روایتی
  • روایتی از سرگذشت چند زن زندانی در قرچک

    راننده گفت آدم از تصورش هم می‌ترسد. گفت این همه‌سال پشت این دیوارها و تودرتوی اتاق‌ها و سالن‌ها را آدم چط ...

    راننده گفت آدم از تصورش هم می‌ترسد. گفت این همه‌سال پشت این دیوارها و تودرتوی اتاق‌ها و سالن‌ها را آدم چطور تاب بیاورد؟ تازه شما بگیر که آدم، زن هم باشد. زن را چه به زندان؟ چه به کلانتری و آژان‌کشی؟ م ...

    Read more