشت از دیدار دخترانش از سوریه از منزل مسکونیاش ناپدید و علیرغم تمامی پیگیریهای خانواده، خبری از وی حاصل نشده است. وی در سفارت ایران در دمشق همراه دخترش شیما مورد سؤال و جواب قرارگرفته بود و باوجود اینکه هیچگونه فعالیت سیاسی نداشت، بنا بر اعلام غیررسمی مسئولان امنیتی به جهت بازگرداندن دخترانش مونا و شیما که در سوریه به پناهندگان عرب زبان خدمات ترجمه ارائه میدادند، به گروگان گرفته شد.
به گزارش تارنگار حقوق بشر در ایران، پیشتر عفو بینالملل در بیانیه ایی از ناپدید شدن یوسف سیلاوی خبر داد. در پی این انتشار این خبر خانواده این شهروند اهوازی در مصاحبه با فعالان حقوق بشر به شرح واقعه پرداختهاند.
شیما سیلاوی، دختر آقای یوسف سیلاوی در مورد چگونگی ناپدید شدن پدرش گفت: «در آن زمان من و خواهر بزرگترم در کشور سوریه درس میخواندیم و پدرم به تازهگی از پیش ما برگشته بود ایران و مادرم هم پیش ما مانده بود. یکی از دوستانش با ما تماس گرفت و گفت پدرمان در را باز نمیکند. ایشان به ظن اینکه اتفاقی افتاده در را میشکند، اما پدرم خانه نبوده. پولهای نقد، مدارک شناسایی و هیچچیز دستنخورده بود. لباسهایش آویزان بودند. حتی لیوان چای پدرم روی میز بود.»
خانم سیلاوی در ادامه افزود: «مادرم به ایران بازگشت و تمام بیمارستانها، ترمینالها و سردخانههای شهر را جستجو کرد اما اثری از وی نبود و از شهر هم خارج نشده بود. هیج یک از ارگانهای دولتی و نهادهای امنیتی هم مسئولیت بازداشت او را به عهده نگرفتند.»
دختر این شهروند مفقود شده در جواب این سؤال که آیا پدرش فعالیت خاصی داشته یا خیر خاطرنشان کرد: «پدر من ابداً اهل فعالیتهای سیاسی و غیره نبود. اما در میان بستگان ما از فعالین سرشناس عرب زبان بود. از طرفی من و خواهر بزرگترم که در سوریه درس میخواندیم، به پناهندگان عرب زبان که در دفتر سازمان ملل سوریه برای رفتن به یک کشور سوم درخواست داده بودند، خدمات ترجمه ارائه میدادیم. خواهرم بیشتر از من فعال بود و بارها سفارت ایران در دمشق وی را احضار، مورد تطمیع، بازخواست و تهدید قرار داده بود. زمان بازگشت پدرم به ایران من هم همراهش رفتم و کارکنان سفارت بیرون از ساختمان از وی سؤال و جواب کردند.»
خانم سیلاوی در ادامه گفتگو با مطرح کردن سه نکته اصلی اعلام کرد ما به یقین رسیدهایم که پدرم را برای بازگرداندن ما به ایران بازداشت کردند. اما چون وی فعالیتی نمیکرد بازداشت او مثل صدها مورد دیگر در هیچ نهادی ثبتنشده است و مسئولیتش را به عهده نمیگیرند.
وی در توضیح این سه نکته تصریح کرد: «اول اینکه آن دوست پدرم که به ما اطلاع داده بود پدرم مفقود شده، توسط مأموران امنیتی سپاه بازداشت شد و تهدید شده بود که چرا این ماجرا را پیگیری میکنی، در غیر این صورت برای خودت نیز دردسر میشود. ایشان از آن پس حتی ارتباطش با ما را نیز قطع کرد. دوم اینکه یکی از مسئولین سپاه پاسداران به طور غیررسمی به مادرم گفته بود اگر میخواهی شوهرت را دوباره ببینی به دخترانت بگو به ایران بازگردند. نکته سوم اینکه مادرم بعد از یک سال از ناپدیدی در پروسهٔ دنبال کردن کارهای بیمه و حقوق بازنشستگی پدرم که از کارکنان سابق اداره برق بود، در اداره مربوطه که بایستی گواهی فوت طبق روال قانونی بعد از یکسال از ناپدیدی صادر میشد، کارمند آن اداره تلفنی میزند و بعد به مادرم میگوید شوهر شما زندهاست و ما از صدور چنین گواهی معذوریم.»
شیما سیلاوی در پایان تأکید کرد: «پدر من فعال نبود و قوانین را نمیدانست. اگر مانند بعضی از فعالان هنگام بازداشت سروصدا میکرد و اسمش را فریاد میزد و از رهگذران برای بازداشتش شاهد جمع میکرد، اینگونه نمیشد. ما هم وسط جنگ سوریه گرفتار شدیم و نتوانستیم صدایمان را بهجایی برسانیم، تا اینکه به اروپا آمدیم و با خواهرم از طریق نهادهای بینالمللی حقوق بشری ازجمله سازمان عفو بینالملل پرونده مفقودی پدرم را دنبال کردیم. از تمامی خانوادههای زندانیان و مفقودین میخواهم در مورد عزیزانشان اطلاعرسانی کنند تا همه بدانند چنین قربانیانی وجود خارجی دارند و حکومت جمهوری اسلامی باید در قبال آنها پاسخگو باشد.»